رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

آدم به کجا باید برسه که حاضر باشه سر یه بچه رو ببره لعنت به این همه تباهی و کثافتی که تو وجود انسان هاست.

 

پ ن: شب گذشته یک خانواده تو نیشابور سر بریده شدن:sigh:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

این نوشته کپیه مدیر تالار ببخشن منُ:icon_redface:

اما حرف دلم الان اینه... واقعا چه خوب گفته صائب تبریزی:ws37:

 

دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست

 

جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است

 

شصت و شاهد هر دو دعوای بزرگی می کنند

 

پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟

 

آهن وفولاد از یک کوره می آیند برون

 

آن یکی شمشیر گردد،دیگری نعل خر است

 

گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن

 

روی دریا کف نشیند، قعر دریا گوهر است:icon_redface:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

بچه ای دیدم داشت گریه میکرد و میگفت : کسی با من بازی نمیکنه !

 

دست کشیدم رو سرش و گفتم :

 

بزرگ شو ببین چه بازی هایی باهات میکنن . . .

  • Like 5
لینک به دیدگاه

اولین باری که میدان امیرچخماق یزد رفتم حسم قابل توصیف نبود زیبایی این بنا هر کسی رو سر شوق میاره ، به همت حزب الله افسار گسیخته و قلاده پاره کرده این میدان تاریخی هم به باد فنا رفت تسلیت میگم به قشر فرهیخته یزد خروج میدان امیرچخماق رو از میراث جهانی یونسکو و به تبع اون عدم حمایت مالی و معنوی جهانی از این بنای تاریخی

  • Like 8
لینک به دیدگاه

جای خالیتُ هیچ چی نمیتونه پُر کنه

نه این کلمات

نه این خاطرات

نه سیگار

نه ...

 

اینقدر غرق شدم توی این تنهایی

که دیگه

حتی بودن تو هم!

 

برای این شکاف کافی نیست ...

/

 

p.s:

تقصیر این بارونِ که شعرام ابکی شده ...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

امروز کادوهامو باز کردم از یه بیسکویت دست پخت دختر کوچولوی همسایه تا گرانترین هدیه ،یه چی برام مهم بود اطرافیانم :ws37: که چقدر خوشبختم خانواده و دوستان و همسایه و همکاران خوب و گلی دارم در دنیای واقعی که به یادم هستند و دوستم میدارند .

  • Like 9
لینک به دیدگاه

دوست خوبم

 

اینکه خودتو زدی به اون راه اصلا اذیتم نکرد

 

اینکه راجع به من چی فکر کردی که این حرکت رو کردی داغونم کرد

 

اینقدر داغون که حتی نتونستم برگردم و دوباره نگات کنم

  • Like 11
لینک به دیدگاه

بعضی مواقع یه کسایی میان تو زندگی آدم که در وصف جایگاهی که بهت میدن فقط میتونی سکوت کنی و بگی خدایا شکر.:icon_gol:

کسی که قسم میخورم میشه زندگی من رو به دو قسمت قبل از آشنایی با اون و بعد از آشنایی با اون تقسیم کرد.

البته ادب و احترام و انصاف حکم میکنه که بگم ایشون.

کسی که جایگاه من پیش خودم رو (این از همه مهمتره) از فرش رسوند به عرش.

بعد بیست و چند سال برای اولین بار زندگیم هدفمند شد.

هدف داشتم و یه اراده مافوق تصور خودم برای رسیدن به هدف هام.

که البته تمام اهدافم ختم میشد به خودش.

خیلی از شعرهای عاشقانه شاعرهای بزرگ رو الان معنیش رو میفهمم.

میگن تنها کسی که تو باید از اون بهتر باشی گذشته خودته.

باور کنید وقتی خودم رو مقایسه میکنم با گذشته ام یه لبخند رضایت رو صورتم میشینه.

یعنی هیچ چیز دیگه نمیتونه جلوی رشد منو بگیره.

یعنی فقط دوست دارم برم بالا.

هر روز باید از روز قبلم جلوتر باشم.

مغرور نیستم ولی باور کنید بقیه آدم ها و زندگیاشون رو از بالا به پایین نگاه میکنم.

اصلاً خنده ام میگیره وقتی مشکلات خیلی آدم ها رو میبینم.

طرف 50 سالشه ها ولی خودمو از اون بالاتر میبینم!

واقعاً شاید خودش درک نکنه چیکار کرده با زندگی من.

یا شاید اصلاً خبر نداشته باشه چی به من داد.

از روز اول هم میدونستم احتمال رسیدنم بهش خیلی کمه.

ولی همین انگیزه و امید رسیدنه زندگی منو عوض کرد.

بچه ها امیدوارم همتون عشق واقعی رو تجربه کنید تا بفهمید الان چی نوشتم.:icon_gol:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

چند روز پیش رفتم سینما فیلم هابیت رو دیدم مرتب داشتم به صحنه اخر فیلم که جنگ با ارک ها در سرزمین یخی بود فکر میکردم و دیروز این منظره زیبا رو از اتاقم.چقدر شبیه هم بودن:ws37:

 

q692m6mngbizjpeuxirx.jpg

  • Like 7
لینک به دیدگاه

شمارو دعوت میکنم به چالش پاک کردن پیغام های بازدید کنندگان، چه کنیم جدیدا این چالش بازیا مد شده مبتکراشم قطعا دختر بودن چون به شدت لوس و بی مزس:banel_smiley_4:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

خب یه جورهایی بطور خواسته وناخواسته داره دستم کلا از نت و دنیای نت کوتاه میشه . تا کی شو نمیدونم . شاید ماه ها . یادش بخیر یه روزهایی بود اینجا مثل خونه دومم بود . ولی یواش یواش با سختگیریهای بیجا بعضی ادمها فهمیدم فقط مستأجری بیش نیستم اینجا و کم کم رغبت بودنه اینجا رو از دست دادم . دیگه دل و دماغ فول فعالیت قبلیمو رو ندارم. یجورهایی مثل خونه کلنگی شد برام به درز و دوزهاش . به نم کشیدگیهای این ور و اونورش به موجودات موذی و ناخوانده دور و ورش خلاصه در عین عزیز بودنش از چشمم داشت می افتاد. حالا دیگه شاید وقتش دور شم ازش تا زیر آوار احتمالیش نمونم خاطره های خوبشم نابود بشه.خلاصه فعلا تو ماه جابجایی هستم . هم واقعی هم مجازی . تا ببینم چی میشه. بدرود اگه دیگه نیومدم.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

وقتی داشتی میرفتی من یه نوجوون بودم و تو یه آدم بالغ به نیمه رسیده

گفتی بهم "سارا درساتو خوب بخون زودتر توهم بیا بیرون "

خودم کمکت می کنم

گفتی به مرحله ای از زندگی می رسی که می بینی هیچ ، هیچ

و

هیچ درد شخصی نداری همه دردات اجتماعین

ریشه تو جامعه و سیستم دارند

 

گفتی من به اون مرحله رسیدم واسه همین این کشور دیگه جای من نیس

و

 

و

رفتی

دورا دور شنیدم مشغول تحصیل تو دوره فوق دکترات هستی

تو فیس بوک اومدم عکستم دیدم

دورا دور

حالا دیگه کاملا یه آدم جا افتاده شدی

و

و

من دیگه اون دختر تازه به سن بلوغ قدم گذاشته نیستم

ببین تو کی اون حرفا زدی و کی به این نتیجه رسیدی

سال 78

ولی من حالا

حالا دارم معنی حرفای تورو می فهمم

منم دیگه هیچ درد شخصی ندارم

اصلا هیچ خواسته شخصی ندارم هرچی هس ریشه تو جامعه داره

تو سیستم

من اسیر سیستمم

.......................

 

نمیدونم منو هنوز یادت هس

ده بار اومدم صفحه ات و خواستم دکمه درخواست دوستی رو بزنم برات اما بازم روم نشد

ترسیدم

ترسیدم بجای قبول دوستی

بهم پیام بدی

شما ؟!!!!!!!!!!

  • Like 20
لینک به دیدگاه

شاید آن سیب کوچکی که در عمق چشم تو نمی خندید باعث همه جاذبه های جهان باشد

وگرنه

من تنها ساکن مریخی بودم که هیچ گاه به زمین نمی چسبید

تقصیر چشم تو بود

بهم خوردن ارامش دنیا

هیچ میدانستی؟...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

چند نوع حال داریم

حال خوب:مال دوره فوتبال بازی کردن تو کوچه و عروسک بازی دختران

حال بد:مال دوره های جوانی و لب مرز بودن و سردرگمی و اینان

حال متوسط:توضیحش خیلی سخته لعنتی

حال متوسط رو به پایین و رو به بالا هم داریم

حال بیخیال بودن هم هست

حال استمراری هم که میدونید از اون آی آن جی دارا

  • Like 10
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...