آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۳ به خداحافظي تلخ تو سوگند، نشد كه تو رفتي و دلم ثانيه اي بند نشد "فاضل نظری" با حال امروزم چه کنم ؟؟؟ به کی پناه بیارم ؟؟؟ همه تو آغوش همدیگه گریه میکنن ، من تو غربت تو آغوش کی گریه کنم؟؟؟ 8 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۳ چیستی آن روز که آب و گل ما را بسرشتند بر پیکره ی هستی ما نیست نوشتند جویای ابد را چه غم از نیستی خویش فارغ ز دم آتش و تار ِک ز بهشتند قومی به حج خواند ِو بیمار زر و سیم گوساله خدا خواننو قومی به کُنشتند آن قوم که مایی و منیت نپذیرند حلاج چنان گشتن و از عشق بِرشتند گشتند رهان از ابد و از قدر و از غم ِفردوس چون تخم مودت به دل خویش بکِشتند آزاد شدند از خود و خود چون به خود آمد بر تارُک افلاک قدم ِخویش بِهشتند ح.س 10 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۳ همیشه یه مزاحم هست که یهو پیداش میشه گند میزنه به همه ی برنامه ریزیات بعد از 2 سال برگرد همون جهنمی که بودی 8 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۳ امروز یه خانمه یه باریو رو زمین به بدبختی می کشید بهش گفتم میخوای کمکت کنم؟ گفت نه سر صحبتش باز شد که دیشب زمین خورده و پاش ضربه دیده الانم پاش خیلی درد میکنه ولی پسرش بهش گفته که مطمئن باش نشکسته فقط دنبال یه جمله بود که منم تایید کنم که نه! پات نشکسته! و حتما زودی خوب میشی! درستش این بود که بگم برو دکتر نشون بده و من نمیتونم نظر بدم در این مورد. اما میدونستم حرف بیخودیه! چون نمیتونه بره! عوضش گفتم نه! مطمئن باشین نشکسته! چشاش برق زد و با لبخند دور شد الان با خودم میگم حالا اگه واقعا پاش شکسته باشه چی؟ 8 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۳ باش با من که همه رهگذرند همه خوبند ولی خوب تر از خوب توئی کاش فردا بتونم ببینمش 8 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۳ یه جایی خوندم: اولش خدا برزگه وسطاش باید ببینیم قسمت چی میشه آخرشم حتما حکمتی توش بوده...!!! داستان زندگی منه این.... 11 لینک به دیدگاه
...Neda... 2026 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۳ شنیدن،احساسی است که فقدانش را با افتخار می شود جار زد. .چرا که هر تغییر در جهان از یک نشنیدن شروع شده است.اکثر چیزهای خوبی که تجربه کردایم از نشنیدن صدای قانون بوده است. از دزدکی لذت بردنها، بوسه های یواشکی ،همیشه بیشتر لذت برده ایم . نشنیدن یک فریب است. فریب ساده و کوچکی که باید داشته باشیش. باید صداها را بتوانی به همهمه تبدیل کنی و پس ازکمی تمرین اصلا نشنوی . فکر میکنم درست به خاطر همین چیزهاست که ناشنواها ، نشنیدشان را جزوی از هویتشان محسوب میکنند و کلوپهای ناشنوایی تشکیل میدهندو با خودشان میپلکند و ازدواجمیکنند. اما کورها فرق دارند. راستی مگر دیدن و شنیدن چه قدر فرق دارند؟ 4 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۳ هفته دپرس كننده اي بود ! پنجشنبه جمعه كه گذشت اصلا حس و حال خوبي نداشتم ! همش حس ميكردم قراره به همين زودي بميرم ! شنبه ظهر : يك از بچه محل ها تصادف كرد و فوت شد ( هم سن بوديم ) شب قبلش چقدر باهاش شوخي كردم امروز : رفتم باشگاه ، حريف تمريني هم وزن من عكسش رو در باشگاه بود .... اونم فوت كرد پنجشنبه تو باشگاه با هم تمرين ميكرديم ! همش خبر بد ! مرگ براي من خيلي عاديه ! اما مرگ جوون ناراحت كننده است بالاخص اگر ناگهاني باشه ! خيلي بد بود اين هفته اما شكر خدا 6 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ ميدوني اگه صخره و سنگ تو مسير رودخانه زندگيت نباشه صداي آب قشنگ نيست ...شاید همیشه دعامون این بوده مشکل نداشته باشیم.شاید همیشه از رویارویی با مشکلات میترسیم.. اما مشکلات بزرگمون میکنن خدایا...قدرت تحمل مشکلات رو بهمون بده که با کوچکترین مشکلی نگیم چرا؟ صبر...قدرت..شکرگذار بودن هم صبورم..هم قدرتمند و هم سپاسگذار.........اما خدای خوبم بیشترش کن تا بهترین باشم 9 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ بعضی وقتا یه ادمایی رو میبینم که بیشتر دوست دارن با دوستاشون باشن تا خانوادشوون این خیلی اذیتم میکنه...باعث میشه ناراحت شم یا دوستامو ناراحت کنم مثلا! یکی از دوستام میگه بیا با هم بریم مشهد.منم با احترام گفتم راستش بابا ازم خواسته باهاشون برم.اگه قرار به رفتنم باشه میخوام با مامان و بابا برم مشهد البته اگه فرصتشو داشته باشم اگه نداشتم خب اصلا نمیرم... جوابمو داد.باشه مامانم اینا .خوش باشی:icon_pf (34):به من میگه خسته نمیشی انقد چسبیدی به خانوادت....ولی من واقعا بهم بد نمیگذره:hapydancsmil:تازه قک کنم زیادیم خوش میگذره...همیشه از خدا میخوام همه کنار خانواده هاشون باشن.مراقب خانواده منم باشه اخه بچه اول با بچه اخر بودنم کلی با هم فرق داره و این دو اصلا همدیگرو درک نمیکنن.شاید یه مشکلم ازینجا سرچشمه میگیره فک کنم مثلا من که خونه نیستم انگار هیشکه خونه نیستتهتغاری که الکی نیس کهتازه دخترم باشه تازه میگن شما چطوری هر هفته دور هم جم میشید!!از هم خسته نمیشید:icon_pf (34):نمیدونم جوابشونو چی بدم همینجوری نگاشون میکنم وقتی بابا بهم میگه عصای پیری من...وقتی همه زندگیشوگذاشته برای من...وقتی یه بار از گل پایینتر نگفته ...من نمیتونم بی توجه باشم که...میشه؟:hapydancsmil:به خدا اگه بشه مگه دل تو سینه ادم نباشههمیشه گفتم من عااااشق خانوادمم برای کنارشون بودن هر کاری انجام میدم.البته دوستامم خیلی دوست دارم.هر چیزی سر جای خودش با تعادل دوستم زیاد دارم ولی در حد یه موقع هاییکه بهشون نیاز دارم و بهم نیاز دارن نه همیشه...تازه مامانم اینا میگن رفیق بازمالان دقیقا تکلیفم نامعلومه خدایا شکرت ببخشید اگه گاهی کسیو ناراحت کردم فقط به خاطر اینکه کنار مامان و بابا باشم:hapydancsmil: دوست دارم 15 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ خدایا، ناله و فریاد کودکان کوبانی رو بشنو میدانم که به فریاد می رسی اما رفیق....شتاب کن 16 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ جوادی آملی از مراجع قم: "کمال زن در تربیت صحیح فرزند است، نه مدال گرفتن...فضیلت زن این نیست که برود پایش را دراز کند و مدال کسب کند" منطقی تر ازین حرف به عمرم نشنیدم 10 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ همیشه میگم خدایا توکل به تو ها ولی هیچ وقت معجزه توکل کردنو انقد درک نکرده بودم...یه جوری که خودمم متعجب شدم چه حس خوبیه وقتی میبینی حالت خوبه:hapydancsmil:وقتی چیزاییکه قبلا برات مهم بوده ، دیگه الان برات بی اهمیته...وقتی خودتو بیشتر از همه دوس داری:hapydancsmil:وقتی میدونی خدا تورو خیلی دوس داره... توکلم فقط به خودته یه کم بیشتر حواست به من باشه 11 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ ﻣﻐﺰﻡ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ ﮐﻮﻩ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﯾﻪ ﺧﺒﺮ ﺗﮑﻮﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻋﺠﯿﺐ ﺩﺍﻏﻮﻧﻢ ﺣﺪﻭﺩ ﭘﻤﺞ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﮎ ﺭﻭﺍﻧﭙﺰﺷﮏ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺻﺎﻧﺤﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﮒ ﺷﺪ ﻭ ﺳﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺪﻥ ... ﻭ ﺍﻣﺸﺐ ﻫﻤﺴﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﮎ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﺑﺎ ﻗﺮﺹ ﺑﺮﻧﺞ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﻢ ﺑﯽ ﭘﺪﺭ ﺷﺪﻥ ﻫﻢ ﺑﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﮔﺮﮒ ﺻﻔﺖ ﮐﺜﯿﻒ ... ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻥ 33 ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﭘﺪﺭﺷﻮﻥ 39 ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻭﺣﺸﻮﺕ ﻗﺮﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﻟﻬﯽ 15 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ هر وقت میام اینجا اصن دلم نمیخاد پستای فیلسوفانه رو بخونم ... قصدم توهین ب کسی نیستا ... اما این فکر که چقددیگران دانسته هایِ کمِ حاصل از تجارب ناچیزشون رو بعنوان قوانین بنیادین هستی می پندارند در صورتی که من نگاه دیگه و حس و حال دیگه ای دارم این حس رو در من ایجاد میکنه که دقیقا دیگران هم همین حسو ب نوشته های من دارن و دچار ی یآس بیخودی میشم دلیلشم معلومه دیگه ... فروریختن حس خودشیفتگیمه خیلی غم انگیزِ که بپذیرم منم یک انسانِ معمولی ام ... الان که دارم مینویسم هیچ حس خاصی ب زندگی، آینده، کائنات، فردا، پس فردا، هفته ی بعد و ... ندارم ... فقط انارِ قرمز ترش و شیرین خوبه و آبِ کمی خنک که همیشه خوبه. فقط دلم میخاد خودم و تمامِ آنچه ب فردا و فرداها مربوط میشه رها کنم و تو ی آرامش عمیـــــــــــــــــــــــق رها بشم ...(ی شکلکِ آرامش بخش) مزرع سبزِ فلک دیدم و داس مه نو .... یادم از کِشته ی خویش آمد و هنگام درو گفتم : ای بخت! بخفتیدی و خورشید دمیـــــــد ... گفت با این همه از سابقه نومید مشو 14 لینک به دیدگاه
Moment 15228 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ ما تنها تماشا میکنیم دودی را که از پسِ کوهها به آسمان میرود و آوازِ آرزویی مشترک را همصدا میشویم با تکهای از کردستان در قلبهامان... 9 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ دیروز جایی بودم یه خانمه چندباری هی بهم گفت آقای خداپرست ، آخرش گفتم خانم فامیلم این نیست چیز دیگس بعدش بهم گفت ببخشید چهرتون خیلی روحانیه مثل این شهیدا به زبونم خداپرست میاد:ydm47612zsesgift969 حالا جالبه ابجیم بهم میگه وقتی ریش نداری مثل این سربازای اسرائیلی میمونی 11 لینک به دیدگاه
Yaser.C 5059 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۳ امشب به درب منزل تو پاسبانیم راحت بخواب، شاخه گل آسِمانیم با من بگو چه شد که چنین سنگدل شدی؟؟؟ رویت مگیر، گوهر زهرا نشانیم… دیدی که از قفای تو بیراه آمدم… با بوی چادرت به کجا می کشانیم؟؟؟ آن حرف دل، که زبانم دمی نگفت…. جبران نکرد موی سپید جوانیم؟؟؟ حرفم بدون پرده؟؟؟؟!! کمی سخت می شود… در جستجوی یک مَثَل داستانیم!!!!!! با این همه غرور به بندم کشیده ای سرباز تو، ولی به کلاه کیانیم…. من منتظر به برق نگاهت نشسته ام رعدی بزن، صوت خموش نهانیم ............................. 7 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۳ چقدر خوبه تو رو دارم ، چقدر خوبه که اینجایی بهترین حس ینی بودن تو همون حسی که با بودنت به ارامش میرسم همیشه باش 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده