shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ خدا بعضی از بنده هات و دقیقا مثل خودت آفریدی هی باید بریم بهشون سربزنیم و اونها هم هیچی نمی جواب نمی دهند ولی من هم هی در میزنم تا بالاخره هم خودت هم اونها عاصی بشید و جواب منو بدهید......... نمی دونم چرا از رو نمیرم 7 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ Toxicity of emotion امروز فهمیدم عاطفه ها هم مسموم میشن... چطوری؟!وقتی محبت میکنی از ترس از دست دادن...عکس العمل نشون میدی از روی توهم .... خیلی جالب بود؛برای من...درک ای بعد رفتارهای آدم...شاید یه روزهایی خود من هم قربانی مسمویت عاطفه شدم...یا قربانی کردم...! Toxicity of emotion این رابطه ها معمولا در نقطه کور مغز قرار میگیرند... 9 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ گر سر سبز خودت را دوست می داری.هیس ساکت.... هرچه باید گفت خوب است و همین باید پس همان بهتر که ساکت باشی و هیس..... 8 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ در حال استارت تاپیک خسرو پرویز باز داشت شد بودم این ورژن جدید سایت هم که تاپیک های مشابه رو نشون میده تا این کلمه باز داشت رو نوشتم برام تاپیک های زیر رو نشون داد بد نبود یعنی اسامی برام جالب بود به این ترتیب : سردار قلابی باز داشت شد مهدی خزعلی مجدد باز داشت شد روزه خواران امسال باز داشت میشوند پگاه اهنگرانی باز داشت شد عبدالملک ریگی باز داشت شد اخریش هم که خودم نوشتم خسرو پرویز باز داشت شد شما هم مواظب باش تکون بخوری باز داشتی 5 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ چه قدر 3 تایی شبا از کلاس برمیگشتیم غش غش می خندیدیم... چه قدر می ترسیدی سر کلاس حرف بزنی زدم تو سرت که خجالتت بریزه... چه قدر غصه داشتی باهات حرف زدم بردمت کافه فراموش کنی...چه قدر گفتم حیفی این دختره لیاقت تو رو نداره... یعنی دو کلام حرف من این قدر سنگین بود که همه شو یادت بره...واقعا این قدر... 10 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ گوشیمو برداشتم.. 3هفتس به عکسا سر نزده بودم.. جرات نگاه کردن نداشتم.. جرات کردم و رفتم.. کاش نمیدیدم.. دلم شادی میخواد.. 10 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ هیییی پارتنر . . . کجایی که دلمون برات تنگ شده. کم کم دارم درک میکنم منظورت چی بود : "اونا وافن رو دوست دارن نه سامان رو . . ." --------------------------------------------------------- یه چیزایی اذیتم میکنه. تقصیر کسی نیستااا . مشکل از منه. خیلیم سعی کردم که درست شه ها . ولی خب! نشد! :164: این گلم برای شما بخاطر همه چیز ==> میرم ببینم به کجا میرسم از این به بعد. :icon_pf (44): 13 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ گره... یکبار میگردی تو دست...می شی جز به جز یک نقش...یک نگار...تو هنر فرش... گاهی می پیچی تو روزگار می شه یک مشکل....یک سد سر راه.... بعضی اوقاتم...وصل میکنی...دل هارو به هم...با گره خوردن دو انگشت در هم.... گاهی هم...حسن ختام یک دوخت می شی...با یک دور چرخیدن دور دست پینه بسته.... تا صبح بشینم...می تونم به نظرت باز همین جوری مثال بیارم...؟...می تونم؟... برداشتم آزاد باشه...آره می تونم.....ذهنم محدود نباشه....می تونم.... می تونم اگه ....اگه هام تمومی نداشته باشه.....تکرار نشم....تکرار نشه واژه هام.... آشنا بیاد به ذهنت.....یک صدا بیاد تو ناخودآگاهت که ای اونه داره می گه....خاطره ای برات زنده شه... ولی...تازه باشه...برسی که گره...به اندازه ی یک شروع تا پایان عمر یک انسان تعریف داره.... حالا می تونه...عمر یک انسان کوتاه باشه....یا بلند....قدر فهمش از گره میشه تجربه اش... اگه گره افتاد...و شد یک سد...ترس داره.....لرز نداره.... تاوان و ضرر داره....مقصد و سودم داره..... سربالایی داره تا دلت بخواد.....ولی سر پایینی هم داره... سخته همه چی رو کنار هم بینیم؟.....یا می گی اینا واژه است.... الان راحت نشستن کنار هم.....تو عمل.....به این سادگی نمی شنن کنار هم... همین سادگی مسئله است....همینه که فرق بین امید و ناامید میشه.... . . . گره اگه باشه....همون دونه به دونه کنار هم باشه....که هنر دست یک فرش بافه... گره اگه گرهه....یک سد باشه.....تا شاید...هنرمون رو تو انسان بودن نشون بدیم... هر دو هنره.....یکی هنر دست....یکی هنر روح.... 8 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ اصلا من هیچی...این زندگی یکنواخت خودش از دست من خسته نشد!!!! فدای یکنواختیت شم یه ساعت پیشم نباشی دلت تنگ میشه واسم؟! برو یه دوری بزن خودتم از یکنواختی درمیای منم یکم حالم عوض میشه...بخدا واسه جفتمون خوبه...سراغ هیشکیم نرو برو یه کم به خودت و کارات فکر کن ... شاید تصمیم گرفتی دیگه یکنواخت نباشی زندگی تلخ باشه ولی بی مزه نباشه 9 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ خدایا چند نفر دیگه بمیرن و من زجر بکشم ... تا خیالت راحت شه خوب خوب دلم کباب شده ؟ نکنه فکر میکنی همه ادما رو از خاک ساختی ... منو از سنگ ؟ بیا دست بزن .... به خدا منم ادممم ......... 8 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ وقتي يه بار ازدوست ضربه مي خوري درست مثل اين مي مونه که با ماشين بهت زده و داغونت کرده ؛ ولي وقتي مي بخشيش درست مثل اين مي مونه که بهش فرصت دادي تا دنده عقب بگيره و دوباره از روت رد بشه تا مطمئن بشه چيزي ازت نمونده . 6 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ از بچگی اگه مجبور می شدم کاری رو انجام بدم، با بی میلی تمام انجامش می دادم ! مثل الان که مجبورم درس بخونم واسه امتحان بعد این همه کار عملی و پروژه اصلا نمی تونم خودمو حبس کنم تو اتاق و جزوه دستم بگیرم و هی حفظ کنم!! به نظرم کار بیهوده ایه 9 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ لحظه تحویل سال کشورهای دیگه رو دیدم فقط برای چند لحظه...اما حسرت خوردم...همه تو خیابونا دور هم جمع بودن و با هم شادی می کردن...راستی چندوقته ما شادی دسته جمعی نداشتیم؟؟؟؟ 12 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ بعضیا خیی سرشون شلوغه بعضیا خیال میکنن که سرشون شلوغه یعنی درواقع دوست دارن که دیگران این طور خیال کنن.........دوست دارن به همه ثابت کنن آدمای مهمی هستن........باید وقت قبلی بگیری و خودت خار کنی تا بلکه نگات کنن............حالا تو دلشون خدا خدا می کننا که بقیه بیان سمتشون........از خداشونه اما وقتی میری سمتشون با کوهی از افاده روبه رو میشی........ ولی بعضیا واقعا آدمای مهمین اما واقعا هرکاری بتونن برات می کنن بی هیچ عقده ای بازی! وقتی گروه قبلی رو میبینی تازه از اینا خوشت میاد خیلی بعضیای دیگه هم تا به حال شناخته شدن در گونه های انسانی! اما دو دسته بالا جالب ترن! 8 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ کریسمس سر منو بخوره..سرعت نت چرا دو روزه اینجوریه؟ اونم وقتی که من کار واجب دارم با جیمیلم 10 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ باور اينكه ادم ها مي تونند موجوداتي درنده وحشي و حيوان صفت باشند سخت و عذاب اوره از فيلمهايي كه تصوير عرياني از زشتي ادمها به نمايش ميزاره بدم مياد هرچند واقعيت داشته يا نداشته باشه ادم هايي كه ديو صفت شده اند ادم هايي كه مواظب خوبي هاشون نبودند و يك پارچه پليدي شدن اي كاش راه برگشتي براي دوباره ادم شدنشون بود شايد مرگ تنها راه نجاتشون باشه. 7 لینک به دیدگاه
NEGARi 9387 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ در این لحظه 95 کاربر در سایت آنلاین و در حال فعالیت هستند. تعداد 1 عضو و 26 مهمان, با 68 اسپایدر NEGARi الان دیگه واقعا هیشکی اینجا نیست... من اینجا تنهای تنهای تنهام! گوشی خواهرمو دزدیدم!!! پسشو بعد مدتها پیدا کردم اونم چی ۴تا صفر!!! دارو ندارشو واسه خودم بولوتوث کردمو یه عالمه فوضولی... ووی انقدر کیف میده! اگه یکی با خودم اینکارو بکنه زنده نمیذارمش!!!! ولی الان یه نخود هم عذاب وجدان ندارم!! داره بارونم میاد... 4:30 17 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ دیشب آسمون چقده خوشگل شده بود..........قرمــــــــــــــــــــــز از ابر 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ حرف زیاد دارم.... خیلی....اونقدر که شاید ننویسم ..... 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده