M.P.E.B 4852 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۰ امروز امتحان غافلگيرانه داشتيم منم هيچي نخونده بودم همين طوري نشستم يه دفعه استاد گفت خانم شما چرا نشستي منو نگاه ميكني؟ گفتم من استاد؟ گفت اره پس با كي ام؟ دارم تو رو نگاه ميكنم.. لابد من چشام چپه؟ منم گفتم نميدونم استاد چشاتون چپه يا نه:icon_pf (34): 32 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۰ همکرم باطری دوربین رو در آورده می گه...ای بابا به مموری ریدر نمی خوره...چفدر مموری دوربین رئیس بزرگه :w589: میگم اون چیه دستت؟ می گه مموری...می گم این که باطریه... بیا مموریو بهت نشون بدم :shame: 24 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۰ دیروز داشتیم کار می کردیم...رئیسمون اومد یه تغییر اساسی تو طرح داد که من و همکارم داشتیم موهای خودمون رو می کندیم.... بعد رفت رئیسمون...مام پشتمون به شرکت بود....همکارم گفت: اینم دیوونست ها...منم کفتم 99%... دیدیم از پشت سرمون رد شد همون لحظه :mpr: 30 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۰ امروز داشتیم با دوستم مجله های معماری رو نگاه میکردیم.....یه خونه های باحالی تووش بود که کف کردیم..بیشتر تعجب از این بود که توو تهران اجرا شده بودن!!! پایین یکی از پروژه ها نوشته بود مهندس اجرا فلانی...مهندس مشاور مادر: شرکت فلان این دوست من فقط خوند مهندس مشاور مادر...بقیشو نخوند... منم با یه اعتماد به نفس کااااااااااااامل گفتم "اای ول....این شرکته..مهندس مشاور مادر...خیلی معروفن!!!! دوستم اول اینجوری شد بعد اینجوری گفتم کووفت چته؟!.. گفت مهندسیم مشاور مادر:شرکت... من-----> بعدش---->.....خوب واقعا یه همچین شرکتی هست خودم اسمشو شنیدم دوست من همچنان من-------> 38 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۰ بابابزرگم فشارخون داره همش بابا و عمه بهش می گن مواظب باش .همش جلو ما میگه هیچی نمی خورم همش نون و ماست می خورم. حالا ما خودمون می دونیم هرموقع حالش بد میشه معلومه یواشکی یه چیزی خورده. تازگی ها هم از پیک خوشش اومده به سوپر و اینا میگه براش وسایلی که می خواد بیارن دم خونه.اون روز اشتباهی تل عمه رو گرفته گفته قصابی بازار ؟ فرصت هم نداده عمه حرف بزنه گفته کله پاچه دارین ؟ عمه گفته اشتباه گرفتی بابا.بعدش گفته ای وای برای خودم کله پاچه نمی خواستم. :icon_pf (34): حالا ما نمی دونیم این چه قصابی بوده که پیک داشته امروز حالش بد شده کشف کردیم بله کله پاچه خورده بوده 35 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۰ یه حدود دو سال پیش بود ! رفتم داروخونه شامپو بگیرم گفت قیمتش دو و نیمه ، منم سه تومن دادم گفتم بقیشم از اون آدامسا بدین !:icon_pf (34): و اشاره کردم به اون جعبه ها که رو میز بودن ! آخه زیرشون نوشته بود طعم انار و ... دیگه بقیشو نخوندم !:icon_pf (34): دختره چشاش 4 تا شد ! گفت کودوم آدامسا ! ؟ منم با پررو گری تمام گفتم اوناها دیگه ! یه لحظه نگاه کردم دیدم نوشته تاخیری و ...:icon_pf (34): همون موقع سریع اومدم بیرون فرار کردم ! 28 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۰ قبل اینکه بیام انجمن زنگ زدم خونه با بابام حرفیدم بش گفتم فرش گرفتی گفت چی گفتم فرش بازم نفهمید چی میگم انقد گفتم تا فهمید چی میگم بعد که قطع کردم اومدم نام کاربریمو بنویسم بجا تینا نوشتم فرش یدفه دیدم نوشتم فرش از خنده پوکیدم 23 لینک به دیدگاه
hamid_shahrsaz 28920 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۰ تابستون رفته بودیم مسافرت!!! با کلی شوق و ذوق دوربینمو بردم که عکس بگیرم:gnugghender: رسیدم به سوژه اول عکاسی!!! دوربین رو در آوردم!!! روشنش کردم دیدم روشن نمیشه بعد که نگاه کردم دیدم باتریشو جا گذاشتم... 16 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۰ بابام زنگ میزنه دوستش حالو احوال میکنه دوستش مریض بوده بابام بش اشتباهی میگه خدا به حق امام حسین همه مریضا رو شفا بده تو رو شفا نده 27 لینک به دیدگاه
Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۰ سلام سلام این سوتی داغه داغه برایه ساعت پیشه....:icon_pf (34): داشتیم بسکتبال بازی میکردیم استادمونم نگاه میکرد که ایرادامونو بگیره برا جلسه بعد که امتحان داریم:shame: در هیاهوی بازی ،به من پاس دادن ،منم جوگیر شدم :2rqfst4:بدونه اینکه دریبل بزنم برسم به حلقه ... توپو بغل کردم تا دم حلقه دویدم :th_running1:توپو انداختم شانسمم توپ افتاد تو حلقه برگشتم دیدم : من::TAEL_SmileyCente: کله کلاس: استاد: 41 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آذر، ۱۳۹۰ امروز رفته بودم بیرون بعد داشتم باسرعت نور راه میرفتم:th_running1:کف کفشمم لیز بود اومدم داشتم از کنار پاساژرد میشدم یدفه مغازه ته پاساژدیدم پالتو جدید اورده یدفه اومدم وایسم نه کف کفشم لیز بود مثل ماشینی که داره با سرعت میره یدفه پا رو ترمز میذاره شدم خودم خندم گرفته بود ولی چون دوتا پسردر پاساژواستاده بودم بزور جلو خندمو گرفتمو پریدم تو پاساژ 27 لینک به دیدگاه
sinister89 4245 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آذر، ۱۳۹۰ ماهرخ یه سوتی داده چن روز پیش خفن خیلی حفنه برید ازش بپرسید تا یه ساعت بخندید 10 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ mp3 player تو گوشم بود...بعد رفتم به وبلاگم سر بزنم...به خودم گفتم عع من کی آهنگشو عوض کردم که خودم یادم نیست؟ خیلی آهنگش شبیه اینی بود که داشتم گوش می دادم.... داشتم با خودم فکر می کردم....یهو اینو شنیدم: من تشنه مثل خورشییییییید ...بی سرزمین تر از بااااااااد بعد فهمیدم آهان تو گوشم mp3playere:ws28: 35 لینک به دیدگاه
Artaria 13629 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۰ دوستم داشته تو یه دسته سینه میزده، کلی هم رفته بود تو حس یهو میبینه یه چیزی از پشت هی میزنه به پاش، اینم عصبانی میشه برمیگرده میگه "چیکار میکنی آقا؟ " میبینه گوسفند بوده 35 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ يك ساعت قبل يه سوتي دادم در حده فضاااااااااا هم چنان دارم ميتركم از خندهالبته اينجوريم هستم:girl_blush2: چند روز بود نتم قطع بود هميشه درست ميشد ولي اينبار درست بشو نبود :icon_pf (34): بدبختي اينكه از شركت دوسته دامادمون گرفته بوديم :icon_pf (34): زنگ زدم يه بار يه زنه كارشناسه برداشت قطع شد دفه دوم گرفتم يكي ديگه گوشيرو برداشت يه آقا صدا اومد بله بفرماييد؟ حالا صدا صداي دوسته دومادمونه :icon_pf (34):يه بارم اومده بود خونمون صداشو ميشناختم فك كنم اونم شماررو شناخت دوسته فابه دومادمونه گفتم: سلام خسته نباشيد:(87): گفت:سلام مرسي بفرماييد گفتم: آقا من قطعم چند ثانيه سكوت...آقاي ش ص :(احتمالا اينجوري)يني چي قطعيد؟ من: يني چند روزه نتم قطعه:5c6ipag2mnshmsf5ju3 آقاي ش ص: چند روزه ؟ من: 3 روز آقاي ش ص: شماره كاربريتونو بگيد :icon_razz: من:32----...آقاي ش-ص خانمه (فاميليمو گفت) شما وصليد كه ...من: نه همچنان قطعم :viannen_38:. آقاي ش ص: مودمتون چيه؟ من: آلفكس:girl_yes2:آقاي ش ص :...سكوت(احتمالا با حالته گرخيدگيه مزمن به اين صورت:w58:) بعد چند ثانيه... با صدايي مزين شده به نيشخند منظورم اينه كه وايرلسه يا با سيم من: آها با سيم (من در حال ذوب شدن):icon_pf (34)::girl_blush2: گفت برو فلان گزينه رو رو بزن هي توضيح داد بيچاره گفت يه گزينه هست تيك خورده اون تيكو بردار حالا وصلي ؟گفتم آره:2rqfst4: گفت خوب ***** شكن استفاده كردي زياد اينجوري شده ازين به بعد هر وقت ديدي قطي برو اين تيك رو بردار چون خود به خود تيك ميخوره من در حالي كه فقط دوست داشتم گوشيرو قطع كنم دِ فرار:th_running1: از خنده و خجالت :girl_blush2::ممنون:mpr: آقاي ش ص : خواهش ميكنم خانم (فاميلي رو بازم گفت) يني الان هم دارم از خنده ميتركم :ws28:هم حس ميكنم يه جو آبرو واسه خودم و دومادمون نمون:icon_pf (34):د فقط اميدوارم تصوراتم غلط باشه منو نشناخته باشه :w821:ميگم ببين اين پسره شهاب ص...چقد واسم خنديده كلي دارم گيجالت ميكشم 28 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ در یک جمعی بودیم و درباره پرنده ها می صحبتیدیم که میخواهند تخم بزارن که من یهویی گفتم ولی فک نکنم اینا (یعنی پرنده ها) باردار باشنا! کلی خندیدن و دلشون شاد شد! 25 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ رفته بودیم خرید من دم صندوق بودم صندوق دار همه وسایل رو حساب کرده بود مامانم یه دفه گفت صبر کن برم آدامسم بیارم.منم منتظر. مامانم رفت و با 3 بسته برگشت.گفت این آدامسا هم حساب کنین.صندوق دار گفت اینا قرص نیروزاست 26 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ رفته بودیم خرید وقتی اومدیم هتل دخترعمم گفت ازین قهوه جوش های کوچیک استیل خریده 2200 خیلی کوچیک بود . ما تعجب کردیم. فرداش مامانم تو مرکز خرید بودیم مامانم یه دفه ازون قهوه جوشا دید .گفت بیا ببینیم چنده هرچی تلاش کردیم دیدیم نوشته 22000 تومن.مامانم گفت نه اشتباهه به فروشنده گفت چنده اونم گفت 22000 تومن دقیقا عین همونه دخترعمم بود. مامانم به فروشنده گفت خیلی گرون می فروشیناااااا فامیلمون خریده 2200 تومن فروشنده گفت کمترین قیمت اینا 20000 تومن هست مامانم گفت نه ما از فلان جا گرفتیم انقدر.مرده با کلی تعجب گفت همینه ؟ما گفتیم آره خودشه خلاصه رفتیم به دخترعمم گفتیم خیلی ارزون خریدی اونو.همون موقع فاکتورای روز قبل دست بود داشت حساب کتاب می کرد. یه دفه من دیدم نوشته 22000 ولی جلوش ننوشته تومن یا ریال وقتی جمع زدیم فهمیدیم بله اون فروشگاه کلا همه قیمتا رو تو فاکتور به تومن زده اینا هم فک کردن به ریال بوده 30 لینک به دیدگاه
Artaria 13629 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ دیشب ساعت 11 بلیط داشتم که از شمال بیام قزوین ، بعدش تا این ترمینال اون ترمینال مسافر پر کنه، ساعت حدود 1 شد تو اتوبوس همه خوابیدن ، یه پسره کنارم نشسته بود ، داشت میخوابید . منم خوابم گرفته بود میخواستم بخوابم ولی موقعیتم خیلی بد بود، و یه عادت بدی هم دارم که موقع خواب همیشه یه بالش بغل میکنمو میخوام کوله پشتیمو گذاشتم رو پام ، بغلش کردم و سرمو گذاشتم روش که بخوابم دیدم پسره اینجوری نگام میکنه : منم یه لبخند اینجوری بهش زدم : :4chsmu1: و به رویای شیرین فرو رفتم 33 لینک به دیدگاه
Gizmo 5887 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آذر، ۱۳۹۰ منم تو اتوبوس خیلی میخوابم؛ازترمینال مبدا تا ترمینال مقصد...یه روز مثل همیشه مشغول خوابیدن بودم یهو با صدای بوق اتوبوس بیدار شدم دیدم سرم رو شونه خانومه کناریمه...همینکه بیدار شدم بم گفت عزیزم من میرم اونجا (دوتا ردیف جلوتر) تو راحت باشی:biggrin: بیچاره بیدارم نکرده بود اما همینکه بیدار شدم از دستم فرار کرد 34 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده