تینا 15116 ارسال شده در 21 مهر، 2012 با یکی از اشناها درباره ی بازیگرا میگپیدیم گفت راستی تو فیلمش استخر شاهی بازی کرده؟ گفتم کیییییییییییییییییی؟تو دلم گفتم مگه استخرم اسمه پسره؟ گفت استخر شاهی همونی که تو دلنوازان بازی میکرد گفنم خسته نباشییییییییییییییی منظورت شاهرخ استخریه؟ میگه ارهههههههههههههه 28
تینا 15116 ارسال شده در 21 مهر، 2012 پارسال ماه رمضون بود مامانم هنزفری گذاشته بود تو گوشش با رادیو قران گوش میداد این وسط بابامم داشت با ما حرف میزد همه هم روزه بودیم هیچ کدوم حال نداشتیم یدفه مامانم گفت اهههههههههههههه اینم چقدر حرف میزنهنگاش کردم دیدم چون هندزفری (حسن فری خودمون)تو گوششه فک میکنه ارومو زیر لب حرف زده بابامم یه نگاه اینجوری به مامانم انداختبعد شد 29
Abolfazl_r 20780 ارسال شده در 21 مهر، 2012 صحبت هندزفری شد یاد مسافرت دوران مجردیمون افتادم. تو قطار یه کوپه گرفته بودیم با 3 تا از دوستام. انقدر سر و صدا و مزاحمت ایجاد کردیم که بعد از چند بار تذکر دادن رئیس قطار اومد گفت یه بار دیگه صداتون در بیاد پیادتون میکنم. ما هم قسم و آیه که دیگه صدامون در نمیاد و تصمیم گرفتیم بخوابیم. رفیقم رفت رو تخت بالایی خوابید و با صدای بلند هندزفری واکمن داشت آهنگ گوش میداد منم چشام داشت تازه گرم خواب میشد یه دفه با صدای نعره هاش بلند شدم. گفتم چیه؟ با تمام قدرت ممکن فریاد میزد بسته سیگار کو؟ گفتم به خدا الان برات پیداش میکنم تو فقط داد نزن. هر چی میگفتم نمیفهمید و هی بلند بلند داد میزد دیگه دیدم اینطوری نمیشه یه دونه چک زدم تو گوشش هدفونو از گوشش در آوردم. :icon_pf (34): 43
vahid88 9651 ارسال شده در 21 مهر، 2012 چند روز پیش توی دفتر بازرسی به خاطر مسائلی که پیش اومده بود خیلی سرمون شلوغ بود از یه طرف مامور و ارباب رجوع بود که می اومد از یه طرف هم تلفن پشت سر هم زنگ می زد اوضاع بدی بود فرصت سر خاروندن هم نداشتیم یکی از کادرهای اونجا هرموقع می خواد به تلفن جواب بده می گه: سلام ، بازرسی بفرمائید. توی این گیر و دار که همش به تلفن ها جواب می داد یهو گوشی خدش زنگ زد ایشون هم برداشتن و خیلی خونسرد گفتن : سلام بازرسی بفرمائید مارو می گین مردیم از خنده :gnugghender: اونی هم که پشت خط بود شده بود خلاصه دمش گرم خستگی اون روز رو از تنمون در کرد 36
azarafrooz 14221 ارسال شده در 21 مهر، 2012 امروز داشتم با یه آقاهه که میشناختم تو محل کارم صحبت میکردم شرح مکالمات : آقاهه : من دارم برای ادامه تحصیل میرم خارج من : جدا برای خارجتون دارید میرید تحصیل :girl_yes2: آقاهه : با این چنین قیافه ای : :biggrin: نه عزیز برای ادامه تحصیلم میرم خارج من : :scared9: من بعد از رفتن آقاهه : همکاران من : من : خو حالا خو :1111: 34
*mini* 37778 ارسال شده در 24 مهر، 2012 امروزمحوِ کارای انجمن بودم... دیدم یکی داره صدا میزنه " مینا...مینا..." منم عصبی که هی مدام صدام میکنن.... بلند گفتم "چیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟ بیهو دیدم مامانم اینا از توو هال دارن بهم میخندن بابام گفت" هیچی ....تلویزیون بود من---> مامانم اینا 37
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 25 مهر، 2012 همین الان اومدم توی آخرین ارسالها اسم یه تاپیک از مهدی رو دیدم فکرکردم درمورد قُد قُد و مرغ و این حرفهاست بعد موس رفت روش دیدم منظورش قَد هست 24
EOS 14528 ارسال شده در 25 مهر، 2012 یکی دو روز پیش از باشگاه که اومدم دیدم دوست مامانم خونه امونه در حد یه سلام و علیک کردم و معذرت خواهی کردم و رفتم یه دوش بگیرم و بیام موقع رفتن توجهم به یه عکس جلب شد توی دست مامانم اما چیزی نپرسیدم بعد که برگشتم بعد از یه کم حال و احوال دوباره ذهنم رفت به سمت عکسه :th_scratchhead: به مامانم گفتم : مامان اون عکسه چی بود؟ :164: مامانم و خاله ام (دوست مامانم) با لبخند : کدوم عکسه ؟ :4chsmu1: عکس همون گاو چرونه دیگه ؟ کی بود؟ :JC_thinking: مامانم : :icon_pf (34): خاله ام: :w00: خاله ام گفت : عزیزم این فرشیدمه . تازه این عکسش رو فرستاده من : :w768: ااااااا ....... راستی خاله :5c6ipag2mnshmsf5ju3 .......... پس اونجا گاو داری داره ؟ من فکر می کردم هنوز در حال تحصیله خاله ام : نه عزیزم درسش داره تموم میشه ؛ اینجا رفته مسابقه گاو بازی که این لباس رو پوشیده :ubhuekdv133q83a7yy7 مامانم : :vahidrk:سپیده پاشو برو یه زنگ به علی بزن ببین کی میاد (البته علی یعنی نخود سیاه) پ.ن : بعدا فهمیدم اورده بود مثلا اون عکسه رو من ببینم ؛ من هم که غیر مستقیم نظرم رو اعلام کردم 37
* v e n o o s * مهمان ارسال شده در 25 مهر، 2012 چند روز پیش رفته بودیم یه امامزاده ای؛ اومدیم که کفشامونو بدیم کفشداری ,کفشای ما سه تا بود؛ یه خانومه هم اومد کنارمون:girlhi: و کفششو گذاشت کنار کفش ما ؛ خانومه که کفشارو تحویل میگرفت ازش پرسید که با ما هستش ، برگشته میگه : نه من با خودمم :girlhi:؛ واااااااای که همونجا ترکیدم از خنده ؛ امیداوارم متوجه نشده باشه
شقایق31 40377 ارسال شده در 26 مهر، 2012 سوتی دادم در حد المپیک دو سه شب پیش با شوهرم و پسرم فیلم میدیدم خنده دار بود فیلمش زبون اصلی بود هر دو دقیقه یک بار شوهرم بلند بلند میخندید دقیقا اینجوری=> دیگه آخرای فیلم بود گفتم وحید خوب زبان انگلیسیت قوی شده ها من که خوب حالیم نشد ولی تو حسابی متوجه شدی و خندیدی یهو دیدم اینجوری شد گفت خب زیر نویس داره گفتم هاااااااااان من یک ساعت و نیم از فیلم و دیدم و متوجه نشدم چرا بهم نگفتی اون لحظه قیافه من=> وحید=> اینجوری بود تازه فهمیدم خیلی گیجم 40
شــاروک 30242 ارسال شده در 26 مهر، 2012 من عاشق مامانمم.....وقتی داره با تلفن حرف میزنه اصلا نباید باهاش حرف زد وگرنه شروع میکنه به حرفای بی ربط زدن امروز یکی از دوستام خونمون بود.....موقع رفتن خواست با مامانم خداحافظی کنه....خیر سرش میخواست به مامانم احترام بزاره.....مامانم زنگ زده بود به یکی از آشپزخونه های محلمون واسه سفارش غذای مهمونای فردا.....رفیقم خداحافظی کردو مامانمم براش دست تکون داد..... بعد دیدم مامانم با یه قیافه خیلی شاکی اومد دم در دوستم داشت کفشاشو پاش میکرد به دوستم گفت: حالا نمیشد ازم خداحافظی نمیکردی؟!!!!!!!!!!!! منو رفیقم: :w58: بهش میگم مگه چی شده حالا؟!!!! میگه حواسم پرت شد به آقاهه به جای اینکه بگم دست شما درد نکنه گفتم دست شما درد نداره :5c6ipag2mnshmsf5ju3 منو دوستم توی اون لحظه :ws47: مامانم :icon_razz: 33
azarafrooz 14221 ارسال شده در 26 مهر، 2012 رفتم دکتر دندونم رو جراحی کردم بماند که جونم اومد بالا ... وسط جراحی دیدم دست دکتر کاملا خونیه :banel_smiley_52: دید دارم مات مات نگاهش میکنم برگشت گفت چیزی نیست فکر نکنی خونه ها :4chsmu1: منم خندم گرفت تو دلم گفتم آره رب گوجست حالا وسط عملش خندم گرفته بود دکتر نتونست ادامه بده گفت خندت تموم شد بگو ادامه بدیم هم ضایع شد هم درد داشتم اوضاعی بود :w768: 39
EOS 14528 ارسال شده در 28 مهر، 2012 من بعضی شبا بلند می شم متکام رو می زنم زیر بغلم و راه می افتم می رم توی اتاق برادرم کنارش می خوابم ؛ جالب اینه که این عمل رو هم کاملا غیر ارادی انجام می دم! (این عادت از بچگی برامون موند که البته برادرم ترک کردم اما من ......:5c6ipag2mnshmsf5ju3) خلاصه دیشب هم یکی از همین شبا بود :mornincoffee: خوابیدم اما توی خواب می دیدم با یکی دعوام شده من هم یکی محکم زدم در گوش طرف :3384s: اما از صدای سیلی که زدم خودم هم از خواب پریدم :banel_smiley_52: اول فکر می کردم توهمه :wow: اما وقتی دیدم برادرم دستش رو گذاشته روی صورتش و داره با چشمای گرد شده و مبهوت من رو نگاه می کنه فهمیدم اون سیلی رو توی واقعیت خوابوندم زیر گوش برادر بیچاره ام :cry2:(الهی بگردم براش ) پ.ن: خدایی که خیلی جنبه داشت اگر من بودم که اتاق رو روی سرش خراب می کردم :4chsmu1: 48
azarafrooz 14221 ارسال شده در 28 مهر، 2012 سوتی سوتی بشتابید خوب و اما سوتی جدید من:biggrin: داشتم تو محل کارم با مشتری حرف میزدم کلی براش مسئله رو داشتم موشکافی میکردم که ناگاه احساس کردم جسمی سیاه رنگ و عظیم الجثه و کریه المنظر در کنار کفش من جلوس کرده :w821: در عرض یک ثانیه چنان جیغی زدم دووووووووویدممممممممممممممممممممممممممممم :th_running1: مشتریم هم خانوم بود اونم شروع کردهمراه من دویدن حالا ندو کی بدن وسط اداره :2i1d1co: دیدم رئیس میگه چطونه شما :jawdrop: خانومه مشتریم گفت نمیدونم من گفتم سوسکه چیزی نیست :banel_smiley_52: ریئس اداره : من : :w74: خانومه : :w874: 38
zahra-d 4993 ارسال شده در 31 مهر، 2012 امروز با زن همسایمون سواره یه تاکسی شدیم بهم میگه حساب کنم؟(خو اگه واقعا میخوای حساب کنی این سواله مسخره رو واسه چی میپرسی:icon_razz:)بعد منم گفتن نه مرسی ممنونتون میشم!!!!فک کنم نفهمید چه چرت و پرتی گفتمولی مجبور شد کرایمو حساب کنه چون راننده پول خورد نداشت 36
Mohammad Aref 120459 ارسال شده در 1 آبان، 2012 معمولاً تا سحر نمیخوابم که خوابالو بیدار نشم 2،3 شب پیش خیلی خسته بودم و خوابیدم. بعد سحری خوردن که رفتم مسواک بزنم، از اونجایی که خیلی خمار بودم مسواکو اشتباهی برداشتم :icon_razz: یه خرده تو دهنم اینور اونور کردم، احساس کردم اندازه مسواکه تو دهنم یه جوریه. درآوردم دیدم عععهه این که مسواک من نیست حالم بهم خورد و کلی تف مالی کردم اینور اونورو دهنمو شستم و که با مسواک خودم دوباره شروع کنم :icon_pf (34): حالا گفتم این حتماً واسه مهدیه. الان میاد میگه چرا مسواک من خیس شده گفتم چیکار کنم چیکار نکنم رفتم با حوله موله خشکش کردم :gnugghender: وانمود کردم که کلاً اتفاقی نیفتاده فرداش فهمیدم کلاً این مسواکه مثل اینکه اضافه هستش. واسه خرزو خانه یا گذاشتن مهمونا بیان استفاده کنن هنوزم موندم اون مسواک وقتی کسی استفاده نمیکنه اونجا چیکار میکرد 42
Atre Baroon 19624 ارسال شده در 4 آبان، 2012 سوتی من نیستا! مال یه بنده خدا دیگه ست! واسه دوستم خواستگار اومده بود و داشت سینی چای رو میبرد که تو هال میخواست بلند سلام کنه و اعلام حضور کنه،که هُل میشه و میگه بسم الله الرحمن الرحیم!!! 42
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 5 آبان، 2012 امروز صبح بخاطر دستم که گرفته بود باآبجیم رفتیم بیمارستان که دکتر جراح که دوست داداشم بود ببینتم.. همون اول کار تو بخش جراحی سوار یه آسانسور شدیم بالاش زده بود مخصوص جابجایی بیمار منهتا بازم سوارش شدیم..بعد وقتی رسید طبقه موردنظر دربازشد دیدیم همه کادر اتاق عمل هستندو دارند میروند برای جراحی یه دفعه نگهبانی اومد پرسید با کی کاردارید؟بعدکه گفت منتظر باشید بیرون تازه فهمیدیم منطقه ورود ممنوع بود 26
m.memar 434 ارسال شده در 5 آبان، 2012 همین الان که در خدمت شمام همینجوری دارم در جای جای این سایت سوتی میدم.... میگن مشاعره با کلمات بی نقطه من یهو میرم وسطش مینویسم لیراک پیجه سه ساعته جلو روم بازه، معلوم نیست چند نفر رفتن توش پست گذاشتن، کلی اتفاق افتاده!!! اونوقت من از همه چی بیخبر میرم تو همون پیج قدیمیه واسه خودم پست بی ربط میذارم....:icon_pf (34): هر کی ببینه میگه دختره دیوونه شده (البته دور از جونمممممممممم:53tnkbetm2eof1u84pj) 26
zahra-d 4993 ارسال شده در 6 آبان، 2012 دیشب داشتم با مامانم غذا میخوردم بعد تو لقمه هام یه عالمه سس سفید میزاشتم بعد مامانم گفت چه خبرته؟از اونجایی که ناراحت بودم بابت یه مسئله ای گفتم میخوام بترکم -اصلا میدونی چیه من باید با سس سفید ازدواج کنم.مامانم یه نگاه به شیشه سس انداخته اسم سس رو دیده میگه با رعنا؟گفتم حالا اینو بیخیال شو بهروزو پیدا میکنم 26
ارسال های توصیه شده