رفتن به مطلب

صدای سنگین سکوت...!


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

طبيعی‌ست که ما، همه‌ی ما گاهی اوقات گريه می‌کنيم

 

يا دلمان تنگِ بغض و بوسه و ديدارِ بی‌دليل،

 

هی می‌رويم جايی دور،

 

تا پيراهن همان مسافر بی‌گور

 

تا باغ بزرگِ بالادست،

 

...تا پسينِ پُر پروانه ،

 

تا هوای نَم‌خورده‌ی خواب‌ها، خاطره‌ها، خوبی‌ها...

 

(سید علی صالحی)

  • Like 8
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 581
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

دلم اندکی تو می خواهد جای شما....

آدم ست دیگر...مثل آنان که آرامش را در پچ پچ های در گوشی جست و جو می کنند...

من هم کمی تناقض می خواهم به رسم آدمکی...

سکوت در عینه زمزمه....

چه خوب است که هر وقت می خواهم واژه ها کنار هم می نشینند....

حالا نه خوش..شاید خوش ننشینند...

ولی خوش به حالِ دلم...حداقل سنگین نمی شود..

  • Like 8
لینک به دیدگاه

تورا صدا کردم ندانسته دعا کردم

به درگاهت هزاران بارباریدم

شراب عمر ریخت

به غافله دل پشت کردم

تو مست و شدایی کردی

تو ندانسته مرامدفون کردی

باختم وبه بی نامی

ساختم کعبه بی نشان

من جور کدام کشم

من غریبم هنوز نشناختی

صدایم بغض غروب شقایق را دارد

 

اثری از( فانی)

  • Like 9
لینک به دیدگاه

راستی

چگونه باید تمام این عقوبت را

به کسی دیگر نسبت داد

و خود آرام از این خانه به کوچه رفت

صدا کرد

گفت : ایا شما می دانستید

من اگر سکوت را بشکنم

جبران لحظه هایی را گفته ام

که هیچ یک از شما در آن حضور نداشتید

اگر همه ی شما حضور داشتید

تحمل من کم بود

مجبور بودم

همه ی شما را فقط با نام کوچکتان

صدا کنم

 

اثری از ( احمدرضا احمدی )

  • Like 8
لینک به دیدگاه

فرصتی بخواهید

تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه

شانه بزنید

فرصتی بخواهید

که مخفی ترین نام خود را

که خون شما را صورتی می کند

از رود بزرگ بپرسید

به نام آن اسب

به نام آن بیابان

شما فرصت دارید

تا چیدن گندم ها

تا زرد شدن کامل گندم ها

عاشق شوید

فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر

نگویید

گندم ها زرد شدند

گندم ها چیده شدند

نان گرم آماده است

ولی

شما کنار بوته های زرد ذرت باشید

آب را در کوزه بریزید

کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ

بگذارید

ما

شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ

دوست داریم

اثری از( احمد زضا احمدی‌ )

  • Like 8
لینک به دیدگاه

تورا صدا کردم ندانسته دعا کردم

به درگاهت هزاران بارباریدم

شراب عمر ریخت

به غافله دل پشت کردم

تو مست و شدایی کردی

تو ندانسته مرامدفون کردی

باختم وبه بی نامی

ساختم کعبه بی نشان

من جور کدام کشم

من غریبم هنوز نشناختی

صدایم بغض غروب شقایق را دارد

 

اثری از( فانی)

 

خیلی قشنگ بود خیلی...:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

چرا آرامش؟...چرا سکوت؟...

روزهای زیادی از عمرم را در پاسخ این سوال ها به اطرفیانم گذراندم....

 

از آرامش خیر دیدم نه شر....

و از سکوت.... آرامش گرفتم.....

 

به هم بافته شدن این دو واژه....و پیراهنی بر تن روحم کردند.....

که تا به حال نخ نما نشده....

  • Like 7
لینک به دیدگاه

قول داده ام...

گاهـــــــی

هر از گاهـــــی

فانـــــوس یادت را

میان این کوچه های بی چراغ

و بی چلچلـــــــه، روشن کنم

خیالت راحــــــت! من همان منـــــم

  • Like 6
لینک به دیدگاه

بی خیال شو..اندکی تاب بیاور....

این سکوت خواستنی است در مقابل هیاهوی نگاهت...

که دل شوره از آن می بارد....

این سکوت خواستنی است..

  • Like 4
لینک به دیدگاه

سرنوشتم را

 

به ستاره های چشمان تو

 

چسباندم

 

یادت هست ؟

 

آن عصر پاییزی را

 

که روی آینه

 

عکسی از لبخند من و تو به یادگار ماند

 

به دیوانگی هایم نخند

 

اگر از دوست داشتن

 

برایت نگویم

 

قلبم جریحه دار می شود...!

  • Like 9
لینک به دیدگاه

یک..دو....سه....

انگشتانم را می شمارم....

در سکوت....حتی زمزمه هم نمی کنم....

در ذهن عدد ها نقش می بندند....

 

دوست دارم در بیشتر وقت ها....واژه ها به جایی اینکه بر زبان بیایند...در ذهن نقش ببندند...

سکوت زیباتر است...

از خیلی از حوادث جلوگیری می کند.....

 

  • Like 10
لینک به دیدگاه

سكوت بلندی در

امتداد اين جاده ناامن نشسته است و ياد تو

همچون هراسی سرد

وجودم را

در بر گرفته

حال

من هستم و شكوه نگاه تو

نگاهت بر نگاه خسته ام

چه قدر زيبا و دل انگيز است

نگاهت را از من نگير

  • Like 4
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...