رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

و مــَن می روَم ...

 

کـه بچـِشَم طعم ِ دوبـاره آغاز شدن را و

 

یــا تمــام شدن را ...

 

کــه فــارغ از تمــام ِ تـــو

 

چنــد وقتــی را ســَر کنــَم ...

 

که ببینَــم میشـَود , یــادَت دیـگر پـَرسـه نزند در مـَن و

 

تمــآمَت فرامــوش شـود در ذهنـَم ...

  • Like 9
لینک به دیدگاه

حضورم عادت شده...

 

تَر و تازه نیستم مثل روزهای اول...

 

انگار کهنه شدم ام..دل آزار شده ام...نو باید جای من آورد...:icon_redface:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

اكنون آمده ام تا دستهايت را

به پنجه طلايي خورشيد دوستي بسپاري

در آبي بيكران مهرباني ها به پرواز درآيي

 

و اينك آنه شكفتن و سبز شدن در انتظار توست... در انتظار تو ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

در هیاهو گم شدم در نظر ناپیدا

 

کیستم ؟ چیستم ؟ من ؟؟

 

در میان جمع ام کز میان آنها جدای

 

از هدف جا مانده از زمان دور افتادم

 

کیستم ؟ چیستم ؟ من ؟؟

 

در خودم نمی بینم روح جاویدان را

 

در سرم شوری نیست ، در دلم شوقی نیست

 

در هوای او نیستم .

 

دل نوشته های من 29/10/1390

  • Like 5
لینک به دیدگاه

یکـــیــ بــآیــَد بآشـــَد وقتـــــیـ سُکــوتـــ شَـبــــ دیوآنهــــ اتـــــ میکنُـــد

 

بیــــخـــِ گــوشَتــــ آرآمـــ غـَزَلــــ بـــخوآنــَـد

 

کـهــ خــآمَـــتــ کُنــَد !

 

کـهــ خــوآبتــــ کُنــَد !

 

کـهــ دیوآنهــــ اتـــــ کُنــَد !

 

آرامـــــ بِگــویَــــد

 

مــَنــــ هَســـتَـــــمــــــ . . .

  • Like 3
لینک به دیدگاه

heart.gifمرا ببر به راه دور به سرزمین سوت و کور

 

به دشت تشنه غروب به خاک پاک بی غرور

 

مرابه خانه ای ببرکه یاس درآن نفس زده

 

به باغ پرستاره ای که ماه در آن قدم زده

 

مرا ببر به قصر عشق جدا شو از غریبگی

 

سکوت را بهانه کن در این سراب خستگی

 

در این سکوت دلپذیر هوا پر از ترانه شد

 

نوای دل نشین یار صدای بی بهانه شد

 

مرا ببر مجال نیست برای دل قرار نیست

 

جز این نگاه عاشقت شفای درد ما چیست؟heart.gif

  • Like 3
لینک به دیدگاه

اَز بوسهــ هـــآی

قُلـآبی تِلِفُنیـــ خَستهـــ شُدَمـــ

اَز بغَلـــ هـــآی مُحکَمــ اِســ اِمـــ اِسیـــ

اَز عِشقـــ بــــآزی

از هَمهـــ خَستِهـــ اَمـــ

تــــو کِنــــآرَم بــــآَش

هَــــوآی تَنَتـــ کـــــآفی اَستـــ

  • Like 1
لینک به دیدگاه

هر روز بزرگتر میشویم

و دنیا کوچکتر ...

و تاریخ همیشه پنج نقطه دارد

و پنج انگشت ،

و چقد کوچک است این دنیا

جایی که حتی برای من و تو ندارد

تا با هم زیر یک سقف

نان و عشق بخوریم !!!

 

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

[h=1]به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد ! به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! به حرمت بوسه هایمان ! نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم ………………….[/h]

  • Like 6
لینک به دیدگاه

عشق وقتی لب به فنجان قهوه ات می زنی

 

از کالسکه اش پیاده می شود

 

کلاه از سر برداشته

 

سر خم می کند

 

و به صرف قهوه دعوتم می کند

 

تو قرار نیست مصداق عشق باشی

 

خودش راه را بلد است

 

تو تنها رو به رویم بنشین

 

و لب به فنجانت بزن

 

 

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دیدی دلم شکست..

دیدی که این بلور درخشان عمر من..

بازیچه بود..

دیدی چه بی صدا..

دل پر آرزوی من..

از دست کودکی که ندانست قدر آن..

افتاد زمین…

دیدی دلم شکست….

  • Like 6
لینک به دیدگاه

تا كوچه آغاز رفتن نيست!

فانوس رفاقت روشن نيست!

نترس از هجوم حضورم!

چيزي جز تنهايي با من نيست!

وقتي تو نباشي، من به من مشكوكم!

به هر گل، به هر سايه روشن مشكوكم!

مشكوكم، به اشك كبوتر مشكوكم!

مشكوكم، به خواب خاكستر مشكوكم!

بي تو به كابوس و به رويا مشكوكم!

به شعله به پروانه حتي مشكوكم!

ترسم نيست بي ترديد از جاده، از سايه!

تاريكه تاريكم، من از من مي ترسم!

من از سايه هاي شب نارفيقي!

من از نارفيقانه بودن مي ترسم!!!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

باز هم بگير! اي دل غم آشنا بگير!

آسمان ببار و جانب دل مرا بگير!

 

 

بي تو کنج اين خرابه ها غريب مانده ايم

 

باز هم بيا سراغ از اين غريبه ها بگير!

 

 

 

دشنه زار بي نهايتي ست دشت رو به رو

 

زير بازوان دوستان کور را بگير!

 

 

 

اي که رام دستهاي توست آب و باد و رعد

 

دست از آستين برآر و راه بر بلا بگير!

 

 

 

خون لاله روي دست باد لخته مي شود

 

اي اميد باغ، انتقام لاله را بگير!

 

 

 

باز جمعه اي گذشت و حاجتم روا نشد

 

اي دل، اي دل اميدوار من، عزا بگير!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

من زنم

 

سخت عاشق میشوم

 

 

وای به روزی که عاشق شوم

 

سکوت میکنم

 

اما هرگز دست نمیکشم

 

 

من زنم فرمانروای احساس

13166256141.jpg

تو مردی

 

شاهزاده یک زن...

 

تکیه گاهی ابدی

 

آغوش تو امن ترین جای دنیاست

 

چشمان تو صادق ترین رویاست

 

 

دستان تو ضمانت خوشبختی است

 

صدای تو طنین نیکبختی است

 

تو مردی

 

اسطوره آدم...امید حوا

 

32212.jpg

پس خیانت نکن

 

(نه در دنیای واقعی و نه در دنیای مجازی)

 

عاشقانه در کنارم بمان.

تا خدا روح تورا در کالبد بیجانم بدمد

 

گونه هایم عطر نفسهایت رااحساس کند...

 

ومن در زیر چتر زندگی ات در امان باشم

 

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد

زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد

سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد

که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد

مرنج از بیش و کم ، چشم از شراب این و آن بردار

که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه می سازد

مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم

که عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

در دل من چيزی است ، مثل يک بيشه نور ، مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد

بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه.

دورها آوايی است ، که مرا می خواند."

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...