خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۸۹ با گذشت زمان و در گذشتن دوستان و آشنایان آدم ها برایم بیشتر مردن را تداعی می کنند تا زنده بودن را… 5 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ چرا فرار؟! چرا چتر؟... تنها آدم های آهنی در باران زنگ می زنند ...! 8 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ اذیتم نکن تیرم خطا نمیرود به انگشتهای کشیدهام پلیس مشکوک نمیشود آرام مدادم را پشت گوش میگذارم زیر لب آواز میخوانم راستی ! چه کسی میفهمد زنی در شعری بیوزن تو را از پا در آورده 4 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ سوسو می زد و من معصومانه راه را بلد نبودم ... با دلهره رسیدم فهمیدم به خانه ای برگشته ام که مردم اینجا به آن می گویند خانه اول ! 6 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ وقتی می گویم: دلم گرفته است… یعنی: دلم گرفته است… حتما باید فروغ باشم تا جدی بگیری؟… 7 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ همه ی ما کودکانی هستیم که نکشیدیم ... نکشیدیم خطی روی دیوارهای سفید اتاق ... و پنهان کردیم ... پنهان کردیم چیزی در مشت عرق کرده مان ... . . . 9 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ قاصدک ... شعر مرا از بر کن بنشین روی نسیمی که ز احساس برون می آید برو آن گوشه باغ سمت آن نرگس مست که ز تنهایی خود دلتنگ است و بخوان در گوشش و بگو باور کن یک نفر یاد تو را دمی از دل نبرد ... 7 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ از همان شب كه بستر مرا ترك كردي درست از همان شب گرماي روحم را با سرماي هميشگي بسترم جابجا كردم ... و ديگر هيچگاه هيچگاه سرما را احساس نكردم ... 7 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ به جنونم می کشانی وقتی که در تکرار کوتاه یک دیدار، به رفتن می اندیشی 6 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ باز عاشقت شدم داشتم آهنگی گوش میدادم که شبیه موهای تو بود!!! 8 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ دردی هست در من، که هر روز بزرگتر می شود ... این که امروز آنجا زندگی می کنم ! توی دیروزهایم ... برایشان اندوهگین می شوم ... لبخند می زنم .... و ... و ... و ... و فردا همین امروز هم می شود یک دیروز ...! 9 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۸۹ یادت بخیر ای که دلت آفتاب بود مهرت زلال و عشق تو همرنگ آب بود یادت بخیر ای که سرا پا وجود تو همچون فرشتگان خدا روح ناب بود یادت بخیر باد ، که با ماه روی تو این تیره آسمان دلم پر شهاب بود میریخت قطره قطره محبت ز چشم تو احساست از سلاله ی تُرد حباب بود وقتی که بامداد جدایی فرا رسید قلبم هنوز روی دلت گرم خواب بود می بینمت دو باره؟ دلم این سؤال کرد دردا که این سؤال دلم بی جواب ماند 5 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۸۹ هنوز دامنه دارد ... هنوز هم که هنوز است درد دامنه دارد ...! قیصر امین پور 8 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۸۹ صدای تیک تاک ساعت صدای مرگ لحظه هاست عقربه ها ٬ خودکشی کرده اند ثانیه های بی تو را اینجا... قتلِ عامِ زمان های نبودن توست ! ـ می بینی! چه ساده هدر می رویم؟! 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۸۹ این روزها که نیستی نمیگذرند ! جز انتظار و سکوت هیچ چیز تنهایی لحظه هایم را به آغوش نمی کشد ... صبر می کنم با اشک ... میان اشکهایم تو برایم بخند ...! 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۸۹ می خواهی بروی ؟! پس بی بهانه برو ! بيدار نکن خاطره های خواب آلوده را ... 12 لینک به دیدگاه
Salar.Mehr 509 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۸۹ خودت می دونی،می دونم دلیل رفتنت چی بود اما می تونستی نری،چرا می گی قسمت نبود اگه قسمت نبود چرا تو موندی خدا چرا ما رو به هم رسوندی اگه می دونستی یه روزی می ری چرا روزها رو تا این جا کشوندی چی بودم ، چی شدم به خاطر تو ولی پشت دلم رو خالی کردی حالا اسمت میاد گریم می گیره نمی دونی که با دلم چه کردی اگه در حق تو خوبی نکردم بدون که خالی بود دستای سردم ولی من در عوض هر چی که بودم با احساسات تو بازی نکردم اگرچه می دونم دوستم نداری به هر در می زنم تنهام نذاری اگر پای کسی هم در میونه بذار اسمت اقلا روم بمونه دم آخر بذار دست توی دستام بذار بهت بگم دردم چی بوده فقط لطفی کن و حرفامو بشنو شاید دیگه نگی قسمت نبوده اگه تصمیم رفتن رو گرفتی ببخش اگه پشیمونت نکردم آره ، من واسه تو کم بودم اما با احساسات تو بازی نکردم 7 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۸۹ گام هایم را به رفتن واداشتی ... و اکنون چندی ست خاموش ایستاده ای ! آنچه تو از کف دادی دیگر در هیچ منزلی درنگ نخواهد کرد ... و تو پریده رنگ تر بی رنگ شدنم را می نگری ...! 12 لینک به دیدگاه
محمدa 1104 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۸۹ مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم مخواه چشم بپوشم ، مخواه بردارم اگر به یـُمن ِ قدمهای مهربانت نیست بگو که سجده از این قبله گاه بردارم مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند که دست از سر ِ نقد ِ گناه بردارم گناه ِ هرچه دلم بشکند به گردن توست گناه ِ هر قدمی اشتباه بردارم تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهم به قدر کاسه ای از حوض ِ ماه بردارم بیا که چشم ِ جهانی هنوز منتظر است بیا که دست از این اشک و آه بردارم 5 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ دلم با گذشت زمان قهر است ! کاشکی زمان همینجا هم اکنون بماند و بمیرد ... 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده