NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۴ من در مورد نسل سوخته پدرم یه چیزی بگم بعد ببینیم کی سوخته است. طبق تعریف خودش. خب از بچگی (7 سالگی) کار میکرده و کمک خرج بوده. 18 سالگی میره استخدام ارتش میشه. 7 سال تو ارتش شاهنشاهی خدمت میکنه تا اینکه مملکت رفت رو هوا.:icon_pf (34): یعنی وقتی تعریف میکنه از کار هاش و برنامه های زندگیش. میگه من واقعاً دلم براتون میسوزه. شما هیچی نمیفهمین از جوونی و زندگی. امنیت (شغلی، روانی و ...). همه دلامون خوش. میگفت من 6 ماه یکبار میرفتم حقوق بگیرم بس که حقوقم نسبت به دخل و خرجم بیشتر بود. اراده میکردی شغل داشتی با درآمدی که راحت زندگیت بچرخه. نظامی دوست داشتی میرفتی دفتر ارتش ثبت نام میشدی نظامی. دولتی دوست داشتی میرفتی ثبت نام میکردی بعد یه مدت میگفتن پاشو بیا. جالبه من شوهر خاله ام برای شرکت نفت ثبت نام کرده بوده بعد ول میکنه میاد بیرون. تا چند ماه بعدش نامه میزدن آقا برگرد سرکارت جان من. نامه هاشو هنوز داره! باورمون نمیشد تا بهمون نشون داد. مسلمون بودی بهترین کشور. لوتی و عرق خور بودی بهترین کشور. درس میخواستی بخونی سه سوت ویزای دانشجویی پاشو برو آمریکا و اروپا تحصیل کن. عکس هایی که از مسافرتاش داره رو باور کنید هیچکدوم از ما نداریم. 3-4 تا آلبوم عکس! تصور کنید با تکنولوژی اون موقع که عکس گرفتن واقعاً مثل الان نبوده. کدوممون 4 تا آلبوم عکس داریم؟؟ اینترنت نداشتن؟؟ خب ما هم الان gjclrpfpo نداریم. gjclrpfpo تکنولوژی زمان آینده بچه هامونه که دنیا رو قراره تغییر بده بس که خوبه. کمبودی داریم بابت نداشتنه gjclrpfpo ؟ اصن میدونی چیه؟ این که درد نیست. در کل ایرانو وقتی بهشت بوده دیده. آره از بچگی هم کار کرده. ولی میگفت 8 ساعت کارم که تموم میشد تازه 8 ساعت عشق و حالمون شروع میشد. پدر من نه آقا زاده بوده، نه بچه مایه دار، نه به جایی وصل بوده و ... یه جوون عادیه عادی. جوونای الان همه از دم افسرده! الان من از 6 صبح بیدار میشم میرم سرکار بعضی وقتا به خدا تا 10 شب هم نمیرسم خونه!!! خونه هم میام دور از جونتون میمیرم تا فردا صبح همین برنامه دوباره تکرار بشه. 11 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۴ آقا من از سن پایین کار میکنم حالا تا برسه به ازدواج و مادرشدن که فکر کنم جزغاله شدم:icon_pf (34): با تعریفی که امیر از فامیلشون تو شرکت نفت کرد منم یه خاطره از پدربزرگم بگم ایشون زمان پهلوی یه ادم سیاسی بودن حالا وضعیت زندانی شدن و ازادی وفعالییت و کتاباشون خارج از حوصله این تاپیکه اما گویا فرار میکنن روسیه بعد یه دو سالی مادربزرگم با بچه هاش که قد و نیم قد بودن میره اطلاعات یا همون ساواک چندین بار میره و امان نامه میخواد شوهرش برگرده و ایشونم برمیگردن و بازم جزئیات زیاد داره ولی نکته جالبش اینه همون ساواک برش میگردونه سر کار اولش بعد یه مدت ایشون نمیرن سر کار و گویا جناب رئیس میره شخصا پیش بابا بزرگ و میگه کاری به علت نیومدنت ندارم اما بیا خودت تائید کن به خواسته خودت برنمیگردی چرا که تعهد دارم در قبال امنیت شغلیتون . 9 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۴ ایشششششششششششششش و بازم ایششششششششششششششششش عکس بازیگرا توی جشن حافظ!!! رو دیدم....واقعا از این همه ریا چندشم شد.....حالم بهم خورد... آخه هر نونی خوردن نداره....چقدر ریا...چقدر تزویر...چرا نمیتونیدخود واقعیتون باشید؟؟؟؟ حالم بهم خورد از مردان و بخصوص زنان بازیگری که نقش آدم های خوب و خدایی و پاک ومحجبه رو بازی میکنن بعد تیپای چندشناک زده بودن و رو فرش قرمز!!!!!!!قیافه میگرفتن... به نازم به امثال خودم که همه جا یه جورن.... نه توی محل کار و ادارات که دست مذهبیون هست نه توی یونی نه بیرون مدام رنگ عوض نمیکنن... 15 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۴ یه سوال برام پیش اومده هااااادوستان گلم خب همیشه به من لطف داشتند و دارند اما چیزی که ذهنمو به خودش مشغول کرده اینه چرا بیشتر بچه ها تولدم رو خصوصی تبریک میگن؟ خوشحالم از اینکه به یادم هستن اما این روش برام عجیبه حتی سالهای قبل هم به همین منوال بوده نخندین خب سواله 13 لینک به دیدگاه
?., 1265 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۴ دوست عزیزم من تولدتونو تبریک میگمممممممممممممم 10 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۴ خیلی تلاش کردن صرفا معنیش این نیست حتما موفق میشی. 13 لینک به دیدگاه
?., 1265 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۴ هر صبحی که بیدار میشوم خدا را شکر میکنم که فرصت دوباره ی عشق ورزیدن را بهم داده 10 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۴ یه سوال برام پیش اومده هااااادوستان گلم خب همیشه به من لطف داشتند و دارند اما چیزی که ذهنمو به خودش مشغول کرده اینه چرا بیشتر بچه ها تولدم رو خصوصی تبریک میگن؟ خوشحالم از اینکه به یادم هستن اما این روش برام عجیبه حتی سالهای قبل هم به همین منوال بوده نخندین خب سواله تولدت مبارک ایشالا 4000 ساله بشی رکورده نوح رو بشکنیاینم تو گاه نوشته ها تازه نقل قولم گرفتم که خلاف قانونه اسکیوزمی مدیر جان.تولده دیگه 8 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۴ برنامه ریخته بودیم با دوستام برای بازی والیبال فردا ایران و آمریکا بریم استادیوم. برای اولین بار بعد سالها قرار بود خانوما هم تو سالن حضور داشته باشن. از اون طرف حزب الله پیام داده بود اگر خانوما بیان فلان میکنن و ... گفتم پایه باشید بریم اگر اتفاقی افتاد باشیم تو شلوغیاش. اصلاً با بچه ها جالب شد برامون بریم. بلیط فروشی چهارشنبه بود. ساعت 10 صبح. ساعت 10 رفتم تو سایت تا اومدم بلیطا رو بگیرم و اوکی کنم زد ظرفیت تمام شد! قرار بود تو 3 مرحله به فاصله 2 ساعت بلیط فروشی بشه. تو همون مرحله اول زد کلاً فروخته شد! یکی از دوستام آشنا داشت. گفت من ببینم میتونم جور کنم بلیط پیدا کنم یا نه. امشب زنگ زد گفت امیر کل بلیطا رو برادران تو 40 ثانیه اول که سایت باز شده پیش خرید کردن رفته!:icon_pf (34): که دیگه غریبه ها (خانوما و افرادی که ممکنه دردسر ساز بشن) نتونن بره و دردسرهای بعدش. 18 لینک به دیدگاه
yanāl 2221 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۴ آدمای خیلی زیادی از بچگی دیدم با عنوانا و پستهای مختلف از هر قشری با هر تیپی و مذهبی با خیلیا نشست و برخواست داشتم اما متفاوترین آدم تو اینا فقط یه نفر بود عاشق نشدم بحث ازدواج و دوستی نیست فقط نوع رفتارش ناخوداگاه یه حس احترام عمیق خیلی عمیق تو وجودم ایجاد کرد بدون توجه به ظاهرم نوع حرف زدن جایگاهم تو جامعه و خیلی چیزای دیگه تنها آدمی بود که خودش بود ساده عین کف دست نگاه ساده حرف زدن ساده بدون اینکه چیزی در نگاهش باشه بدون اینکه بخواد جلب توجه کنه ساده و خاکی اما یه غرور خاص ته نگاهش بود برای اولین بار بود از اینکه کسی چندماه باهام کار کرد اما بهم توجه نکرد خوشحال شدم من احترام زیادی برای ادمایی قائلم که وقتی با آدمای دیگه ارتباط دارن بدون حیله گری رفتار میکنن 10 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۴ یه نکته ی ظریف هست اونم کاملا بی غرضه دوستان به خودشون نگیرن لطفا اونم اینه که بدتر از اسپم سپاسهایی هست که از اسپم میشه بااجازه 9 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۴ [h=1]ما با دستان بسته مقاومت کردیم شما با دستان باز چه میکنید[/h] 7 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۴ ای که مرا خوانده ای " راه " نشانم بده ... 12 لینک به دیدگاه
?., 1265 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۴ در این دلتنگستان دلم دلتنگ خیلی از روزهاست روزهایی که شب شدنشان برایم کابوس بود روزهایی که حتی نمیتونستم تصور یه ثانیه نبودنت را بکنم ولی ..... 9 لینک به دیدگاه
helma.b 3345 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۴ گاهی نمیدانی از دست داده ای .... یا ..... از دست رفته ای...! 12 لینک به دیدگاه
zahra-d 4993 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۴ چند وقته خیلی دلم گرفته چرا اینجوری شد؟ چرا بازم اینجوری تموم شد؟ چرا نمیشه؟ چرا انقدر راحت فراموشم میکنه؟ چرا من نمیتونم فراموشش کنم؟ من که اینطوری نبودم...نمیدونم از چیه این بی معرفت خوشم اومده..برا خودم متاسفم 11 لینک به دیدگاه
?., 1265 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۴ گاهی درد دلم برای خودم وحشتناک سنگین هست ولی برای کسی که چند سال پیش درد من را تجربه کده است خنده دار است. 9 لینک به دیدگاه
faaarnaz 5345 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۴ از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار ازین بیابان، وین راه بی نهایت 13 لینک به دیدگاه
aseman70 790 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۴ همه منتظرن...حتی خودم!... زودتر تصمیمتو بگیر لطفا.. 5 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۴ عاشق” را که برعکس کنی می شود “قشاع” دهخدا را می شناسی؟ لغت نامه اش را که باز کردم نوشته بود: قشاع: دردی که ادم را از درمان مایوس میکند... 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده