رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

دانشجوی ph.Dهم باشی تو بهترین دانشگاه امریکا...اگه پول نداشته باشی اینقدر این بی پولی بهت فشار میاره که همه ی انرژیت رو باید بذاری پای صرفه جویی و کم خرج کردن...چیزی دیگه واسه ی مقاله و کار تحقیقاتی نمی مونه برات :sigh:

 

حتی اگه TAو RA باشی...حتی اگه کل شهریت رو دانشگاه بده....اما باز کمه...خیلی کم....زیر خط فقر....

 

باز بگید علم برتر از ثروت است....:banel_smiley_4:

  • Like 12
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

وااااااااااای خدایـــــــــا

 

باید تا آخرین لحظه درس می خوندیم بعد میومدن اعلام میکردن فردا دانشگاهای کرج هم تعطیله ؟!!!!! نمی دش زودتر بگین ما درس نخونیم ؟!!! :4564:

احساس پوچی میکنم :ws3: می تونستم تو این مدت خیلی کارای مفید کنم بجای درس خوندن :ws3:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

زندگی موسیقی گنجشک هاست

زندگی باغ تماشای خداست

 

آنکه عشقش در تماشا نقش بست

عینک بدبینی خود را شکست

 

علت عاشق ز علت ها جداست

عشق اسطرلاب اسرار خداست

 

من میان جسم ها ، جان دیده ام

درد را افکنده ، درمان دیده ام

 

دیده ام بر شاخه ی شمشاد ها

می تپد دل در شمیم یاس ها

 

ای خطوط چهره ات قرآن من

ای تو جانِ جانِ جانِ جانِ من....

 

با تو اشعارم همه "تو" می شود

مثنوی هایم همه نو می شود

 

حرف هایم مرده را جان می دهد

واژه هایم بوی باران می دهد

 

هنوزم که هنوزه این شعر واسم همون حسی رو تازه میکنه که 3 سال پیش برای اولین بار خوندمش

با اینکه چند روزه سکوت شده همه ی زندگیم، اما با خوندن این شعر امیدوار شدم که هنوزم همون آدم قبلیم

خدایا منو ببخش اگه یه وقت ناشکری کردم،هر چی از تو به من برسه خیره مطلقه

خدای من، بازم شکرت

:icon_gol:

 

  • Like 9
لینک به دیدگاه

سلام

آره، رفتم،

قبلأ گفتم میرم و

از این تعطیلی در کوه و دره

استفاده میکنم و داد و فریاد میزنم،

صبح پنجشنبه تک و تنها رفتم،

هواکه روشن شد رسیدم،

قبل از اینکه چادر بزنم

و جایی برای خودم

درست کنم

شروع

کردم به داد و فریاد

و پرخاش گری،بخدا مثل

اینکه از زندان انفرادی بیرون اومده

بودم،جای سکونت و پخت غذا رو آماده

کردم، بعداز خوردن صبحانه رفتم

بالای کوه و هرچه انرژی داشتم

فریاد زدم و تا عصر برای

خودم مثل دیوانه ها

میچرخیدم

امااااا

خداوکیلی عصر از

کوه و دره و... خیلی ترسیدم،

وسایل رو جمع کردم و رفتم نزدیک

روستایی بنام اسماعیل آباد کنار رودخانه ی

قره آغاج،و تا صبح آنجا بودم و امروزم

در همون رودخانه مقدار قابل توجهی

ماهی گرفتم و تقریبأ

نیم ساعت قبل

رسیدم منزل.

دلم

باز شد.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

یادمان باشد حذف دوستان حتی آنهایی که با یک خاطره بد ، دفترشان را بسته ایم خطی است که ما روی دوره ای از زندگیمان می کشیم....

  • Like 5
لینک به دیدگاه

یه وقتایی آرزو می کنم کاش به جای گوشت و پوست و استخون از جنس خمیر بازی بودم

به سادگی و مثل آب خوردن ....به شیرینی لبخند یه بچه شیطون و بازیگوش ....راحت راحت خراب می شدم و دوباره ، از نو ، با حوصله ، پر تجربه ، قشنگ ، شکل می گرفتم .

خدایا خراب شدن رو خودمون بلدیم راحته ....ساخته شدن با تو ....

  • Like 6
لینک به دیدگاه

میوه از بیابان ها می چینم

خسته از بغض و این همه دوری

نذر کرده ام خودم را این بار

بسوزانم میان چهارشنبه سوری

 

. . . .

 

 

پ.ن: از حامد سرلکی(هائد)

  • Like 8
لینک به دیدگاه

اول اینکه خیلی هیجان انگیزه بعد از یک ربع -نیم ساعت صفحه برات لود بشه تا بتونی بنویسی.... اما بعد.... الان داشتم فکر میکردم ...دقیقا از روزی که خوندن برای کنکور ارشد رو به سال آینده موکول کردم ،نتم دچار مشکل شد....شاید بایستی به این نکته توجه میکردم و از فرصت بدست آمده بی اینترنتی نهایت استفاده رو برای نزدیک شدن به رقبا میبردم.....اما یک جور بی انگیزگی من رو از ادامه اون مسیر بازداشت.... هر سال یک تابلو نقاشی رنگ روغن بعد از امتحانات پایان ترم نیمسال دوم میکشیدم...سال قبل به دلیل پایان نامه نتونستم اینکارو بکنم و امسال هم که سر کار بودم ... شاید یک جور تخلیه استرس و احساسات برام بود...... چند وقتی بود که دلم میخواست دوباره برم سراغ بوم و نقاشی....اما از چند روز پیش که یک عکسی رو دیدم عطشی رو برای نقاشی با آبرنگ در وجودم حس کردم....امروز بعد از تهیه آبرنگ چند ساعتی مشغول بودم....خوب بود....احساس خوبی داشتم..... دیشب تا 5 صبح کتاب میخوندم....خوبه.....کمی به خودم و زندگیم استراحت دادم...راضی هستم...باید تجدید قوا بکنم برای باقی مسیر ....

  • Like 15
لینک به دیدگاه

نمی خوام مرغ پاک کنم....نمی خوام پیاز خورد کنم و سرخ کنم...اصن نمی خوام آشپزی کنم...:4564:

نمی خوام خونه رو مرتب کنمو جارو برقی بکشم.....:4564:

می خوام یه جا بشینم ببینم این یکی دو هفته چه خبر بوده :hanghead:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

دلم به حال اروپایی ها و آمریکاییا میسوزه کاش میشد یه شماره حسابی چیزی اعلام کنن بهشون کمک کنیم خدایا خودت به فریاد این بدبخت بیچاره ها برس یکم از رفاه ما کم کن بده به اونا به جایی برنمیخوره:sad0:

 

پ ن: الان 20:30 گفت این بیچاره ها هدیه های سال نوشونو میفروشن باهاش نون میخرن ، خدااااااااااااااااااااااااااا:4564:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

خداوند دین را بر مبنای انسانیت قرار داد

انسانی که دین دارد ولی بر محور انسانیت نیست مشرک بر انسانیت و دین خداوندی است

اگر دین ندارید قسم نخورید

چه بسا خداوند در روز قیامت کسانیکه دین نداشته اند ولی در مجور انسانیت بودند را مورد مغفرت قرار دهد

 

:ws37:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

یکی از ترانه های تلخم

کلیت طلا

 

توی این دنیای ناجور

که قشنگیش بد پریده

یه آدم کلیه داده

واسه بچش نون خریده

توی این حراجی منگ

توی این کوچه های تنگ

دل مردم غصه داره

حتی آدمای دل سنگ

دیگه آرامش محاله

جای گرم عین خیاله

چجوری بگم یه بچه

حسرتش نون و کبابه

سفره ها چقدر خوبه

بارون بی چتر خوبه

اینا خوبن شاید اما

وقتیکه غصه نکوبه

سبد کالای اون مرد

از هوا لبابل و سرد

چجوری میشی بدونی

همسرت کرده تورو ترد

 

توی این شهر خراب بی صفت

غم نون حج تمتع همست

میبینی دنیا چجوری شده چون

دهقان و نونوای ماست آدم پست

 

کلیت طلا رفیق مهربون

تویی که عاصی شدی از دل و جون

درد تو درد بی دردی ماهاست

غم تو فراتر از یه تیکه نون

خون تو مثبته جونت سلامت!

کی میگه این کارتو از ما دوره

چشامون وامیشه روزی میبینیم

که حراج قلب و مغزمون جوره

تو تنتو دادی و اون خانومه

واسه نون تنشو داده به یکی

کو کجاست مروت تو خالیمون

یکی نیست به این شرف بگه زکی؟

منم و با یه قلم که مال تو

این تمام سهم من از آدمی

ببینم روزی بیاد تو اون دلت

نباشه درد نون و درد و غمی

 

توی این شهر خراب بی صفت

غم نون حج تمتع همست

میبینی دنیا چجوری شده چون

دهقان و نونوای ماست آدم پست

 

حالم گرفت

  • Like 11
لینک به دیدگاه

بدترین چیز اینه که رازهای دوستتو هنگام دشمنی برملا کنی

 

به نظرم بوققققققققققققق ترین کاره

 

:icon_razz:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

برای من فقط کافی است مطمئن باشم که تـو و مـن در این لحظه وجود داریم، هــمـین ...گابریل گارسیا مارکز

 

:w16:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

به نظر من ما انسانها بر روی کره زمین زندگی نمیکنیم، بلکه سرزمین واقعی ما قلب کسانی است که به آنها علاقه داریم. کریستین بوبن

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 16
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...