bme.masood 5832 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ من کلا کارم این بود 2روزی یبار بیام گاه نوشته بخونم ! چند وقت بود میومدم میدیدم خبری نیست . نگو قضیه از این قراره هنوز یاد قدیما میفتم که اکثر زمان روزم اینجا بودم . یه روز شادی و یه روز غم . دنیایی بود ! 16 لینک به دیدگاه
ara engineer 1866 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ من همیشه میگم اگر کسی واست ارزشی نداره پس گفته ها و رفتاراشم واست مهم نباشه... ولی امروز رفتار یه ادم بی ارزش روی اعصابم رفته و اینکه هرکاری می کنم نمی تونم فراموش کنم... چون کسایی که واسم پر ارزشن زیر دستای اونن... 15 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ هرکسی تو زندگی ناتمام های زیادی داره ولی با رفتنت تمام اون ناتمام های زندگیمو تمام کردی تمام 12 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ یه وقتایی آدم میدونه داره بزرگترین خریت زندگیشو میکنه .... اما بازم به اون کار ادامه میده ! با اینکه میدونه بعدش کلی باید اشک بریزه و افسوس بخوره اما بازم پیش میره اصلا تو اون دوران خــــــر کیفی شدیــــــــــــــد من الان تو اوج این خریتم 16 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ امروز با داداشم بساط روغن کاری راه انداخته بودیم یه نصفه شیشه روغن زیتون تاریخ گذشته داشتیم گفتیم بیارم اونارو به ترکای پاشنه پامون بمالیم :5c6ipag2mnshmsf5ju3 بساط رو وسط اتاق پهن کردیم یهویی صدای درخونه اومد مامان بود هول شدیم روغن زیتون رو ریختیم رو فرش :icon_pf (34): اون قسمت که روغن ریخته شده منطقه ممنوعه البته واسه مامان امیدوارم متوجهش نشه والا تیکه بزرگمون گوشمونه 12 لینک به دیدگاه
not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ یه حرف خییییلی بزرگ دارم نمیدونم کجا بگم به کی بگم!!!!!!!! دارم خفه میشم . . . . . همه چی آرومه 12 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ همیشه معتقد بودم تاریخ تکرار میشه و همیشه هم معتقد بودم داستان کاوه و ضحاک فقط یک افسانست ، احتمالا می دونید که ضحاک تازی بوده ، جدیدا معتقد شدم ضحاک افسانه نیست بلکه جزئی از تاریخه و تاریخ دوباره تکرار شده ، ضحاک هست ولی از کاوه و فریدون خبری نیست ، امیدوارم این بخش تاریخ هم تکمیل بشه 9 لینک به دیدگاه
fargol_2408 3453 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته بزن تار و بزن تار برای کوچه غمگینم برای خونه عمگینم برای تو برای من برای هر کی مثل ما داره میخونه غمگینم بزن تاره همیشه با من و از من قدیمی تر واسه اون که تو کار عاشقی می مونه غمگینم بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته بزن تار و بزن تار ...... 6 لینک به دیدگاه
Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ هیچوقت توقع نداشتم توی دنیای مجازی هم بعضی ادما چشم دیدن بعضی دیگرو نداشته باشن و همدیگرو اذیت کنن ولی دیدم که این داستان مجازی و واقعی نداره ... 8 لینک به دیدگاه
millan 1272 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ «رابين هود» و «جان کوچولو» از سوي حکومت فاسد «پرنس جان»، ياغي شناخته مي شوند. «سر هيس»، ملازم «پرنس جان» با هيپنوتيسم، «شاه ريچارد» را روانه ي جنگ هاي صليبي کرده است. در جنگل شروود، «رابين» و «جان کوچولو» ماليات هايي را که به زور گرفته شده پس مي گيرند و پول ها را ميان مردم فقير شهر پخش مي کند. کاش همه داستان زندگی کارتون بود 4 لینک به دیدگاه
EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ امروز هم حالم خوب بود هم روزم اما خراب شد وقتی اون پیرمرد خمیده پشتی رو که توی مترو داشت برای فروش کیف های دستش التماس میکرد تا بتونه مشکل بچه اش رو حل کنه و اشک توی چشماش حلقه زده بود رو دیدم وقتی حتی 5 هزار تومن پول نداشتم که بهش کمک کنم وقتی صدای گرفته و صورت چروکیده اش رو دیدم وقتی در همین حین از رادیو بازپخش صدای پارس سگها رو گذاشته بودن که نفساشون از جای گرمی بلند می شد وقتی روی مانیتور صحنه های دوران انقلاب رو نشون می دادن و حماقت های نسل گذشته رو وقتی اون مردک جنسیس سوار عوضی با اون حالت دخترک رو که دستش از سرما یخ زده بود رو هل داد و فالهاش رو ریخت روی زمین وقتی جون دادن یه گربه رو که ماشین زیرش گرفت مثل فنر بالا و پایین می پرید تا جون بده رو دیدم وقتی ........ خلاصه که همه اینا باعث شد که آهنگ محسن یگانه رو بذارم و پا به پاش با بغض زمزمه کنم "آی خدا دلگیرم ازت آی زندگی سیرم ازت آی زندگی می میرم و عمرمو می گیرم ازت این غصه های لعنتی از خنده دورم می کنه این نفسای بی هدف زنده به گورم می کنه ........." خلاصه که امروز فهمیدم این که آخرش رو خوب تموم کنی خیلی خیلی مهم تر از اینه که اولش رو خوب شروع کنی 11 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ من تاحالا دوست پسر نگرفتم نمی گیرم و نخواهم گرفت درنتیجه تجربه هدیه والنتاین ندارم ولی به دوستای عزیزم که میخوان تو این روز به دوست پسر/ دختر خود هدیه بدن توصیه می کنم یه عدد تخم مرغ آب پز بدن کم هدیه ای نیست پ.ن1 : می تونه برحسب ذائقه طرف , عسلی یا سفت باشه. پ.ن 2: می تونید برحسب سلیقه ,روشو با ماژیک و مداد شمعی یا آب رنگ نقاشی و تزیین کنید .:girl_angel: . . . . راستی نمکدون یادتون نره شاید دوستتون خواست همونجا تخم مرغ رو بخوره 7 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ خبر دادن که تو رفتی هم آواز شب و بارون چه تنها ،خسته و زخمی دلو کندی از این زندون خبر دادن که تو رفتی ولی من بی خبر بودم ....... 4 لینک به دیدگاه
ara engineer 1866 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ خدا به دادمون برسه موقعه ای که کسی لطفت وظیفت بدونه. 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ به همه چیز فکر می کنم... گاهی می شود از فکر کردن سر درد می گیرم، اگر شب ها تمرکز نکنم و رشته ی افکار شروع شود ساعت ها در رخت خواب غلت می زنم بدون این که خواب لحظه ای به سراغم بیاید و می بافم این زنجیر افکار را... 6 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ فکر کردی زمونه همینجوری به نفع تو پیش می ره؟ خیــــــــــــــر..گهی پشت به زین و گهی زین به پشت...بعله خلاصه..... این است حکمت روزگار 5 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ bara valentine mikham beram bara balesham ye roobaleshie no bekharam:ws37: 4 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ حالم از تکرار بهم میخوره... بخصوص حرفای تکراری... و آدمای تکراری... 5 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ دلت تنگ یک نفر که باشد ! تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد ؛ و لحظه ای فراموشش کنی ، فایده ندارد .... تو دلت تنگ است ، دلت برای همان یک نفر تنگ است ! تا نیاید ... تا نباشد .... هیچ چیز درست نمی شود ... !!! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ طرز نمره گرفتن پسرا و دخترا از استاد مرد: . . . . . . . .. پسرا: استاد به جون مادرم خرج خونه و دانشگارو خودم میدم مادرم مریض بابام مرده 2شیفت کار میکنم واسه همین نتونستم خوب درس بخونم ! دخترا: اســـــتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد.... 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده