ruya 499 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۰ سکوت دردناکترین پاسخ من به بیرحمی های توست! 7 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۰ صدای اعتراض میاد از همه ی دور و برم هر چی بلند باشه بازم از هدفم نمیگذرم باور كنید یا نكنید امشب میفته اتفاق یه حادثه كه بعد اون ازم نمی گیرید سراغ ساده بگم رفتنیم میخوام بمیرم و برم زمین واسم جایی نداشت به آسمون مسافرم امشب میخوام پیشت خدا تو آسمونا جا بشم آغوشتو وا كن خدا تو بغلت رها بشم . . . 4 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۰ پشت همین چراغ قرمز اعتراف کردم که دوستت دارم ! تا هرجا مجبور شدی کمی مکث کنی ، یاد عشقمان بیافتی . چه می دانستم قرار است بعد از من تمام چراغ های زندگی ات سبز شوند !!! 5 لینک به دیدگاه
Dezire1536972473 620 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۰ سکوت من محافظ وجود من است 6 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۰ اگر دلت گرفته سکوت کن، این روزها هیچ کس معنای دلتنگی را نمیفهمد 5 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۰ قـــلــبم را عــــــصب کـــــــــشــــــــی کرده ام !.!.! دیگـر نه از ســـــــــردی نگـــــــــاهی می لرزد . . . و نـه از گرمــــــــی آغوشــــــــی مــــــــی تپد . . 6 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۰ کفشهایم را که به پا کنم راهم پیدا می شود برای ماندنم اصرار نکن. جاده روبرویم، روان تر از تعارف های آبکی توست 5 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد، ۱۳۹۰ همیشه سکوتم به معنای پیروزی تو نیست گاهی سکوت می کنم تا بفهمی چه بی صدا باختی . . . 7 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۰ غوغای مردم شهر را پر کرده ولی من در میان این هیاهو آرام به سکوت خود ادامه میدهم... 5 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۰ کاش میفهمیدی ســـکوت همیشه علامت رضــــایت نیست گاهی سکوت یعنی "امــــا" یعنی "اگــــــر" یعنی هزار و یک دلیل که " دل "میترســــد بلند بگوید 7 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۰ روزهایی که مدام تکرار می شوند گاهی کندتر از همیشه ... این میان تو نشسته ای دست به آسمان ! . . . ولی انگار خدا هم معجزه را از یاد برده است ...! 11 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۰ آنقــدر مرا سرد کرد از خودش ... از عشق ... کــه حالا بــه جای دلبستن ، یخ بسته ام آهای ........ روی احساسم پا نگذاریــد ليز ميخوريد 6 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۰ گاهی می توان برای عزیز خود چند سطر "سکوت" به عنوان یادگاری نوشت، تا در خلوت خود .........این سکوت تو را هر طور که خواست معنی کند.........! 7 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۹۰ لالالالا نــــــخواب ســـــودی نـــــداره هـــــمون بــــهتر كه بـــــشماری ستـــــــاره همون بهتر كه چـــــشمات وا بـــــمونه كه مــــــاه غـــــصه ش نشه تنها بیــــــداره لالالالا نــــــخواب زنـدونـــه دنــــیـــا ســـــر نــــاســـازگـــاری داره بــــا مــــــا بشیـن بــازم دعــا كن واســه اون كــه مــــــا رو ایـــــنجا گــــذاشت تنهای تــنــها لالالالا نـــــخــــــــواب اون راه دوره خدا مــی دونه كــــه حـــالــش چــه جـوره تـوی خلوت می گم اینجا كـسی نیست خداییــش كـــــه دلــــم خیـــلی صــــــبوره لالالالا نـــــخواب تـیـره ست چراغـم مـثـله آتــــش فــــشون میــمونه داغـــــــــم به جونه گــــلدونا كم غصه ای نیسـت هـــزار شـــب شــد نیومد بــــاز ســراغــم لالالالا نخـــواب خواب كه دوا نیست دل دیــــونه داشتــن كـــه خـــطا نـیـســــت میگن دسـت از سرش بـردار، نـمیشه آخــه عــاشق شــدن كه دست ما نـیـســــت لالالالا نخـــواب تـنـها مـــیمـــونـــــم كـمـك كــــن قـــدر چــــشمـات رو بــدونـم چـــــرا چـــشمات پـر خـشم عــزیزم؟ مـــگه مـــن مـــثل اون نـــــــامـــهربـونـم؟ لالالالا نــــخواب مــــاه و نــــگاه كن مــــن اسفند و مــــیارم تــــــو دعــــا كـــن بـــــگو بــرگرده پــیـش مـــا بـمـونــه كـــتاب حـــافظ و بــــردار و وا كـــــــــــن لالالالا نــــخواب ســـــرما تـــــو راهه هـمـیـشه عـــــــمر خــوشبختی كــــــــــوتاهه مـــیگن بــــا یــــه فرشته اونو دیــدن دروغــــه جــــــون دریــــــا اشـتـبــــــــــاهه لالالالا نــــخواب تلـــخه جــــدایــــی كمـــــر خـــــــم مــــیشه زیــــر بی وفــایی تو بـیـدار بـاش هـــمه تو خواب نازن بـــرای كـــــــی بخونــم پــــس لالایــــــی؟ لالالالا نــــخواب تــــــنـهایـــی زرده اگـــــــه طـــــــولانی شـــــه مـثـله یه درده اگـــــه چـشـم انـتـظار باشی كه هیچی دروغ مــــیگی بــــه دل كــــه بــر میگرده لالالالا نــــخواب اشــــكـــــــت زلاله مـثـله بـــــارون پـــــای نـــــــــــخل وصاله من وتو هم شب و هـم قلب وكـشـتـیم ولـی اون چـی؟ چـقـدر اون بــــــــــی خیاله لالالالا نــــخواب دنـــــیـا خـسـیـســه واســـــــه كــــم آدمـی خــــوب مـــی نویسه یكی لبهاش تو خوابم غرق خنده ست یكی پلكهاش تو خوابم خــیس خـــــــــیسه لالالالا نــــخواب عــــــاشق یه سیبه هـمـیـشـه سـرخ و تـــــــب دار و غــــریبه تا اون بالاست رسیده ست اماتنهاست پـایـیـن هـــم كــــه بـیـفـتـه بــــی نـصـیـبـه لالالالا نــــخواب ایـــــنجا سیـــــاهی پــــــر امـــــــا تـــو تــــنگ قـصـه مـاهـی اونی كه مـاهـا رو بیـدار نگـه داشت الهــــی خـواب بـــــــاشه حـــــالا الهـــــــی لالالالا نــــخواب تا اون بـــــــخوابه بـشـیـن ایـنـقـدر كــــــه تـا خـورشیـد بـتابه زمـونــی كـــه یـقـیـن كـردم بیدار شد بـــــخواب بـــا یـــــاد عـكـسی كه تو قابـه لالالالا بــــخواب بـیـداره حــــــــــالا دیـــــگه بـــــاید بــــخــوابی پــــــس لالالا بـــــخواب دیگه تو می تونی بخوابی بـبـیـن خــــــــورشید اومــــد بـالای بــــالا لالالالا ایـــــنــــم بــــود ســــرنوشتم ایــــن از امـــــروز و اینم از گـــذشـته ام نمی خوابم تا تو بـرگـردی یــك روز مـــنم خـواب رو واسـه اون روز گــذاشتم 3 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۰ راننده اسکناس مچاله را ازش گرفت و پرسید: یک نفرید؟؟ مکثی کرد و بی حوصله گفت: بله آقا! خیلی وقته 7 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۰ آرامتر سکوت کن ، صداي بي تفاوتي هايت آزارم ميدهد ! 6 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ یاران ناشناخته ام چون اختران سوخته چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد که گفتی دیگر، زمین، همیشه، شبی بی ستاره ماند. آنگاه، من، که بودم جغد سکوت لانه تاریک درد خویش، چنگ زهم گسیخته زه را یک سو نهادم فانوس بر گرفته به معبر در آمدم گشتم میان کوچه مردم این بانگ با لبم شررافشان: آهای ! از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید! خون را به سنگفرش ببینید! ... این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش کاینگونه می تپد دل خورشید در قطره های آن ... 3 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ برایم از بازار یک بغض خوب بخر نه مثل این ها که دارم . . . نه مثل این ها که هر روز می شکنند ! 7 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ سکوت کرد.. بغض کرد... چشمانش توان اشکها را نداشت.. پس...... گریه کرد... رفت.......................................................................:w821: 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست... 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده