uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۳ حالم اگر جویا شوی خوبم از دوریت سر را به این دیوار می کوبم بازا غلط کردم نگارم یار محبوبم دیگر زتو هرگز محبت را نمی جویم بازا ...... 3 لینک به دیدگاه
yade dirooz 1814 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۳ [TABLE] [TR] [TD=class: b, align: center]امشب در سر شوری دارم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]امشب در دل نوری دارم[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]باز امشب در اوج آسمانم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]رازی باشد با ستارگانم[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]امشب یک سر شوق و شورم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]از این عالم گویی دورم [/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]از شادی پر گیرم که رسم به فلک[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]سرود هستی خوانم در بر حور و ملک [/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]در آسمانها غوغا فکنم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]سبو بریزم ساغر شکنم [/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]امشب یک سر شوق و شورم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]از این عالم گویی دورم [/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]با ماه و پروین سخنی گویم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]وز روی مه خود اثری جویم [/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]جان یابم زین شبها[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]می کاهم از غمها [/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]ماه و زهره را به طرب آرم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]از خود بی خبرم ز شعف دارم [/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]نغمهای بر لبها[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]نغمهای بر لبها[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]امشب یک سر شوق و شورم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]از این عالم گویی دورم[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]امشب در سر شوری دارم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]امشب در دل نوری دارم[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]باز امشب در اوج آسمانم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]رازی باشد با ستارگانم[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]امشب یک سر شوق و شورم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]از این عالم گویی دورم[/TD] [/TR] [/TABLE] :ha5t4lmd53df3cpu2lq:ha5t4lmd53df3cpu2lq:ha5t4lmd53df3cpu2lq 5 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۳ خودم را نمیرنجانم... آنکه بودنم راقدر ندانست لایق حضور در فکرم هم نیست!!! 5 لینک به دیدگاه
wensen 205 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۳ سوختم باران شاید تو خاموشم کنی... شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی... آه باران من سراپای وجودم آتش است... پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی... 3 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۳ گاهی انقدر دلم از زندگی سیر میشود.... که میخواهم تا سقف اسمان پرواز کنم..... و رویش دراز بکشم..... ارام و اسوده...... مثل ماهی حوض خانمان که چند روزی ست روی اب امده است.........!!!!!!!!!!!!!!!.. 3 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۳ آنقدر آرامم که مرزی ندارد چون می دانم چون تو خدایی دارم 2 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۳ انقدر داغونم که هیچ شعری نمیتونه حالمو وصف کنه کم آوردم تو زندگیم 2 لینک به دیدگاه
yade dirooz 1814 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۳ دهانات را ميبويند مبادا که گفته باشي دوستات ميدارم. دلات را ميبويند روزگار ِ غريبيست، نازنين و عشق را کنار ِ تيرک ِ راهبند تازيانه ميزنند. عشق را در پستوی خانه نهان بايد کرد در اين بُنبست ِ کجوپيچ ِ سرما آتش را به سوختبار ِ سرود و شعر فروزان ميدارند. به انديشيدن خطر مکن. روزگار ِ غريبيست، نازنين آن که بر در ميکوبد شباهنگام به کُشتن ِ چراغ آمده است. نور را در پستوی خانه نهان بايد کرد آنک قصاباناند بر گذرگاهها مستقر با کُنده و ساتوری خونآلود روزگار ِ غريبيست، نازنين و تبسم را بر لبها جراحي ميکنند و ترانه را بر دهان. شوق را در پستوی خانه نهان بايد کرد کباب ِ قناری بر آتش ِ سوسن و ياس روزگار ِ غريبيست، نازنين ابليس ِ پيروزْمست سور ِ عزای ما را بر سفره نشسته است. خدای را در پستوی خانه نهان بايد کرد 3 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۳ میگن وقتی بارون میاد بوی خاک بلند میشه ولی اینجا وقتی بارون میاد بوی خاطره ها بلند میشه..... 2 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۳ هروقت دلت شکست تکه هاشو زود جمع کن تا مبادا دست دیگرون رو زخمی کنه 2 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ گیجم از این همه سکوت از این همه خاموشی گیجم کجای شب تورا گم کردم کجای این شب تیره دستم را رها کردی حال که مرا پیدا می کند نکند هیچوقت پیدا نشوم نکند تو مرا فراموش کنی 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ همیشه نبـاید حـــرف زدگاه بایـــد سکـــوت کــردحرف دل که گفتنی نیست !بایـــد آدمــش باشــدکسی که با یک نگاه کردن به چشمتتا ته بغضت را بفهمــــد 3 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ زمین گویی دگر وارونه می چرخد به کام من که نه انگار به کام هیچکس نیست 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۳ باید خودم، باد را متقاعد کنم که نوزد! باید خودم حرمت کلبه ام را به دریا گوشزد کنم! زمین جای خطرناکی است ... و کسی که باید بیاید همیشه دیر می آید! 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۳ حالم را نپرس نگذار دروغ بگویم خوبم خیالت راحت می شود و من تنهاتر می شوم کمی نگران من باش نگرانی تو حال مرا خوب می کند 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۳ نمیخوام شعر بگم... +وصف حالم با وجود بهترین هایی که دارم بزرگترین نعمت هایی که دارم.... عالیه.... دلم میخواد همه شاد باشن همه بی دلیل حتی سرحال باشن... حالم خوبه چون خوشحالیه بهترین هامو میبینم حتی اگه بزرگترین دردو داشته باشن و داشته باشم... خدایا شکرت بابت همه ی لحظه ها همه نعمت هات....... خدا عاقبت همه رو بخیر کنه... 2 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۳ حال من را تو بخواهی که بدانی خوبم گر چه حتی بزنی لحظه به لحظه چوبم 1 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۹۳ آمدی که با دلم گفتگو کنی خانه دل مرا زیر و رو کنی از چه رو تو ندانستی که دلی نمانده مرا رنج این غم زندگی به جان رسانده مرا سر تا پا گنهم، نگهم گوید،راز زندگی تبههم گوید، سرد و خاموشم،همه شب تنها این افسانه شب سیهم گوید از چه رو تو ندانستی که دلی نمانده مرا رنج این غم زندگی به جان رسانده مرا اشکم،آهم،سوزم،دردم،در جان خود غم پروردم که آتش درونم خدای من،مرا رها نکرده در این غمم که سوزد ز آ ه من،دلت خدا نکرده گر ز ابر چشمم باران بارد، یا به دل نشان از یاران دارد عشق آ تشینی در جان دارم،که آتش درونم خدای من مرا رها نکرده در این غمم که سوزد زِ آ ه من دلت خدا نکرده آمدی که با دلم گفتگو کنی خانه دل مرا زیر و رو کنی از چه رو تو ندانستی که دلی نمانده مرا رنج این غم زندگی به جان رسانده مرا 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۳ برایم دعا کن وقتی می گویم برایم دعا کن یعنی کم آورده ام از آنهایـے کــﮧ دکتر مے گوید: متاسفم فقط براش دعا کنید... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده