رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

امروز یه حرکت رفتم فوق حرفه ایی ...

 

صبح میخواستم حاضر شم برم کلاس عینکمو گذاشتم تو قوطیش و حرکت کردم به سمت کلاس / نزدیکایی کلاس که رسیدم دیدم گرمه گفتم وایسم استینامو بزنم بالا در همین حین که قوطی دستم بود و داشتم استینو میدادم بالا یهو قوطی عینکم افتاد جلوی پام ... من نمیدونم چی شد یه لحظه من واقعا نمیدونم چی شد .. شاید خون به مغزم نرسید .. به محض اینکه قوطی عینک افتاده یه شوت محکم زدم به این قوطی :ws28: پرت شدن قوطی عینک یه طرف ... پخش شدن دانشجو ها تو سالن یه طرف دیگه :ws28: خودمو هم که بچه ها با کاردک جمع کردن :ws3: شیشه های عینکم خورد شد TAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif (خواستم اخرش غم انگیز باشه:ws3: )

  • Like 43
لینک به دیدگاه

دیشب مهمون داشتیم مامانم سبد میوهها با دوتا ظرف میوه رو داد تا بچینم:ws37:

بعد چقد با دقت و اینا میوه خوری اولی میوه چیدم بعد اومدم دومی رو بچینم حواسم نبود از میوه خوری اولی میوه ها رو چیدم تو میوه خوری دومی:whistle::icon_pf (34):

  • Like 32
لینک به دیدگاه

امروز برای اولین بار رفتیم برای کلاس تربیت یک(اسب دوانی):ws37: اونم بعد 2 تا کلاس خسته کننده دیگه حالی برام نمونده بود:imoksmiley:

رفتیم تو رخت کن لباس عوض کنم بعدش یه پسره هم اومد بغلم لباس عوض کنه منم اینجوری بهش گفتم اهههه باید الان عین اسب بدویم:icon_razz:

اونم یه لبخندی زدو گفت اره دیگه تربیت 1 همینه:biggrin:

من گفتم اخه استادشم میگن خوب نیست شانس ما:icon_razz:

گفت با کی داری:ws52: گفتم با فلانی:icon_razz:

بعدش لباس عوض کردم رفتم تو زمین دیدم همون پسره یه لیست دستشه:wow:

گفتم وااااای بدبخت شدم اینه نکنه استاد:sad0: افتادم رفت:4564:

بعد دیدم گفت بچه ها امروز استادتون نیومده گفت من یه تمرین بدم بعدش تا هفته بعد:w16:

حالا هی به من اینجوری نگاه میکرد=>:179:

منم موقع دویدن وقتی روش اونور بود اینجوری میرفتم830219_sneakingsmiley.gif

تا نگاهم میکرد اینجوری:th_running1:

تا وقت تموم شد خلاصه دیگه جونم در اومد:banel_smiley_4:

خب استادم انقدر کوچیک من از کجا میدونستم :w000:

  • Like 30
لینک به دیدگاه

ترم یک کارشناسی بودم یه دوست کرد (سنندجی) پیدا کرده بودیم و خلاصه صمیمی شده بودیم.

موقع فرجه ها زنگید خونمون گفت برادر زاده م دنیا اومده.hapydancsmil.gif

پرسیدم اسمشو چی گذاشتین؟؟:w02:

گفت: " زانیار "

(اسم کردی به معنای دانا، اسم قشنگیه:icon_redface:)

منم اون موقع معنیشو نمیدونستم، درست حسابیم متوجه نشدم، روم نشد دوباره بپرسم:icon_redface:

گفتم مبارکش باشه و از این حرفا:ws3:

گذشت تا اینکه یکی دیگه از دوستام زنگید گفت چه خبر از .... گفتم برادر زاده ش دنیا اومد:ws37:

پرسید اسمش؟ گفتم: هممممممممممم فکر کنم زانتیا:ws52:

بعد مدتی که رفتیم یونی، یه روز دیدم دوستام 10-15 نفری دور هم جمع شدن ریسه رفتن از خنده. منو نگاه میکنن بیشتر میخندن.:ws28::ws28::ws28:

میگم چی شده؟:ws3:

و بقیه ماجرا.

نتیجه اخلاقی اینکه: چیزی رو متوجه نشدین حتما بپرسین:banel_smiley_4:

  • Like 26
لینک به دیدگاه

چند وقت پیش دایی مامانم فوت شده بود اینا هم تو یه هتل براش یه مجلس گرفته بودن که یکی بیاد فلوت بزنه و اهنگ غمگین بخونه همه هم گریه می کردن

 

مکانش هم یه سالن بود که پله می خورد می رفت بالا .منو پسر خالم رفتیم پایین پله ها که مردم میان تو مارو ببینن (لباسمون معلوم بود .کت شلوار کروات زده بودیم)دور خودشون نچرخن سریع بیان تو سالن

 

سرتونو درد نیارم همین جوری اومدن ملت به ما تسلیت می گفتن ما هم می گفتیم خوش اومدین بفرمایین

 

ناگهان در این میان یه اقا پیره ای اومد خیلی با کلاس بود یعنی پر از جذبه !بعد که منو دید خیلی احترام گذاشت از اون دور هم یه سلامی کرد .منم نمیدونم چی شد هول کردم .وقتی رسید بهم قبل اینکه حرفی بزنه گفتم تسلیت عرض می کنم!!!!!!!!

 

اقا پیره :ws28:

 

من :th_running1:

 

دایی مامانم :icon_pf (34):

  • Like 21
لینک به دیدگاه

خدایی دارم کم کم

 

منم مشتری ثابت میشما :banel_smiley_4:

 

اومدم مم الان به دوستم اس بدم شماره اش حفظ ام م م

 

اس رو نوشتم اومدم شماره وارد کنم اشتباهی به جای شماره اون شماره خودمو وارد کردم:w58:

 

اس رفت د ثانیه بعد دیدم یه اس با همون متن برام اومد :w58:

 

فککر کردم دوستم اسکولمون کرده و برا خودم اس خودمو فرستاده ه :w000:

 

 

اومدم جواب بدم یه دو سه تاش فحش درست هم بهش بدم

 

یه هو چشمم خورد به شماره دیدم چقد اشناست

 

یه کم فکر کردم دیدم شماره خودمه:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 20
لینک به دیدگاه

دختر همسایه ..

همون که جوونیا خیلی برامون آش میاورد

 

  • :whistle:
     
    عصری دیدمش .. سلام علیک کرد ..
     
    پرستو بود اسمش .. داستان هایی داشتیم ما تو محل با این :دی
    نیوشا هم بغلم بود . . فک کنم بعد 6-7 سال دیدمش .. !
     
    نفهمیدم ازدواج کرده یا نه ...
     
    داشت همینجوری حال و احوال میکرد .. یهو دیدم دستش شکسته ..
    گفتم عه دستتون چی شده ؟ خدا بد نده و اینا
    گوش نمیدادم چی میگه .. یعنی سوال کردم فقط واسه اینکه یه چیزی گفته باشم .. !
    بیچاره کلی توضیح داد ..
    منم پشتش گفتم اهان ... به سلامتی !
     
    یه لحظه یادم اومد سوالم چی بوده و جوابش چی میتونسته باشه ..

  • گفت من میگم دستم شکسته شما میگی به سلامتی ؟
     
    خندیدم ..
    گفتم شما همون وقتشم شوخیای مارو به دل میگرفتی ..
     
    باور کرد .. مثلا خوشحالم شد از لحن صمیمی من !
     
    فقط تنها لطف خدا این بود که خانومم پیشم نبود .. هیچ عضوی از خانواده جز نیوشا نبود اصن اونجا
     
    وگرنه چه مصیتی از همین یه به سلامتی ما درس میشد !

 

تا من باشم کلا حال و احوال نکنم :|

به من چه که دستت واسه چی ناقص شده .. والا :|

  • Like 35
لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان

دیشب نتم وصل نمیشد؛زنگ زدم شرکتی که adsl گرفتم ، بعد گفت اگه مشکل فنی دارید شماره 2 رو بزنید برای ارسال فکس 3 رو بزنید ... ؛من بجای اینکه از شماره گیر تلفن 2 رو بزنم ؛ هی کلید 2 روی کیبردمو میزدم ، چند دقیقه ای همچین معطل بودم :ws28:

لینک به دیدگاه

یه روز بعد از برگشتن به خونه از یه امتحان سخت :4564: تصمیم گرفتن برم یه آرایشگاه و موهامو کوتاه کنم !!! رفتم توی آریشگاه وقتی نوبتم شد خانم آرایشگر بهم گفت بیا روی این صندلی بشین ؛ منم با کیف و کتاب و مانتو و مقعنه رفتم نشستم رو صندلی !!!! خانم آرایشگر تا رفت وسایلو آماده کنه و بیاد یه 10 مین گذشت وقتی برگشت گفت اگه مانتوت یقه داره باید درش بیاری وگرنه شاید بره لای قیچی منم در آوردم بعد دوباره با مقنعه و کیف و کتابام دوباره رفتم نشستم روی صندلی !!!! خانم آرایشگر یه نگاه انداخت و گفت اگه میشه مقنعه ات هم در بیار ... منم گفتم : مقنعه مو در بیارم ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!:w58::w58::icon_pf (34): خداییش امتحان خیلی سخت بود خو من چیکار کنم همش تقصیر این استاداست که امتحان سخت میگیرن !!!!:whistles:

 

من :icon_pf (34):

آرایشگر :w58:

حضار در آرایشگاه :ws3:

  • Like 36
لینک به دیدگاه

ووووی وی سوتی دادم اونم عظیم:icon_pf (34):

یعنی به استثنا بودن خودم پی بردماااا!:whistles:

 

یکی از شماره های دفتر عوض شده حالا تا سری جدید چاپ بشه هر کارتی میخوام بدم اون شماره قبلی خط میزنم جدیدرو مینوییسم

منم حواسم نبوده رو یکی از کارتا شماره خونه خودمو نوشته بودم:icon_pf (34):

آقای بوقم میون آن همه شماره اصل اومده اونی که من خط زدم اشتباه نوشتم و زنگیده:banel_smiley_4:

یعنی درموردم چی فک میکنه:JC_thinking::ws3:

حالا خوبه مامانم گوشی رو برداشته و سوتی من به خانواده درز نکرده:whistle:

  • Like 34
لینک به دیدگاه

اومدم یه فایل از فلش دوستم بریزم رو لپتاپ،فایل رو که تو یه فولدر بود راست کلیک می کنم بعد send to removable disk می زنم!!!دسکتاپم رو چک می کنم می گم چرا نیومد پس؟!!:w58:

کلا مغزم تعطیله...:icon_pf (34):

  • Like 24
لینک به دیدگاه

امروز سوار مترو شده بودیم...داشتیم بر میگشتیم سمتِ صادقیه

این خانومِ که توو مترو همیشه اسمِ ایستگاها رو میگه...گیر کرده بود سرِ اسمِ حُرw58.gif

هی میگفت:" ایستگاهِ بعدی،میدانِ حُر":ws28:

به ایستگاه که میرسید میگفت:میدانِ حُر..

حتی به صادقیه هم که رسید گفت "میدانِ حُر":ws28:

من و خواهرم این ریختی بودیم دیگه -->:lol:

  • Like 24
لینک به دیدگاه

راننده تاکسیه بقیه پولمو یه سکه صد تومنی داد

رسیدم جلو در خونه آمدم کلید بندازم هرچی تلاش میکنم میبینم دره باز نمیشه.

همون حین که داشتم با زور و لگد با دره ور میرفتم همسایمون رد شد بهش سلامم دادم دیدم داره چپ چپ نگاه میکنه،

وقتی رد شده میبینم دارم با سکه درو باز میکنم:banel_smiley_4:

 

من میدونم،از فردا میگن دختره خل وضعه:icon_pf (34):

  • Like 24
لینک به دیدگاه

یادمه وقتی ده دوازده سالم بود دوس داشتم گوشی موبایل داشته باشم اما بابام میگف برات زوده میخوای چکار و ...

یه بار رفتیم یه مغازه فرش فروشی بزرگ و باکلاس..

من که اونموقع عقده ی موبایل داشتم گوشی بابامو ازش گرفتم و رفتم یه گوشه مغازه واسه خودم الکی با گوشی حرف میزدم و چرت و پرت میگفتم تا اینکه یه دفعه گوشی زنگ خورد!!!

من:184::girl_blush2:

 

مشتری ها و صاحب مغازه:ws28:

 

 

من خنگ حتی یادم نبود گوشیو سایلنت کنم!!

  • Like 22
لینک به دیدگاه

سوتی من نیست ولی میگم:ws3:

مامانم چند وقت پیش زنگ زده بود اداره کار که برا امروز 2تا خانم بفرستن خونمون!

بعد امروز یه نفر فرستادن مامانم میگه خانومی قرار بود دونفر بفرستن چرا فقط شمارو فرستادن !؟

اونم گفت چون من اندازه دو نفر کار میکنم منو فرستادن دیگه ه ه:biggrin:

مامان من بعد بهم خوردن برنامه هاش:hanghead:

خانومه:whistle:

من :ws28:

  • Like 26
لینک به دیدگاه

معاون مدیر کل اداره کل بوووووووووق در جمع مدیران و مسئولین دستگاه های اجرایی ، به همین برکت عین مطلب رو نقل میکنم19482_eva.gif

 

کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه اسبق آمریکا می فرماید: ایالات متحده در بهترین زمان با بهترین امکانات با بهترین افراد برنامه های خود را برای مهار جمهوری اسلامی اجرا میکند اما ولی فقیه با یک ساعت سخنرانی نتیجه سال ها کار اطلاعاتی ما را از بین می برد.

 

این نظر من به عنوان یک افسر ....... نیست بلکه نظر کارشناسی خانم رایس هست که در دانشگاه های آمریکا مطرح کرد

 

چند ثانیه سکوت

 

لطفا برای سلامتی ایشون صلوات ختم کنید.

 

کاندولیزا رایس ::jawdrop:

 

حضار :scratch_one-s_head.gif

 

ولی فقیه:ireful.gif

 

مجدد کاندولیزا رایس::obm:

 

من:88666_61.gif

 

معاون محترم::whistle:

 

مجددا حضار:talker.gif

 

مجدد من:rofl.gif

  • Like 30
لینک به دیدگاه

امروز یه جلسه بودیم.

توی هواشناسی

یه خانم کارشناس از خود سازمان اومده بود داشت یه سری آمار و ارقام و نمودارها در مورد تغییرات دما و میزان بارش نسبت به مشابه سال قبل استان رو بررسی میکرد. یه 30 دقیقه ای صحبت کردو در پایان که تموم شد گفت:

ممنون از تشکر شما

:ws3::ws28:

فکر کنم دو تا جمله "ممنون از توجه شما" و "از توجه شما تشکر میکنم" رو قاطی کرده بود

  • Like 40
لینک به دیدگاه

سوتی توو سوتی شد!!

چن تا پست قبلی رو یادتونه؟که "محمد55" نوشته بود ؟

راستش اون داداشمه!! تازه توو این سایت ثبت نام کرده .

من امروز صبح اومدم توو سایت ولی حواسم نبود که کامپیوتر اسم اون رو ذخیره کرده! صفحه سایت که بالا اومد فک کردم با اسم خودم وارد سایت شدم اما ....!!!

اون سوتی رو نوشتم و ارسال کردم اما دیدم با اسم "محمد55" فرستاده شده!

داغ کردم! راستش اون سوتی موبایل رو من دادم نه داداشم!!!

چن دقیقه پیش هم بهش گفتم چکار کردم

اون:brodkavelarg:

من:sorry:

 

بعدش اون :there:

بعدش من:4chsmu1:

  • Like 32
لینک به دیدگاه

زنگ زدم به یکی از بچه ها بگم چرا دیگه زمان جلسات رو به من خبر نمی دین...

طرف برگشته می گه ببخشید جلسه ای نبوده،کی به شما گفته؟!

من : چه فرقی می کنه؟!

اوشون(!) : آخه می خوام ببینم خانم ... نبودن؟

من : :jawdrop: چطور؟

اوشون : آخه یه جلسه بود که البته فقط یه هماهنگی بوده که فقط من بودم و خانم ... !

من : :shame:

 

البته سعی کردم کم نیارم بعدش ولی در حقیقت ضایع شدم رفت...:hanghead:

  • Like 25
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...