رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

علفزار شدم

عجولانه نامت را بوییدم

پاییز كه خواست به شاخه ات بپیچد

بهار شدم

كنارت ماندم

حالا كه برای همیشه سفر شدی

رفتی

شعر می شوم

تمام راز تو را

با كلمات

با كتاب ها

قسمت می كنم...

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.4k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

به بی تفاوتی واژه ها که عادت کنی

 

می فهمی

 

شهر با تمام وسعتش

 

میان همین چند هجا محصور است

 

نان را

 

از هر سو که بخوانی نان می شود...!

 

  • Like 7
لینک به دیدگاه

مجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ای کاش

این قصه همان قصه که گفتند نباشد

 

ای کاش عذاب نرسیدن به نگاهت

آن وعده ی نادیده که دادند نباشد

 

یک بارتو درقصه ی پرپیچ و خم ما

آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تـــمــام حــرفـــهــا دروغ اســت !!!

مـن ...

دروغ است

تـــو ...

دروغ است

حـتـی ...

این که کــلاغ ها آخر قصه به خانه نمی رسند

دروغ است !

.

.

.

چشم هایت را که ببندی و باز کنی

من به خانه رسیده ام ...

  • Like 11
لینک به دیدگاه

و در اندوه صدایی جان دادن

که به من میگوید

دست هایت را دوست میدارم

دستهایم را در باغچه می کارم

سبز خواهم شد

میدانم

میدانم

میدانم

و کبوترها در گودی انگشتان جوهری ام تخم خواهند گذاشت

  • Like 6
لینک به دیدگاه

اتوبان ها چه می فهمند

از اندوه ِ زنی تنها

در حجم ِ سپید ِ یک ماشین

که فشار انگشت های پای راستش بر پدال

بستگی به شدت ِ فشار بغض در گلویش دارد !!

 

اتوبان ها چه می دانند

از خاطرات ِ دوطرفه ی یک خیابان ِ بلند

با چنار های غمگینش

که درست کمی پس از عزیمت ِ تــو

یکطرفه اش کردند !

 

اتوبان ها که نمی دانند

لخته های یاد ِ تــو

ماه هاست

نومیدانه

در دهلیزهای قلب ِ یک زن

به زندگانی بی مفهوم ِ خود ادامه می دهند ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

فرقـے نمـے کند !!

 

بگویم و بدانـے ...!

 

یا ...

 

نگویم و بدانـے..!

 

فاصله دورت نمی کند ...!!!

 

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

 

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

 

دلــــــــــــــم.....!!!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

برف پاکن ها

دست تکان می دهند.

بر سه شنبه برف می بارد.

دست تکان می دهیم:

” خداحافظ… ”

 

برف پاکن ها

از روی تو

برف سه شنبه را

می روبند

 

من دست تکان می دهم

نقش تو را پاک می کنم

” خداحافظ… ”

 

بر جاده خالی برف می بارد

و برف پاک کنی

دیوانه وار

به این سو و آن سوی جدار گلو

می کوبد.

 

در گلویم بر نام تو برف می بارد…

  • Like 9
لینک به دیدگاه

عادتــــــ ــــ ـ نَکرده‌ام هَنــــوز...

 

خیال می‌کنَــــم

 

روزی باز می‌گردی

 

آرام از پشتــــــ سر می‌آیی،

 

مَـــرا کــه به انتهای خیابان خیره شُــده‌ام

 

دوباره به نامِ کوچکـــــ ـــ ـ صِــدا می‌زنی

 

و عُمـــر تنهــــــایی‌ام به پایان می‌رســـ ـــ ـد ..

  • Like 1
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...