sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ پا به پا میایم... میایم...تا حرف نزده باشم....قول نداده باشم...میایم تا عمل کرده باشم....تا رفیق راه باشم... آمدنم شرط ندارد....شروط ندارد....پسوند و پیشوند ندارد.... آمدنم...نشان بودم است...که اگر نیامدم...یعنی نبودم...نه در این واقعیت...نه در آن خیال.... بودن...گاهی فریاد می خواهد...برای بیداری دیگران.... گاهی وجود می خواهد..برای دیدن.... آنقدر با استقامت بیایی که قدرت انکارت را نداشته باشند.... میای...شاید با این آمدنت قوت قلبی باشی برای کسی که در کنارت.... یا مثه سایه پشت سرت..و یا مثه سایه به دنبالش هستی... شایدهم....تنها....ولی این تنهایی....با آمدنت عجین شده....که می روی....تا برسی به ته....به نهایت... به آنجا که که جواب آمدنت....یا رفتن است یا ماندن.....که هر کدام از بلاتکلیفی بهتر است... پا به پا میایی...و می آیم...گاه بسته می شوم...به قدم هایت....پس مراقب گام هایت باش... که تند نشود...که کند نشود....که ریتمش...از اول عمر باشد...تا به آخر...که برسم...که برسی.... . . . آمدن با فریاد...آمدن در سکوت....آمدن....آمدن است..... فرقش جایی است که آیا پا به پای او می روی....یا پا به پایت می آیند...و یا هیچکدام.... 14 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ دیروز دختر یکی از همکار با باباش اومده بود شرکت تقریبا سه چهار سالش بود شایدم کمتر خجالت میکشید به اون همه ادم که جمع شده بودیم برای دیدنش نگاه کنه بغل یکی دیگه از همکارای خانم بود دستاش را گذاشته بود رو چشاش بعد دزدکی به خیال خودش یه لحظه دستاش رو کنار میزد و زیر چشی نگاه میکرد و سریع دوباره برمیگردوند و خودش را می نداخت رو شونه های خانمه ... چقد خندیدم بعد که رفت طفلک خق داشت اینجوری واکنش نشون بده اون همه نرغول مث ادم ندیده ها نگاش میکردیم ... 11 لینک به دیدگاه
*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ فقط آه .... . . . یک دنیا حرف نگفته ست .... . . . 10 لینک به دیدگاه
Navid Traxix 1581 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ کاش می دانستی من سکوتم حرف است حرف هایم حرف است خنده هایم حرف است کاش می دانستی می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم کاش می دانستی کاش می فهمیدی کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند من کمی زودتر از خیلی دیر مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد تو نترس سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد کاش می دانستی چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست تازه خواهی فهمید مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست... 12 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ ترجیح میدم حرف نزنم، تا اینکه حرفی رو که دلم نمیخواد رو بزنم! کمرنگ میشویم 9 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ چه کسی می گوید که گرانی شده است ؟! دوره ی ارزانی ست ! دل ربودن ارزان ، دل شکستن ارزان دوستی ها ارزان ، دشمنیها ارزان ، چه شرافت ارزان ، تن عریان ارزان آبرو قیمت یک تکه نان و دروغ از همه چیز ارزانتر قیمت عشق چقدر کم شده است ! کمتر از آب روان ،و چه تخفیف بزرگی خورده ست قیمت هر انسان ..! 12 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ از روزهای پبج شنبه و جمعه متنفرم چون باید چیزی رو تحمل کنم که دوست ندارم 11 لینک به دیدگاه
partow 25305 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ با خودم عهدی بستم... و انجامش میدم ... 11 لینک به دیدگاه
*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ چند روز این دل دیوووووونه .... میگیره همش بهوووووونه ..... * * * 10 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ شهر سوخته... تل ای هستی از خاک...تل ای بودی از خاک....و نمی دانم...تل ای خواهی بود از خاک...در آینده.... وسعتی داشتی...به بزرگی دنیایم...به زیبایی دری در کویرم....به ستاره چینی شب های کویرم... و فریاد شادی از تو بلند بود....و هنوز می شنوم....از شکاف زمان صدای تو را..... که سوختی...که دم نزدی....که ماندی...و دفن شدی....و حال دفن ماندی.... چه کسی نقش قبر می کند تو را...چه کسی به یاد می آورد تو را.... چه کسی به یاد می آورد امثال تو را....که خاکین در همین نزدیکی...و همین دوری..... که نزدیکی و دوریش....محدود است در میهنم....که مادری است خسته.... شهر سوخته...یا سوخته های شهر....جا به جا...مکان به مکان در دلت می مانند... شاید...بعد از من...شاید بعد از تو....و شاید بعد از ما....کسی دست ببرد برای گرفتن دستت... مراقب دستان دراز شده باش....شاید طمع دیگری پشت این دستان باشد.... که اگر بود.....دفن بمان...چنگ بنداز به اعماق....تا سطحی نشوی....که به یغما می روی... شهرهای من...شهرهای تو....شهرهای ما...هر آن در حال فرو رفتن است..به چاه فراموشی... . . . شاید ما هم نشسته ایم تا نسل بعد بیاید و دست تو را بگیرد.... از گذشته تا به حال...بیشترین دست به سوی تو و امثال تو....دست طمع بوده.... 9 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ اعتماد بنفس زیادی هم خوب نیستا!! آدم رو پر رو و گاه خودخواه میکنه... 17 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ تاحالا اینقدر از مملکتم متنفر نبودم خاک بر سر این نظام 10 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ سالها ... به دنبال یک "تو"ی غیر رسمی که بی هیچ رو دربایستی جای "شما " را بگیرد ، یقه ی همه ی "شما" را چسبیده ام ! و به چشم های همه ی "شما" زل زده ام ! ببخشید ... کسی از "شما" "تو"ی مرا ندیده است ...؟! 13 لینک به دیدگاه
Navid Traxix 1581 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ عمر بعضی از دوستیها خیلی کوتاهه اما خاطره ش می تونه تمام عمرتو به باد بده ,,,,,,,,,,,,,, 17 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ این چه رابطه ای هست هرچقدر پای سیستم بشینی هیچ طوریت نمیشه فقط فوق گشنت میشه یا تشنت ولی امان از اینکه بخوای برای کارت بشینی آرتروز گردن و کمر درد و همه چی میگیری....... این حال دوروز منه نمی تونم بشینم یا راه برم یا هیچ کاری کنم...... گردنم داره میشکنه فقط 7 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ ای خدااااااااااااا چرا اینجوری شدم من؟؟؟؟ اصلا حس و حال ندارم...حس و حال هیچ کارییییییییی ندارمممممممممم اصلا زورم میاد حرف بزنم پست بزارمممممم فقط که اینجا نیست...تو دنیای واقعی هم اینجوریم...دو هفتس می خوام لاک بزنم حوصله ندارم بزنم ، بعد کثیف بشه ، بعد پاک کنم بعد دوباره بزنم ذوق و شوق و انگیزم تو دانشگاه کور شده...از بس زحمت کشیدم و زدن تو ذوقم...بی دلیل...بی عدالت.... یه چیز دیگه هم هست که می دونم خیلی تاثیر داره تو این حال و روزم... یه تنوع می خوام...تنوع مثبت ! همون چیزی که در من دوباره شوق و انگیزه ایجاد کنه... 12 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ اره خدایی چه وضعیه؟؟ جی میل من باز نمیشه...چقدر بدبختیم ما اخه 9 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ تار من چه گناهی کرده؟ نمی خوام سرش خالی کنم....دستگاه سه گاه اگه غمناکه نباید بدترش کنم.... 8 لینک به دیدگاه
*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ زندگی شیـــــــــــــــــــریـــــــــــــــــــــــــن است با همه ی تلخِِِِِِِِِِِِـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی هاش :vi7qxn1yjxc2bnqyf8v 9 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ دلم تنگ هست برای کسایی که هیچ زمانی نمیخواستنم.......... دل بی عقلیه ماداریم ها 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده