رفتن به مطلب

صدای سنگین سکوت...!


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

روز اول کــه تمـــام شود دیگــر خطر رفع شده استــ ...

 

دیگــــــر نه دستــ به خودکشــی میزنی ،

 

نه آنطور مثل اسفنــد روی آتش بی قراری میکنـــی ...

 

روز اول که تمـــام شود ،

 

وجـــود له و لورده ات را جمع میکنــــــــی !!

 

خودتــ را توی روزمرگـــــی رهـــا میکنی ؛

 

وانمــــود میکنی که لتـــ و پار نشده ای ...... نشکستـــــــــ ــه ای !!

 

روز اول که تمــــــــام شود ، شبــ ِ اولش را تا صبح بیدار میمانی ...

 

بعـــــــد فردایش دیوانه وار ، خوابــ آلوده ای و غمگین ؛

 

امـــــا خطـــــــــــر رفع شده استــ !!!!!

 

بعـــد دیگـــر خودتــ مانده ای با خودتــــ ...

 

نمیشود به این راحتـــی هـــا کنار آمد !!!

 

عمق ِ فاجعــــــــــــــــه زیاد استــ ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 581
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

نــه دیــداری نــه بـیـداری،

 

نــه دسـتــی از سـر یـــاری ..

 

مـرا آشـفـتــه مـی دارد چـُنـیــن آشـفـتــه بـازاری

  • Like 5
لینک به دیدگاه

قـبـل از آمـدنِ تـو
تـنـهـآ
بـودم

بـعـد از
رفـتـنـت
نـیـز !

فـقـط الـآن
تـنـهـآیـی
ام
درد دارد

تـنـهـآیـی
بـعـد از یـک دنـیـآ
خـآطـره

بـعـد از
دنـیـآیِ
کـسـی
شـدن

بـعـد از
لـمـس
شـدن

مـرگـی
سـت
در قـآلـبِ
زنـدگـی
... !

 

__________________

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دنیا کوچکتر از آن است

که گمشدهای را در آن یافته باشی

هیچکس اینجا گم نمیشود.

آدمها به همان خونسردی که آمدهاند،

چمدانشان را میبندند

و ناپدید میشوند

یکی در مه

یکی در غبار

یکی در باران

یکی در باد

و بیرحمترینشان در برف

آنچه به جا میماند رد پائی است

و خاطرهای که هر از گاه پس میزند

مثل نسیمِ سحر

پردههایِ اتاقت را!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

از یـه جـآیی به بـعد دیگه ، نه دَست* پــآ میزنی

 

نه بــآل بـــآل میـ*زنی

نه دل دل مـیکـنی

نه داد و بیداد میـکـنی

نه گــریه میـکنی

نه سـرت میزنی به دیوار

 

نه مـشـتت میکوبی به دیوار

 

از یه جایی به بـَعد فـَقط سکوت میکنی سکوت !

  • Like 5
لینک به دیدگاه

خدایا وقتی میفهمی تنهایی و دلت میگیره دقیقا چیکار میکنی؟ میری یه گوشه میشینی و گریه میکنی؟

هی با نگات بازی میکنی یادش بره میخواسی گریه کنی؟

یه لیوان آب میخوری بغضت رو میفرستی پایین؟

 

یه لبخند تلخ تو آینه به خودت میزنی و بیخیال دنیا میشی؟

یا اینکه یادت میاد که خدایی و باید همیشه تنها باشی؟

خدایا نمیدونی من این روزا چقد خدا بودم.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

نگاهي مي کني، ما رو

مگه عاشق نديدي، تو

يا شايد ديدي و

رسواترين عاشق نديدي، تو

يا ما مجنونيمو، خونه خرابي عالمي داره

يا عشقت مونده و دست از سر ما بر نمي داره

خداييش فرقي هم انگار نداره

يا اگه داره دل رسواي ما بند کرده و بازم گرفتاره

 

الهي دل خوشي باشه پناهت

گلاي رازقي تن پوش راهت

الهي خوش خبر باشه قناري

بخونه تا خروس خون چشم به راهت

صفاي ديدنت اي قصه نور

من و با خود ببر تا آخر دور

گلاي پيرهنت، ياس و اقاقي

بمونم منتظر، تا قصه باقي

  • Like 3
لینک به دیدگاه

گوش هایم دلِ شان لَک زده برایِ

 

زنگِ این ساعتِ کهنه رویِ دیوارِ اتاق که

 

مدت هاست به صدا در نیامده ،

 

خاک خورده و خسته از گذشتِ زمان ،

 

طفلکی آن هم دیگر سکوت کرده بعد از رفتنِ تو مثلِ من.....

  • Like 6
لینک به دیدگاه

بـــیــچـــــــاره مــــادرم

 

دیشــب خــواب دیده است

 

که بـــــــچــه دار شـــــده ام ،

.

.

غلط نکنم فهمیـــــده اســــت

 

که خـــاطــــــرات آبســـــــتن شــده

 

از تــــــــــــو را به سرپــــرستــــی قبول کرده ام....!

 

 

فرشـــــاد بـــــیـــــات

  • Like 8
لینک به دیدگاه

afb5f7e6a15c9f31f0d0e7d2ea3fead9-425

عاشق سکوتی هستم در همهمه ی ازدحام خیابان .....

 

وقتی که نگاهم میکنی ......

 

دنیا سکوت میکند مثل من .....

 

و من فقط صدای تو را میشنوم .....

 

که بیصدا فریاد میزنی :

 

دوستت دارم ......

  • Like 8
لینک به دیدگاه

ماهتاب ای شب چراغ!

اندکی دیگر بتاب

آتش عشقی فروز،

من چنان تو از نسیم ساحر شبهای با او مست مست

من چنان تو عادتی دیرینه با ساعات با او بی گسست

من چنان تو زآتش عشقی که در جان من است،پای بست

آذرم ،می سوزم و هر لحظه پرپر می شوم

من چنان تو از نوای تلخ هجران خسته ام،

من چنان تو روزهاست

مثل ماه رفته ام لب بسته ام.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تنهایی که طولانی میشه

 

معیار دوست داشتن آدم هم عوض میشه

 

یهو میبینی اون آدم ،

 

گلدون شمعدونی گوشه اتاقشو

 

با کل دنیا هم عوض نمی کنه …

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...