masi eng 47044 ارسال شده در 10 فروردین، 2016 چقدر بده یه سری ادما ... مارو نفهمن.... اون موقع است متوجه میشی که داری تو دنیای خودت زندگی میکنی.. کلا بابا بیخیال.. حوصله هیچی ندارم... 7
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 11 فروردین، 2016 در یک هفته اخیر دو بار رفتم استخر با دو نفر متفاوت یکیش که باید هی بهش میگفتم تا شنا کنه امروزی ولی خوب بود هی میگفت شنا کن تا نهایت استفاده رو از وقتمون ببریم. کلا تا برگردیم خونه خودمون فکر کنم چند کیلو باز اضافه کنم بالاجبار مجبورم نهار فست فود بخورم 3
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 12 فروردین، 2016 یه تغییر اساسی تو کل زندگی یعنی اینکه : خونه رو که از نو ساختیم کل دکوراسیونم قراره بشه تم فیروزه ای تا آبی درباری و سفید یعنی کلا از لاکی رفتیم تو سفیدددددد خیلی ذوق دارم که زودتر خونمون آماده بشه وسایلشو بچینینم و بریم توش :hapydancsmil: 5
masi eng 47044 ارسال شده در 12 فروردین، 2016 ارزو دارم کنار عشقم وجودم تااخر عمرم زندگی کنم.. و ارزو دارم خدا تمام حاجت دل همه ماجوونها رو براورده کنه.. ارزوی مارو هم بهمون با دلخوشی بده... امین. 9
Tamana73 28835 ارسال شده در 12 فروردین، 2016 معمار که باشی... ذهنت همیشه پره... همیشه درگیری...درگیر پروژه و درسای تئوری و عملی و.. تحویل پروژه هات که شروع میشه... ساعت ها واس طرحت فکر میکنی...ساعت ها بازاری خرید واس شروع پروژه...ذهنت هنوزم تو اون طرحه و جسمت هرجا که لازم داشته باشی... شروع که میکنی.... همه زندگیت میشه کاغذ و چسب و رنگ و مقوا و... لباست رنگی... دستات چسبی... چشمات قرمز... از درد کمر فقط آه میکشی... ---- این فقط چند خط از زندگی یه معماره... معماری که باعشق به درساش فکر میکنه و عاشقانه پروژه هاش تحویل میده... معمار که باشی عاشقانه زندگی میکنی...عاشقانه به همه چیز و همه کس نگاه میکنی... ----- دلم نمیخواد با همه این سختیا لحظه ای از معماری دور بشم... پیش به سوی آرزوی بچگیام...آرزوی همیشگی... ---- خدایا تنهام نذار.... 94/10/22 22:18 عطیه 10
black banner 9103 ارسال شده در 13 فروردین، 2016 دلم تنگ شده بود برای ادمای اینجا چقدر دلم میخواد تک تک دوستام رو بغل کنم مجازی بودیم اما خعلی خوش بودیم 10
sam arch 55879 ارسال شده در 13 فروردین، 2016 دوست دارم یک ستون تو یک روزنامه...نشد تو یک هفته نامه....نشد تو ماهنامه....نشد تو یک سالنامه داشته باشم... ببینم مزه ی داشتن یک تیکه کاغذ که در طول زمان مال تو هست و فقط تو می نویسی توش...چیه؟ که لقبم بشه مثلا ستون نویس مجله گل آقا (خدابیامرز... همه خودش و هم مجله اش)... یا لقبم بشه ستون نویس فلان مجله یا روزنامه ادبی یا فرهنگی..یا اجتماعی..یا هنری... دوست دارم ببینم وقتی این تیکه کاغذ ها رو بهم می چسبونم...همه شون یک رنگ و بو می دن..یا رنگ عوض کردن... و اگر رنگ عوض کردن اقتضای احتیاج بوده...یا طمع.... یا ضعف...یا اقتضای گذر زمان... فانتزی این روزهای من اینه... 11
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 13 فروردین، 2016 اینکه یه کاری رو برای کسی انجام بدی بدون درخواست قبلیش ازت لذت خاصی داره . و وقتی اونم همون جوری برات کاری انجام بده علاوه بر لذتش ویجورهایی راه افتن کارت میفهمی راه رو اشتباه نرفتی خیلی حس خوشایندی داره . هرچند دچار فراموشی میشه ولی خب یه جاهایی هم خوب یادش میمونه.. کار مورد نظر میتونه یه کار کوچک باشه یا یه کار بزرگ و حیاتی ولی هرچی باشه خوشحالم راه و اشتباهی نرفتم. 6
masi eng 47044 ارسال شده در 13 فروردین، 2016 فردا صبح قراره بریم ماشینمونو به امید خدا تحویل بگیریم.. بلاخره روزش فرارسید..... امسال با ماشین جدید... و پرازا اتفاقای خوب..... شکر... 6
helma.b 3345 ارسال شده در 14 فروردین، 2016 دیشب یه فرصت خیلی خوبه کاری رو بخاطره سهل انگاری از دست دادم..... همه میگن قسمت نبوده ... چرا ما همه چیز رو میندازیم گردن قسمت 6
Lean 56968 ارسال شده در 14 فروردین، 2016 بزرگترین آرزوم در حال حاضر حل شدن مشکل یکی از دوستانمه اگر این مشکل حل شد من هم مشکل یک گرفتار رو حل میکنم 6
آریودخت 43941 ارسال شده در 14 فروردین، 2016 دیروز داشتم یه نقشه ی پلید میکشیدم یه لپ تاپ جدید ، یه گوشی جدید ، هارد و ... خیلی حال میده ، تازززززززززززززه کلی هم پول در عوض باید یه کاری میکردم ، کشتن یه نفر احمقانه مهربونم ... 7
آریودخت 43941 ارسال شده در 15 فروردین، 2016 گاهی ارزوها باید فقط یه ارزو بمونن ، و این خیلی درداوره ... 12
Mina Yousefi 24161 ارسال شده در 15 فروردین، 2016 من محالم، تو به ممكن شدن ام فكر نكن!... Sent from my iPhone using Tapatalk 10
sama-sh 6913 ارسال شده در 15 فروردین، 2016 خدایا به بزرگیت قسمت میدم...بتو سپردمش,مواظبش باش هواشو داشته باش تنهاش نذار...خدایا روی خوش زندگیو بهش نشون بده!خدایا کمکمون کن!خدایا بهت اعتماد کردم نا امیدم نکن 8
m.sh1992 2210 ارسال شده در 16 فروردین، 2016 فانتزی این روزهای دوستمون sam arch دقیقا فانتزی روزهای سال گذشته ی منه.. روزایی ک همیشه معانی و مفاهیم و واژه ها تو سرم میچرخیدن و دوست داشتم ثبتشون کنم.. جالب هم اینجا بود ک مطمئن بودم مخاطبای خاص خودمو پیدا میکنم و مطالبم روز ب روز بهتر هم میشه.. این شد ک با شروع سال 94 شروع کردم ب نوشتن.. یه سررسید با برگه های تمام سفید برداشتم و از خاطره نویسی شروع کردم.. تو اولین صفحه هم نوشتم: میدونم ک امسال سال متفاوتی برای منه با کلی اتفاقای بزرگ و کوچک اما زیبا.. و ب لطف خدا همین هم شد.. حالا دیگه اینقدر سرم شلوغ شده ک وقت نمیکنم خاطره هامو ثبت کنم.. نمیدونم.. شایدهم تنبل شدم.. آره.. بیشتر تنبل شدم اما یه چیزی رو خوب مطمئنم: رنگ بخشیدن ب رویاها و فانتزی ها یکی از قشنگترین کاراییه ک هر انسانی میتونه انجامش بده.. و من.. ب دنبال فانتزی جدیدی هستم... 11
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 16 فروردین، 2016 وسط خونه بدوشی و جابجایی و پا در هوایی فقط سرما خوردنم کم بود که به امید خدا خوردم . خیلی خوش میگذره . مخصوصا که ضربتی باید بریم جابجایی انجام بدهیم و تمیز کاری باز برگردیم. 6
ارسال های توصیه شده