رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.4k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اذیتم نکن

 

تیرم خطا نمی‌رود

 

به انگشت‌های کشیده‌ام

 

پلیس مشکوک نمی‌شود

 

آرام مدادم را پشت گوش می‌گذارم

 

زیر لب آواز می‌خوانم

 

راستی !

 

چه کسی می‌فهمد

 

زنی

 

در شعری بی‌وزن

 

تو را

 

از پا در آورده

  • Like 4
لینک به دیدگاه

سوسو می زد

و من معصومانه راه را بلد نبودم ...

با دلهره رسیدم

فهمیدم

به خانه ای برگشته ام

که مردم اینجا به آن می گویند

خانه اول !

  • Like 6
لینک به دیدگاه

همه ی ما کودکانی هستیم

که نکشیدیم ...

نکشیدیم خطی روی دیوارهای سفید اتاق ...

و پنهان کردیم ...

پنهان کردیم چیزی در مشت عرق کرده مان ...

.

.

.

 

 

 

 

  • Like 9
لینک به دیدگاه

قاصدک ...

شعر مرا از بر کن

بنشین روی نسیمی

که ز احساس برون می آید

برو آن گوشه باغ

سمت آن نرگس مست

که ز تنهایی خود دلتنگ است

و بخوان در گوشش

و بگو باور کن

یک نفر یاد تو را

دمی از دل نبرد ...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

از همان شب

كه بستر مرا ترك كردي

درست از همان شب

گرماي روحم را

با سرماي هميشگي بسترم

جابجا كردم ...

و ديگر

هيچگاه

هيچگاه

سرما را

احساس نكردم ...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

دردی هست در من، که هر روز بزرگتر می شود ...

این که امروز آنجا زندگی می کنم !

توی دیروزهایم ...

برایشان اندوهگین می شوم ... لبخند می زنم ....

و ...

و ...

و ...

و فردا همین امروز هم می شود یک دیروز ...!

  • Like 9
لینک به دیدگاه

یادت بخیر ای که دلت آفتاب بود

مهرت زلال و عشق تو همرنگ آب بود

 

یادت بخیر ای که سرا پا وجود تو

همچون فرشتگان خدا روح ناب بود

 

یادت بخیر باد ، که با ماه روی تو

این تیره آسمان دلم پر شهاب بود

 

میریخت قطره قطره محبت ز چشم تو

احساست از سلاله ی تُرد حباب بود

 

وقتی که بامداد جدایی فرا رسید

قلبم هنوز روی دلت گرم خواب بود

 

می بینمت دو باره؟ دلم این سؤال کرد

دردا که این سؤال دلم بی جواب ماند

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

صدای تیک تاک ساعت

صدای مرگ لحظه هاست

عقربه ها ٬

خودکشی کرده اند

ثانیه های بی تو را

اینجا...

قتلِ عامِ زمان های نبودن توست !

ـ می بینی!

چه ساده هدر می رویم؟!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

این روزها که نیستی

 

نمی‌گذرند !

 

جز انتظار و سکوت

 

هیچ چیز تنهایی لحظه هایم را به آغوش نمی کشد ...

 

صبر می کنم

 

با اشک ...

 

میان اشک‌هایم

 

تو برایم بخند ...!

  • Like 9
لینک به دیدگاه

خودت می دونی،می دونم دلیل رفتنت چی بود

اما می تونستی نری،چرا می گی قسمت نبود

 

اگه قسمت نبود چرا تو موندی

خدا چرا ما رو به هم رسوندی

اگه می دونستی یه روزی می ری

چرا روزها رو تا این جا کشوندی

 

چی بودم ، چی شدم به خاطر تو

ولی پشت دلم رو خالی کردی

حالا اسمت میاد گریم می گیره

نمی دونی که با دلم چه کردی

 

اگه در حق تو خوبی نکردم

بدون که خالی بود دستای سردم

ولی من در عوض هر چی که بودم

با احساسات تو بازی نکردم

 

اگرچه می دونم دوستم نداری

به هر در می زنم تنهام نذاری

اگر پای کسی هم در میونه

بذار اسمت اقلا روم بمونه

 

دم آخر بذار دست توی دستام

بذار بهت بگم دردم چی بوده

فقط لطفی کن و حرفامو بشنو

شاید دیگه نگی قسمت نبوده

 

اگه تصمیم رفتن رو گرفتی

ببخش اگه پشیمونت نکردم

آره ، من واسه تو کم بودم اما

با احساسات تو بازی نکردم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

گام هایم را به رفتن واداشتی ...

 

و اکنون چندی ست

 

خاموش ایستاده ای !

 

آنچه تو از کف دادی

 

دیگر

 

در هیچ منزلی

 

درنگ نخواهد کرد ...

 

و تو پریده رنگ تر

 

بی رنگ شدنم را می نگری ...!

  • Like 12
لینک به دیدگاه

مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم

مخواه چشم بپوشم ، مخواه بردارم

اگر به یـُمن ِ قدمهای مهربانت نیست

بگو که سجده از این قبله گاه بردارم

مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند

که دست از سر ِ نقد ِ گناه بردارم

گناه ِ هرچه دلم بشکند به گردن توست

گناه ِ هر قدمی اشتباه بردارم

تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهم

به قدر کاسه ای از حوض ِ ماه بردارم

بیا که چشم ِ جهانی هنوز منتظر است

بیا که دست از این اشک و آه بردارم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...