رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

هر کدوممون توی دنیای واقعی زندگی سرشار از فراز و نشیب ، شوخی و ناخوشی ، گرفتاری کار و زندگی و ... داریم که واسمون دغدغه هست

خواهش میکنم ، لطفا توی دنیای مجازی ، توی این سرزمین در عین کوچکی بزرگ غصه هامونو واسه خودمو نگه داریم و به اینجا منتقل نکنیم

واقعا بعضی تو دنیای واقعی اینقد گرفتاری و غصه دارن که نمیخوان اینجا بشه قوز بالا قوز

سعی کنیم با لبخند بیایم که این لبخند و انرژی مثبت به دیگران منتقل شه شاید واسه لحظه ای بتونیم دوستی رو شاد کنیم

حداقل اگه نمیتونیم لبخند بر لب باریم سکوت کنیم تا باعث رنجش و درد دیگران نشیم

این هم به نوعی رعایت حق دیگرانه:ws37:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

چقد داغانه اینجا:w000:....بخندید:ws3:

.

.

.

.

خدایا منو ببخش ولی من دل یه همکلاسیرو که دوس داشت بام همگروه شه شکستم:icon_pf (34):اخه بابا اخلاقامون به هم نمیخوره بچه جان:whistle:....ترم پیش با همگروهیام دعوای روحی داشتم...این ترم میشد فیزیکی:vahidrk:.اخه من کارم برام مهمه و اون خونسرد خب من تلف میشدم:ws3:...ناراحت شدم ولی معقولانه که فک کردم بهترین راه بود...خودم مهم ترم:hapydancsmil:.جالبیش اینه وقتی وارد کلاس میشم جوری نگام میکنه که انگار دشمنش دیده:whistle:منم سلام میدم و میخندم و میگذرم...اخرشم برگشت بهم گفت من با شما صحبت کردم ولی شما برام کلاس گذاشتید!:ws28:استادم اینو شنیده بود کلی خندیدو نگاه من میکرد.منم گفتم شما اشتباه میکنید:icon_razz:عجب هااا

آقا کارمو که اریه میدادم هی ایراد گرفت ایراد...ایراد...منم پرو چنان جواب دندونشکنی میدادم که خودش معدب میشست سر جاش.:whistle:

خدایا من نمیخوام بی ادب باشم مگر مجبورم کنن:hapydancsmil:ولی کلاس کلاسه خوبیه پر از رقابت:ws3:...ولی فک کنم به سختی بگذره

در کل خدایا شکرت:hapydancsmil:

بیشتر مراقبمون باش

  • Like 9
لینک به دیدگاه

خدایا

میدونیم که خالی از تقصیر نیستیم.اما میخوایم از اینکه مارو در هر حال دوست داری تشکر کنیم.:w16:

 

حواسم بهت هست:w16:

.

.

 

 

شاید فردایی نباشد!

شاید فردایی باشد !!!امااا...عزیزی نباشد:sigh:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

ما بظاهر انسانها خیلی خودخواهیم که فقط حرف هرکسی باید مطابق با میل خودمون باشه .اگه گاهی کسی حرفی میزنه که شاید اینقدر براش سنگین بوده که اومده اینجا نوشته یجورهایی باعث بشه چشم چهارتای دیگه باز بشه تا تجربه نشه برای باقیه . مشکلی دارید نخونید بگذرید به همین راحتی ... میل به زیستن رو بعضیها تو آدم میکشند ممنونم ازشون ایشالا قرین آرامش بمونه زندگیتون .

  • Like 13
لینک به دیدگاه

دیشب با دوستم در مورد جهنم بحث میکردیم...عجاااااایب:w58:

نتیجه گرفتیم که بدترین جای جهنم دم درشه:ws3:

یعنی قبل از اینکه بری داخل بگن مثلا به دلیل استقبال شدید و شور و شعف و نشاط اجتماعی و حرکات خودجوش یه چند ساعتی باس این پشت در جهنم تو صف وایسید

همیشه بچه که بودم از آمپول می ترسیدم (اگه راستشو بخواید الان هم هیچ فرقی نکرده:ws3:)مخصوصا اون موقعی که یه نفر قبل تو رفته و تو منتظری صدای نَکَرَش بلند بشه:4564:

به جان خودم بدترین موقع کتک خوردن هم قبل کتک خوردنه که میدونی باید کتک رو بخوری

  • Like 11
لینک به دیدگاه

امروز کلیدامو گم کردم مجبور شدم کلیدساز بیارم درو باز کنه واسه سی ثانیه بیست تومن ازم گرفت و این سوال همیشگی که درس خوندم که چه غلطی بکنم ، اگه پسری داشته باشم که نخواد درس بخونه اولین مشوقش خودمم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

کاش میشد یک دستگاهی بود که ادم میتونست با اون یک کپی از خودش بسازه بعد خودش رو بکشه و کپیش به جاش زندگی کنه و این کار رو بارها تکرار کنه

  • Like 10
لینک به دیدگاه

حرفایی هست که با سکوت باید به طرف بزنی...

بهترین روش شده برام...

اینجور بودنمو دوس دارم..

گاهی باید دربرابر همه کس سکوت کنی...

  • Like 11
لینک به دیدگاه

باز هم مراسم تودیع و تابلوهای فیروزه کاری شده چند میلیونی و چند سکه ناقابل از بیت الحال

  • Like 5
لینک به دیدگاه

خواب مونم 11 بود بیدارشدم...12کلاس شروع میشد...از خستگی گریه میکردم...

حاضر شدم و رفتم...اتوبان بودم که گوشیم زنگ زد جواب دادم...

با کلی استرس ولی...که ایست دادن...

دیرم شده بود با قیافه زارم پیدا شدم که فقط بزاره برم...کلاهش نمیزاشت صورتشو ببینم...

یه سرباز...رسیدم بهش سرشو بلند نکرد باز صداش زدم سرباز داشتم میلرزیدم دفعه اولم بود تو اتوبان حرف میزدم...

شناختیم همو...تنم از لرز بی حس شد...همون حس...همون غم...همون لحظه که بارها خوردم کرد...

خودش بود...

ننوشت...فقط یه کلمه گفت برو "جیجو"....جوابش اشک شد...

رفتم با همون حالی که...با سرعتی که دیگه مطمئن شدم نگهم نمیدارن...

نرفتم دانشگاه...کناره اتوبان تو اون بارون زار زدم...

باز شکستم...

کاش مینوشت...کاش اون نبود...کاش سرش داد میزدم تا مینوشت...

کاش منم جریمه این 4سال میدادم دستش....

بی حساب نمیشدیم...حسابش سنگین تر از این حرفاست...

امروزم تموم شد...حالا شکر میکنم که مامانم اون لحظه زنگ زد...

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...