رفتن به مطلب

صدای سنگین سکوت...!


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 581
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

سنگين نشسته خاطر باران به ذهن من

 

اما چه حيف كه گذر نمي كند ابري

 

براين همه بي حوصله گي آفتاب

 

حتي ستاره آني نمي كند صبري

 

در تيك تاك ساعت بي ثانيه ،زمان

 

برجسم خسته اش حتي نمي كند قبري

 

اندوه واره ترين غزل براي گناه تو

 

نه!عشق كه گناه نمي كند ،جبري

 

اما صداي تو بود كه مي گفت باران

 

از آسمان كه گذر نمي كند ابري !؟

لینک به دیدگاه

كوكي بزن پاچه ام را كه دريده اند گرگها

 

شايد بي حاشيه ترين لباس را ديده اند گرگها

 

اندازه ي همه عمر خود با پوستين

 

آري به جاي گوسفند چريده اند گرگها

 

زير بلوط كهنه ي آنجا،نگاه كن

 

از روي گل رو به آزادي پريده اند گرگها

 

در واپسين غروب و نهايت دلمرگي زمين

 

حرفهاي تازه انجير را چيده اند گرگها

 

اما هنوز هم نشسته و مي خوانم،آفتاب

 

كوكي بزن پاچه ام را كه دريده اند گرگها

لینک به دیدگاه

پشت شيشه يك نفس همراه باران مي دويد

 

خاك هم با هر قدم احساس اورا مي شنيد

 

تار تار پود و ضربش از هواي غصه بود

 

چونكه در تكرار باران غنچه او مي خميد

 

هاي هاي و حرف حرف و لحظه لحظه آسمان

 

برتن شيشه قفس با قطره قطره مي كشيد

 

تلخ تر مي شد زماني كه به جاي اشكها

 

قطره باران بي رحمي به لبها مي رسيد

 

سردمي شد قطره روي خشكي لبهاي سرد

 

بعد هم از آسمان تا سينه اش شب مي تنيد

 

پشت شيشه يك نفس آن گوشه تنها خفته است

 

او كه تا خاري به دستش زخم مي زد مي رميد

لینک به دیدگاه

پنچ وارونه چه معنایی دارد؟

خواهر کوچکم از من پرسید من به او خندیدم

 

کمی آزرده و حیرت زده گفت : روی دیوار و درختان دیدم باز هم به او

 

خندیدم طفلک ترسید بغلش کردم و به او گفتم:

 

وقتی غم سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان می فهمی

 

پنچ وارونه چه معنایی دارد!

لینک به دیدگاه

به راستي چقدرسخت است

 

خندان نگه داشتن لب ها در زمان گريستن قلب ها

 

و تظاهر به خوشحالي در اوج غمگيني

 

و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهايي تنهايي و بي ياوري

 

درحالي که تظاهر مي کني هيچ چيز برايت اهميت ندارد

 

اما چه شيرين است درخاموشي وتنهايي به حال خود گريستن

 

و باز هم نفرين به تو اي سرنوشت

لینک به دیدگاه

یاد دارم هر زمان که با دوریت یارای پیکارم نبود

 

چشمها می بستم

 

در خیالم با دو بال خویشتن

 

سوی تو پر میزدم

 

اوج پرواز خیالم بی افق بود

 

مرزهای بسته ی هفت آسمان را می گشود

 

کاش می دانستی

 

چشم من از باز بودن خسته است

 

کاش می دانستی

 

من به چشم بسته از آن آسمانها میگذشتم

 

تا بدان جا رسیدم

 

کز خودم چیزی نبود

 

هرچه هم بود از تو بود

 

در من این حال غریب لحظه لحظه اوج و شدت میگرفت

 

وقت و لحظه معنی خود را نداشت

 

در من امید نگاه عاشقانه اوج میافت

 

اما در خیال خام خود بودم...

 

نمیدانستم

 

دست تقدیر برایم چه نوشت!

 

و از آن روز دگر

 

غصه آن عشق نافرجام در من مانده است

 

و از آن لحظه فقط

 

اشکها یار وفادار منند

 

درک من از عشق این شد

 

که اگرخاطرت با رفتنم آسوده است من میروم....

لینک به دیدگاه

من تورا با صد ترانه صدا کردم

 

با دلی لبریز از عشق و از نور

 

جدا کردم

 

من تورا با چشم غمبار ،با دست لرزان

 

اما با دنیایی از مهر و تبسم

 

با نگاهم آشنا کردم

 

من تورا در شقایق ،در میان اشک و خواهش

 

نگاه کردم

 

بهرکجا رو کردم ودر هر چیز

 

تورا جستجو کردم

 

تو غبار بارون

 

تو ابر آسمون

 

رو بال فرشته ها

 

رو گلها

 

تو رو جستم و بو کردم

 

من تورا برای عاشقی

 

از میان صدها عاشق

 

سوا کردم...........

لینک به دیدگاه

بر سرم فریاد نزن....

 

چشمانت انگار بلندگو قورت داده اند....!!

 

لحنِ سکوتشان پرده ی گوشِ افکارم را پاره کرد....

 

اندکی آرام تر......

 

اندکی آرام تر...:icon_redface:

لینک به دیدگاه

ینجا ستاره ای به خواب نمی رود . چشمها را نگاهی تازه خیس کرده است

 

 

و کسی به خواب ستاره هم نمی آید . چه کسی سلام ستاره ها را امشب پاسخ خواهد داد ؟؟

 

 

امشب چرا ستاره ها بار دیگر به هم حس غریبگی دارند .

لینک به دیدگاه

 

امروز کسی از من پرسید چند سال داری

 

گفتم روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم

کودکی چند ساله ام !!!

 

 

10253014118234140147.jpg

لینک به دیدگاه

می گویند موقع مرگ

 

همهء زندگی مثل فیلم از جلوی چشم آدم رد می شود . . .

 

به فیلم زندگی ام که فکر میکنم

 

به مردن علاقه مند می شوم

 

شاید

 

آن موقع یک بار دیگر دیدمت!!!

لینک به دیدگاه

دستـــانم را ... که به آرامــــی می فشاری !

 

گونه ام را ... که با شیطنت می بوسی !

 

عابــران اخم کرده را ... که می خندانی !!!

 

دلم فریــــــاد می زند ...

 

نکند این بی خبران ، عشقــمان را چشم کنند !

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...