رفتن به مطلب

صدای سنگین سکوت...!


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

مي بيني؟

گاهي حرف ها ريتم ندارد

وزن ندارد

آهنگ ندارد

سكــوت است

خوب گوش كن

فقط درد دارد

درد

درد...

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 581
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

همیشه سکوت نشانه رضا نیست...

 

گاه سکوت یعنی«اما»

 

یعنی «اگر»

 

یعنی هزارو یک دلیل

 

که «دل» میترسد بلند بگوید.....

  • Like 3
لینک به دیدگاه

همیشه سکوت نشانه رضایت نیست

 

من اگه راضی باشم

 

میخندم از ته دل سکوت نمیکنم

 

راستی راست میگن

 

جواب ابلهان خاموشی ست؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه

سـکوت خطرناکتر از "حـرفهای نیشدار" است!

 

بدونِ شَـك کسی که "سُکــوت" مـی کــند؛

 

روزی حرفهایش را سرنوشت به شما خواهد گفت...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

میدونی زیباترین خط منحنی چیه ؟

لبخندی که بی اراده رو لب های یک عاشق نقش می بنده

تا در نهایت سکوت داد بزنه دوستت دارم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

روزهـایــم در سـکــوت مـیـگـذرنــد

 

ســکــوتــی وحــشـتــنــاک

 

مــیــگــذرنــد دیــگــر

 

مــا خوشــیــم بــه ایــنــکـه "مــیـگــذرنــد"

  • Like 2
لینک به دیدگاه

یادت هست ، روزی پرسیدی این جاده کجا میرود

و من سکوت کردم

دیدی !

جاده جایی نرفت

آن که رفت ، تو بودی...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من محکوم به این سکوتم

 

حتی اگر یک فریاد در دلم نعره زند

 

حتی اگر درد در دلم زبانه کشد

 

سکوت سر نوشت من است

 

من انتهای یک ترانه ام

 

من نقطه ی پایان یک جمله ام

  • Like 3
لینک به دیدگاه

سکوت نکردم که فراموشت کنم

 

نمی خواهم از یادم بروی....

 

اشک نمی ریزم

 

تا.......

 

لحظه های نبودنت را ابری کنم

 

تنها...تنها...

 

لحظه های با تو بودن را مرور می کنم

 

 

و...به تو می اندیشم در ابدیت لحظه ها

 

 

نمی دانی چه غمگینم

 

 

در این تاریکی شبها

 

 

چه بی تابانه دلگیرم

 

 

نمی دانی که گاهی عاشقانه

 

 

در تب رویای تو آرام می گیرم

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

آن دیوار کاهگلی

 

حالا برجی گرانیتی شده!

 

 

 

.

 

ولی من هنوز

 

چشم گذاشته ام

 

و می شمارم

 

سالها را...

 

 

آرش ناجی

  • Like 3
لینک به دیدگاه

این بار که بر در خانه دخترک گذشت....

 

تکه پارچه ی مِهرش را بر پنجره ی اتاق او دَخیل نزد...

 

آرام..بی صدا از کنار خانه رفت...

 

دخترک بر در پنجره آمد...

 

در سکوتی سنگین و بی صدا پنجره را می بندد...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

حرفِ مفت زیاد شده!

 

باید در این میان سکوت کرد...

 

سکوتی سنگین...

 

هر صدایی از حلق بیرون آید....ممکن است اشتباهی باشد!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

چرا زهم بگريزيم،راهمان که يکي است

سکوتمان،غممان،اشک وآهمان که یکی است

  • Like 1
لینک به دیدگاه

چشم من چشمه ی زاینده ی اشک

گونه ام بستر رود

کاشکی همچو حبابی بر آب

در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

میان دیوارهای روشن سکوت

 

خانه ای شیشه ای ساخته ام .

 

خانه ای باتمام زوایای زندگی یک انسان .

 

خانه ای به وسعت تمام عشقها ، قلبها ، سکوت ها.

 

خانه ای با شادیهایی از جنس ستاره های طلایی

 

و احساسی به رنگ آسمان .

 

خانه ای که درهایش از جنس نور است و

 

پنجره هایش رو به آفتابگردانهای خندان باز می شوند.

 

خانه ای پر از هوای " تو"

 

و نفسی از تبار " عشق " .

 

در هنگامه آمدنت

 

سکوت شیشه ها به رنگ آبی ترین بهشت زمینی

 

زندگی را فریاد می زنند .

 

حتی اگر با قدمهایی از جنس سکوت بیایی ...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

نشنیده بگیر

 

صدای مهمی نیست

 

صدای شکستن من

 

شنیده نگیر

 

فریادهای بغضم را

 

دلگیر بودنم را

 

نشنیده نگیر

 

هنر پرواز با بال شکسته را

  • Like 2
لینک به دیدگاه

میدانم..

 

 

نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟

 

نمي خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

 

چه خواهد ساخت ؟

 

ولي بسيار مشتاقم ،

 

که از خاک گلويم سوتکي سازد.

 

گلويم سوتکي باشد به دست کودکي گستاخ و بازيگوش

 

و او يکريز و پي در پي ،

 

دَم گرم خوشش را بر گلويم سخت بفشارد ،

 

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد .

 

بدين سان بشکند در من ،

 

سکوت مرگ بارم را

لینک به دیدگاه

هیــچ نمی گویـــ ــ ـم..

دارم كـه بگویـم

امـــا نباید گفتــــ ..

شاید این سكـــ ــ ـوت زیباتـر استــــ ـــ ـ

لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...