رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

دیشب انقدر خسته بودم که وقتی خوابیدم خواب دیدم همونجایی که خوابیدم دراز کشیدم :ws3:و سوژه های مورد نظر که توی خواب میبینم دونه دونه میومدن و خوابشون رو می دیدم:w58:

یعنی یک میلی متر از جام تکون نخورده بودم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

اینقدر فکرای جور واجور تو مغزم دارم میگذره که انگار صدها کرم دارن تو هم میلولن حس میکنم دارم سکته مغزی میکنم

  • Like 9
لینک به دیدگاه

دوباره جنگ جنگ تا پیروزی :sigh:

نمیدونم این جنگای زندگی من کی تموم میشه :sigh:

حس میکنم توی جنگهای عراق ، افغانستان ، روسیه و داعش و ... شرکت کردم :hanghead:

 

جنگ جنگ تا پیروزی رو باز دوباره باید شرو کنم .

به امید پیروزی :ws37::ws3:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

توی زندگی یاد گرفتم با آدمها در حد انسانیت خودشون رفتار کنم نه بیشتر.اگه خیلی به بعضیا احترام بذاری فکر میکنن خدایی هستن .

 

واقعا حیف از محبتی که خرج بعضی آدما میشه

  • Like 5
لینک به دیدگاه

صب که بیدار شدم برم بیرون از خونه هوابارونی بود وای تندی هوس اهنگ مرتضی پاشایی (ماه عسل 93 )رو کردم...حالا هی بزن عقب جلو مگه بود:ws3:.اخرشم رسیدم سر کار گوشش ندادم...اخه یه بار با بارون گوشش دادم خیلی بهم چسبید:whistle:

اصلا نمیدونم چرا بارون که میاد همش دلم خدامیخواد:w02:

اومدم خونه اهنگ دانلود کردم و یه روز پر کار همرا با صدای بارووون و اهنگ پاشایی شروع کردم...وای که چقد صداش(هم بارون هم پاشایی) دوس دارم:hapydancsmil: باعث شد خیلی خسته نشم:ws37:

خدایا بابت نعمتات شکر:hapydancsmil:بازم ببار

این اخر هفته با بقیه اخر هفته ها فرق میکنه:ws52:مثلا اینکه مجبورم کارم بدم یکی از همگروهیا ارایه بده و دلشوره دارم خیلی:whistle:...خوب میشه ایشالا:ws37:

ولی در عوض اتفاقای خوبم در راهه:hapydancsmil:

بازم شکر

.

.

.

یه جکه هس میگه خدایا انقد گففتم شکر میترسم فک کنی دارم مسخرت میکنم دیگه نمیگم:ws3:منم دارم اونجور میشم.

ولی از رو نمیرم که

شکر شکر شکر:hapydancsmil:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

تمام زندگی آبان در فاصله ی بین دو درخت است که دو رنگ مختلف دارند. آبان فصل من است. حال من است.فصلی که تکلیفش با خودش مشخص نیست.نه پاییز است و نه بهار .نه زرد است و.نه سبز .چشمت به هیچ زیباییش عادت نمی کند.هیچ درختان صف کشیده ی یک رنگی ، نمیبینی. حتی برگهای روی یک شاخه اینجا یک رنگ نیست.فصل معلق بودن سیال بودن انتخاب نکردن.بلاتکلیفی.چیزی بین بین غم و خشم.شک و ناباوری است. ابان ماهی است بین چیزهای که متضاد نیستند. اما بینشان هزار مفهوم تازه ی گنگ هست.چیزهایی که من درکشان نمیکنم چون از خرداد امده ام .یکی از ماه های سراسر شور که خورشید میرود ک ب سمت عمود بتابد .اینجا درخت بیتابی شده ام که ریشه هایم تاب آبان ندارند ، دارند کنده میشوند.بین چیزهای نامتضاد . بین سبز و زرد هر شاخه ی درخت . بین نارنجی ها ، ترکیب رنگها . من کویری را نابود میکند ابان عبور محض است ،فصل من.و من سردرگم ،سردرگریبان ، تنها عین برگهای شاخه ی آن فلان درخت که از دور زرد میزنند اما اصلش هزار رنگ دارند.گیج و گم به یک دستی زمستان فکر میکنم. به برف و سراسر سپید شدن، ویرانی تمام..

 

  • Like 7
لینک به دیدگاه

صحنه اول:امروز تودیع مقام مسئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــول بود ، جناب مسئول ابتدای جلسه صدا کرده میگه به فلانی بگو از اتاقم چفیه منو بیاره دست خودت باشه وقتی موقع تقدیر شد بده به من

 

صحنه دوم: خدمت عزیزان دل برادری که دیپلمه هستن و موقعیت ادامه تحصیل نداشتن باید بگم عزیزان اصلا نگران نباشید شما با طی مراحلی بسیــــــــــــــــــــــــار خاص که نیاز به چند عدد دستمال ابریشمین داره میتونید نه تنها به مسئـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــولیت خیلی مهمی برسید بلکه بدون زحمت میتونید مهندس و دکتر هم بشید.

 

اینجا ایران است صدای مارا از جهنم می شنوید

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تو یه روز سه تا مهمونی دعوت شی:banel_smiley_4:

بعد همه هم بگن دوتایی بیاین:ws37:

خب عزیزای من قبل محرم به این سرعت مهمونی میگیرید ادم نمیدونه کدوم رو بیاد که icon_razz.gif

یه هماهنگی کنید بابا :banel_smiley_4:

واسه اینکه هیچ کدومتون ناراحت نشید ما نمیایم هیچ کدومو hanghead.gif

کل این ماه رو بیکاربودیما خب مینداتین هفته پیشw000.gif دههicon_razz.gif

  • Like 8
لینک به دیدگاه

میسپارمشون به خودت که جوابشونو بدی همچی که دهنشون صاف بشه نفهمند از کجا خوردند ولی بفهمند برای چی خوردند تاابد بسوزند .. میگند چوبت آخه صدا نداره دوا هم نداره پس خودت حقمو از تک تکشون بگیر ..

  • Like 7
لینک به دیدگاه

دیشب بخشی از دفتر خاطراتم رو مرور میکردم ، پاورقی هر صفحه اش نام تو بود:sigh:

 

اتفاقات تلخ ، شیرین، دل تنگیا و.....همش تو بودی:icon_gol:

 

میدانم نگرانمی اما خیالت راحت ،همان آرام سراپا شور توام

 

دوستت دارم پدر مهربانم:icon_gol:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

گرفتار شدند زنان ميهن من، اين خبر را بخوانيد... وحشتناك است... از أسيد پاشي هم وحشتناك تر است... جامعه كجا رفته كه مردانش از "اسيد پاشي" هم مضحكه و طنز درست كردند براي آزار زنان... اين را بخوانيد... اين را روزنامه نگاري نوشته... خودتان را جاي اين زن بگذاريد... از سوختن "صورت" بدتر، سوختن "دل" است... بخوانيد:دقيقا ده دقيقه پيش(دیشب) سر خيابون از ماشين سعيده پياده شدم و پيچيدم تو كوچه ، تاريك بود و فكرم انقدر مشغول بود كه اصلا حواسم به اطرافم نبود ، صداي موتور سواري كه از رو به رو ميومد توجهم رو جلب كرد و ناخودآگاه پريدم تو پياده رو موتور سوار ترمز كرد و كسي كه تركش نشسته بود يه بطري آب رو خالي كرد روم !!!

از صداي خندشون به صدم ثانيه نكشيد كه فهميدم اين يه شوخيه ، يه شوخي كثيف و پست ...

تنها واكنشم به اين كار فقط گريه بود ، فقط گريه …

زن بودن تو اين مملكت سخت ترين كار دنياست !!!

  • Like 9
لینک به دیدگاه

توی زندگی ، با اینهمه تنهایی زندگی کردن و تلاش کرن برای بدست اوردن ارزوها و هدفهام یه چیزی رو خوب فهمیدم

همیشه فکر میکردم وقتی چیزی رو با چنگ و دندون بدست بیاری شیرینه

اما

نـــــــــــــــــه

وقتی چیزی رو که میخوای راحت بدست بیاری شیرین تره

ما توی این خراب شده از این نمونه ها زیاد داریم

خان پسر ها و خان دخترها خیلی با یه اشاره چیزی رو بدست میارن که ما براش سالها میجنگیم و اما باز هم ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

عمل چقد با تصورات فرق داره.چرا تصورات همیشه شیرنترن.انچه را ک در طول سالیان نکردم امروز دوبار کردم!دهنم سرویس:w58:

 

ادم میاد اینجا بمبست فلسفیش تشدید میشه.چه وضعیه اخه؟!(این پایینیه کاملا مجزا از بالایی میباشد)

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...