رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

امروز صبح که خواستم برم یونی رفتم از چوب لباسی مانتومو بردارم قابل ذکره که بگم منو سمان یه مانتو یه رنگ داریم بعد منم مانتو رو برداشتم دستمو کردم تو استینش دیدم کمی تنگه گفتم وااااااا چی شده چرا استینم بم تنگیده یدفه دیدم بجا مانتو خودم مانتو سمانو دارم میپوشم

  • Like 22
لینک به دیدگاه

امروز رفتم جا یه نفر دیگه امتحان بدم !:banel_smiley_4:

فامیلش طاووسی بود ! نوشتم کاووسی! :icon_pf (34):

 

بعد جالبیش اینجاست استاد اومده میگه چرا اسمت تو لیست نیست ! میگم شاید اشتباه شده ! حالا شماره ی دانشجویی اون بنده خدا رو گرفت رفت که تو سیستم ببینه !

دیگه نتیجش رو خدا داند ! :hanghead:

 

یعنی نمره میده بهش ؟:ws52:

  • Like 28
لینک به دیدگاه

يه دبير تحليلي داريم ، تند مزاج ، كمي عصبي و نسبتا جدي و سعيم ميكنه خيلي خودشو محكم جلوه بده ...

 

چند هفته پيش ما با ايشون زنگ دوم كلاس داشتيم و گذشت ... زنگ سوم ، سر كلاس ديدم يكي داره با موهاي سفيد مياد تو كلاس ... خلاصه اين اومد تو و درو بست و روشو كرد به كلاس و... ::ws47:

 

و جالتبر اينكه اين هفته هم دوباره همين سوتي رو داد lol.gif

  • Like 21
لینک به دیدگاه

دیروز رفته بودم سرویس بهداشتی یونی! وقتی رفتم تو من و بقیه که اونجا بودن یهویی هممون اینجور:w58: شدیم!!!

بعد فهمیدم اشتباهی رفتم قسمتِ برادران هول شدم گفتم سلام!:w58:

اونام جوابیدنُ گفتن سلام:w58:

و من سریع اومدم بیرون!:w58:

  • Like 27
لینک به دیدگاه

تو اداره وقتی درگیر کارم میشم دیگه حسابی میرم تو حسیه مسئول نیرو انسانی داریم خانمه بعصی وقتا میاد سلام علیک میکنه و میرهنکته اینه که دیروز برای دفعه چهارم وقتی سلام کرد بلند شدم از جام گفتمسلام حال شما خوبین اقابه جای خوبین خانمجالب اینه که هر دفه اصلا به روی خودش نمیاره و خدا حافظی میکنه میره

  • Like 17
لینک به دیدگاه

مدیر عامل عوض شده بود.....مدیر عامل جدید را از تهران اورده بودن و کلی تبلیغ که این مدیر کجا بوده و این کارست و فالان و بهمان...یه جو خاصی تو اداره بود هنوز جلسه معارفه را برگزار نکرده بودن و کسی نمیشناختش همه براشون این سوال بود که چه طور ادمیه روز اول هم چند نفری را حذف کرد خلاصه یه محیط حسابی پلیسی یه کاری کرده بود م که مدیر دیده و حسابی خوشش اومده بود یه دفه دیدم خودش اومده پایین و جلو میزم نشست قسمت ما هم همش با پارتیشن از هم جدا شده یعنی کسی که صحبت کنه همه میشنونوقتی که اومد کلا تو طبقه ما سکوت محض حکم فرما شد حتی متوجه شدم تلفن هاشونم از برق کشیدن تا ببینن چی میگه این مدیر جدیدمدیره که قبلا پرونده را خونده بود اول خواست که براش تو ضیح بیشتری بدم منم که استاد مخ زنی هستم شروع کردم با اب و تاب تو ضیح دادن ویه کلاغ چل کلاغ کردن وسط حرفام گفت خیلی عالیه خوبه از امروز همه کارات را کنار بگزار و به این کار برس و....... که مهم نیستوقتی خواست بره از جاش بلند شد کت وشلوار برند ش را را مرتب کرد و گفت عرضی نیست؟ ...من سریع گفتم خواهش میکنم ....امری نیست!!!!!!!!!یه دفه متوجه شدم که تو متن مکالمه یه چیزی جور در نمیادیه فکری کردم..... به نظر اومد که من فقط صوتی دارم گفتم اااااااا آآآآآآآآآآآآآآ ببخشینچی میگم من خواسم پرتهعرضی نیستخوش اومدین موفق باشین یه نگاهی بهم کرد چند تا سرفه زورکی کرد بعد صداش را درست کرد و گفتشمام هم موفق باشین و ممنونتا لب درب خروجی پیش رفت یه کم مردد شد که یه چیزی بگه اما پشیمون شد و با سرعت رفتهنوز خیلی دور نشده بود که کل قسمت منفجر شدبعد تازه بهم گفتن که سوتی من سوتی دوم بوده و اولیش را اون داده

  • Like 14
لینک به دیدگاه

داشتم پریشب با یکی از بچه های سیبیلوی قدیمی (یاسمنگولای خودمون :ws3:) میچتیدم بعد یکی دوسال!!! گفت کجایی ؟ چه خبر؟

گفتم هیچی نواندیشانم اکثرا، تو چی؟ کجایی؟

گفت من اکثرا تو fb هستم...

منم حواسم نبود، خوندم "من اکثرا تو bf هستم :w58::w58:"

دو ساعت داشتم فک میکردم یعنی چی میتونه باشه منظورش؟ :w58:

بعد آخر فهمیدم که fb نه bf

:banel_smiley_4:

  • Like 29
لینک به دیدگاه

خواهرم زنگ زد...اومد دستوره یه غذا رو بده....میگه: گاز که دارید؟:w58:

می گم نه گاز پیک نیکی داریم ...4 تا شو می ذاریم کناره هم بهش می گیم گاز 4 شعله :ws28:

 

بعد گلی خندیدیم...اومد ادامه بده

 

می گه: فِر که دارید؟

می گم چی می گی تو امروز؟:w58:

 

یهو بگو تو غار زندگی می کنید دیگه....:w58:

راستی فرهاد رفته شکار...زود میاد :ws28::ws28::ws28:

  • Like 36
لینک به دیدگاه

دختر خاله م فروردین امسال ازدواج کرد.

مامانم تو عروسیش بهش گفت تبریک می گم ایشالا خوشبخت شین و از این حرفا.

دختره بس ذوق زده بود گفت : مرسی ایشالا امسال و هر سال عروسی!! :w16:

یعنی همه اینجوری شده بودیم :ws28: جز داماد که اینجوری :banel_smiley_4: بود!

  • Like 38
لینک به دیدگاه

دیشب یک سوتی دادم که خودم کلی خندیدم :icon_pf (34):

با فک و فامیلا بیرون بودم.اومدم به بابا اس ام اس بزنم برای اینکه تند اس ام اس بزنم اسمشو سرچ نکردم و شمارشو مستقیم نوشتم.تا اس ام اس رو زدم دیدم ای وای برای اون خط دیگم اس ام اس اومد .تعجب کردم که بابا چقدر زود جوابم رو داده :w58:

تا اس ام اس رو دیدم فهمیدم به جای بابا به اون خط دیگم اس ام اس زدم. :ws28:

  • Like 28
لینک به دیدگاه

می خواستیم بریم بیرون عمه عجله داشت می خواست به موبایل دوتا پسر عمه هام زنگ بزنه.نصفی از شماره اون و با نصفی از بقیه تل اون یکی دیگه رو گرفته بود. :ws28:

  • Like 27
لینک به دیدگاه

چند وقت پیشا سوار اوتوبوس دانشگاه بودم!!

بعد که حرکت کرد در عقب اتوبوس رو نبسته بود!

منم یهو از دهنم پرید گفتم در عقبت بازه:w58:

بعد کل اتوبوس از پسر و دختر:ws28:

منم:5c6ipag2mnshmsf5ju3

گفتم بابا چقد منحرفید شما منظورم در عقب اتوبوس بود!!

  • Like 25
لینک به دیدگاه

امروز سوتی بس عظیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم دادیم که خوشبختانه به غیر از من و شاید هم استاد کسه دیگه ایی نفهمید اما اگه استاد فهمیده باشه که واویلاااااااااااااااااااااااست:icon_pf (34):

امروز کارمو بردم برا طرح....نیست خیلی باحال بوود..ذوق مرگ شده بودم...استاد هم از ذوق مرگی من شاد شده بود اوونم بدتر از من.....دوتایی باهم کلاسو گذاشته بودیم روو سر!!!:w58::w58:

بعد یهو استاد رو به منو دوستم گفت "امشب میریم شب یلدا و اینا"...بعد من یهو درومدم با ناراحتی گفتم"استــــــــــــــــاد من امشب خوابگاه تنهام!!!!!w58.gifw58.gifw58.gifw58.gifw58.gifw58.gifw58.gifw58.gif

نمیدونم استاد فهمید یا نه اما وقتی فهمیدم چی گفتم فقط سریع گفتم استاد میشه برم!!

icon_pf%20(34).gif..ینی خدا مارا بسی برای سوتی دادن آفریده اســـــــــــــــــــــــــت

  • Like 25
لینک به دیدگاه

استاد روانشناسیمون تدریس رو گذاشته بر عهده خودمون. من داشتم ارائه میدادم که استاد خواست چیزی بپرسه؛ گفت: خانم... منم گفتم: جانم

استاده طوری جا خورد که حرفش یادش رفت. :ws3:

(تکیه کلامم یه مدت جانم بود، به همه میگفتم، از زبونم انداختمش)

  • Like 21
لینک به دیدگاه

محل کار من دانشگاه پیام نور شیراز هستش و ما اونجا محوطه سازی دانشگاه رو به عهده داریم.

امروز اولین روز امتحانات پایان ترم بود و خیلی خیلی شلوغ بود.

من و همکاران داشتیم روی یه موضوع بحث میکردیم که دو تا دختر به فاصله تقریبا" 4-5 متری داشتن به هم نزدیک می شدند و با هم حرف میزدند.

متن مکالمه: :ws3:

 

سارا چطور دادی؟ خوب بود؟

آره.. خیلی خوب دادم...

مریم چیکار کرد؟

اون میگه خیلی بد داده.. داره همینطور گریه میکنه

 

ما داشتیم از خنده میمردیم :ws28:

 

پ.ن: اسامی واقعی نیستند:w02:

  • Like 29
لینک به دیدگاه

قرار بود جزوه یکی از دوستان رو از شخصی بگیرم ولی چون یه خورده طرف بدقولی کرد نشد و من چند بار بهش زنگ زدم و اس دادم که جزوه دوستم رو کی میتونی برام بیاری و...

 

دیدم طرف ظاهرا عین خیالش نیست و میخواد بپیچونه منم اومدم به دوستم اس دادم و گفتم " ظاهرا این یارو نمیخواد جزوتو بیاره خودت بهش زنگ بزن و.... " بعد از حدود نیم ساعت دیدم دلیوری پیغامم اومد...

 

اس ام اس رو به خود طرف فرستاده بودم... :ws3:............. :icon_pf (34):

  • Like 27
لینک به دیدگاه

آدم ضایع شه! ولی تو دعوا کردن و بحثیدن ضایع نشه!!!:icon_pf (34):

 

نکته مهم!:مسئول کتابخونه دانشگاه نمیزاره هر میزی بیش از دوتا کتاب باشه!:w58:

 

چن روز پیش 5 نفر بودیم و نفری دو تا کتاب برداشته بودیم و دور یه میز نشستیم! ما فک میکردیم مسئولِ منظورش اینه هر نفر دو تا کتاب! نه اینکه هر میز دو تا کتاب!!!

خلاصه کارامون که تموم شد بلند شدیم کتابارو بزاریم سرجاش مسئولِ عصبانی شد و گفت من سری های قبل که اومدین بهتون گفتم فقط دو تا کتاب!!!:w000:

منم گفتم خب مشکل کجاس ؟! ماهم دو تا کتاب برداشتیم دیگه!:w000:

گفت: منظورم اینه تو هر میزی بیش از دوتا کتاب نباید باشه!:w000:

منم گفتم: خب 10 تا میز بزارین اینجا تا ماهم جدا جدا بشینیم! اینجا که اصن میزُ صندلی نداره که! مجبوریم با هم توی یه میز بشینیم!:w000:

همون لحظه چشام خورد به میزُ صندلیا! دیدم بیش از ده تا میز اونجاس!:icon_pf (34):

 

 

یه بار تو عمرمون خواستیم مثلا حقمونُ بگیریمُ با یکی ببحثیم!!!:banel_smiley_4:

  • Like 26
لینک به دیدگاه

استاد طرح 3 مو کار زیاد داده بود برای هفته بعدش بعد دم دانشکده یکی از بچه ها رو دیدم بعد از حال و احوال پرسی گفت کلاس چه خبر بود؟

 

گفتم هیچی بابا اینقد کار داریم که .... پاره شدهw58.gif

 

بعدش دیدم یه دختره به فاصله 2 سانتی من به صورتw58.gif:ws28: وایساده!!!

 

مام که اصلا به روی خودمون نیوردیم:whistle:

  • Like 25
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...