رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

ﺧﻮﺑﻢ ... ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ...

ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﻡ ... ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ...

ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻤﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻡ ...

ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ ، ﻧﻔﺮﺕ ، ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ .. ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ...

ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ...................

  • Like 5
لینک به دیدگاه

ﺩﯾﺸﺐ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﻴﺶ ﺧﺪﺍ ...

.

.

.

.......

.

.

ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻣﺶ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ 5

ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻡ ﮐﻢ

ﮐﻦ

ﮔﻔﺘﺶ : ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﮔﻔﺘﻢ : ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻡ ﮐﻢ ﮐﻦ ﮔﻔﺘﺶ :

ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﮔﻔﺘﻢ : ﭘﻮﻧﺰﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺍﺯﻋﻤﺮﻡ ﮐﻢ ﮐﻦ ﮔﻔﺘﺶ :

ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﮔﻔﺘﻢ :ﺧﺪﺍﺟﻮﻥ ﮐﻞ ﻋﻤﺮﻣﻮ ﻣﯿﺪﻡ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ

ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﺍﻣﺎ

ﮐﻨﺎﺭ

ﺍﻭﻥ !! ﺧﺪﺍﺑﻐﻀﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺁﺩﻣﺎ

.

"" ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩﺕ ""

.

ﺑﻤﯿﺮﯼ ﻫﻢ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺭﻩ

  • Like 4
لینک به دیدگاه

شعرهایم سپید شدند ازبس زیر آفتاب روی طناب بی کسی پهن ماندند کاش کسی می آمد کاش کسی بود که بیاید وانها را جمع کند.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

نمی نویسم...

 

چون می دانم هیچگاه نوشته هایم را نمی خوانی !

 

حرف نمی زنم...

 

چون می دانم هیچگاه حرف های مرا نمی فهمی !

 

نگاهت نمی کنم...

 

چون تو اصلا نگاهم را نمی بینی !

 

صدایت نمی زنم...

 

زیرا اشک های من برای تو فایده ای ندارد !

 

فقط می خندم...

 

چون تو در هر صورت می گویی که من دیوانه ام !!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

سکــ ـــــ ـــوت …

و دیگـــ ــر هیـــ ــچ نمی گویـــ ــم ...

کـــ ــه ایـــ ــن بزرگترینـــــ ,

اعتراضـــــ دل مـــ ــن اســ ـــت ...

بــ ـــه " تــــ ـــ ـــو "..............…!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

گاهی اوقات ...

باید ساکت بود ...

باید هیچ نگفت ...

گاهی اوقات ...

باید صبر کرد ...

و فقط شاهد بود ...

حتی اگر تصور از پایانش خوب نباشد ...

گاهی اوقات ...

باید بعد از دویدن و نافرجام ماندن ،

گوشه ای ایستاد و فقط تماشا کرد ...

 

گاهی اوقات ...

فقط باید بقیه اش را بسپرید دست خدا

... همین !

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...