رفتن به مطلب

صدای سنگین سکوت...!


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • 2 هفته بعد...
  • پاسخ 581
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

پنجره را باز کرد

 

گاهی صدای اذان می آمد و گاهی صدای ناقوس کلیسا ...

 

پنجره را بست

 

باید به سکوت عادت میکرد

 

دیگر حوصله نزاع هزاران ساله دین و دنیا را نداشت !

 

 

لینک به دیدگاه

کاش میشد نگاه را ترجمه کرد

و سکوت را فهمید

آنگاه حرف دلم را میشد در سطور نوشت

اما کلمات ناقصند و ناتوان و رنجور

کاش زبان چشمانم را می آموختی

و سکوتم را ادراک می کردی

کاش کاش کاش........................میفهمیدی

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

طرفِ ما شب نیست

صدا با سکوت آشتی نمیکند

کلمات انتظار میکشند

 

 

من با تو تنها نیستم، هیچکس با هیچکس تنها نیست

شب از ستارهها تنهاتر است...

 

 

طرفِ ما شب نیست

چخماقها کنارِ فتیله بیطاقتند

 

خشمِ کوچه در مُشتِ توست

در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل میخورد

من تو را دوست میدارم، و شب از ظلمتِ خود وحشت میکند.

شاملو

لینک به دیدگاه

تهي شده ام

از مرزهاي پر از تكرار

و تنها

اينجا

در خويشتن

سكوت ميكنم

و ...

گريستم در خود

و نگريستم به آنچه كه از تو دارم !

تنها زخمي كه در خاطراتم به يادگار مانده ...

لینک به دیدگاه

نیاز به یک کلمه دارم

کلمه‌اى که مرا از روى زمین بردارد

من مثل ساعتی مریضم

و به دقت درد می کشم

سکوت ، تانکی ست

که برزمین فکرهایم می چرخد و

علامت می گذارد

ازروی همین علامت ها دکتر

نقشه جغرافیایی روحم را روی میز می کشد

و با تاثر دست بر علامت ها می گذارد:

"چه چاله های عمیقی"

لینک به دیدگاه

تهی شده ام

از مرزهای پر از تکرار

و تنها

اینجا

در خویشتن

سکوت میکنم

و ...

گریستم در خود

و نگریستم به آنچه که از تو دارم

تنها زخمی که در خاطراتم به یادگار مانده

لینک به دیدگاه

شاعری را می شناسی

كه سالها پیش

لابه لای مجموعه ی شعرهایش

دق كرد و مُرد !

عروسانِ كم سن و سالی كه به عقد دامادهای دیر سال درآمدند

حالا، نمی دانم از كجای اندیشه ات روییده ام

كه این چنین ، هذیان می گویم

و تو

با كدام دهان پر از كلمات ، خمیازه می كشی ؟!

آخر چه می شود كرد؟!

دیری ست ... ((سكوت ، میان دهان هامان پل بسته ست ))...

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

من سکوت خویش را گم کرده ام!

لاجرم در این هیاهو گم شدم

من؛که خود افسانه می پرداختم،

عاقبت افسانه ی مردم شدم!

ای سکوت، ای مادر فریادها ،

ساز جانم از تو پرآوازه بود،

تا در آغوش تو ،راهی داشتم،

چون شراب کهنه ،شعرم تازه بود

در پناهت برگ و بار من شکفت

تو ومرا بردی به شهر یادها

من ندیدم خوشتر از جادوی تو

ای سکوت ،ای مادر فریادها!

گم شدم در این هیاهو ،گم شدم

تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می داشتم

زندگی پر بود از فریاد من!

لینک به دیدگاه

لحظه های سکوت

چه آرام

چه غمگین می گذرد

بی آنکه بیایی

و مرا با آن صدای آبی

بخوانی

و من گرم شوم

و چشمانم را رو به روز

رو به تو باز کنم...

این روزها چه سرد

چه تلخ می گذرد

نه عشقی هست

نه شوری

نه خورشیدی...

و من تنها در این لحظه های تکراری

هجوم بی رحم بغض را شاهدم...

لینک به دیدگاه

زندگی تکراریست...

خنده ها تکراریت ...

گریه ها تکراریست...

من در این تکرارها مانده در بهت و سکوت ...

دیگران می خندند و دلم می داند که چقدر تکراریست...

همه جا غرق سکوت...

کوچه ها رو به غروب...

همه جا تاریک است...

پیش رو تاریکی...

پشت سر تاریکی...

دل من می ترسد...

ترس هم تکراریست...

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

به سکوتم احترام بگذار

به قوی ترین سلاحم

بلاغت سکوتم را حس می کنی ؟

از زیبایی چیزهایی که می گویم لذت می بری ؟

وقتی چیزی نمی گویم ......

نزار قبانی

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...