رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

خداجونم !

میشه اینقدر به این پازل زندگی من دست نزنی ؟

دارم ازت خواهش میکنما ...

من جونم در میاد تا اینا رو بچینم اونوقت هی بهش دست میزنی همینجور تکه هاشو گم و گور میکنی :4564:

خب چرا اینجوری می کنی آخه ؟ :w821:

خسته م کردی دیگه ...

:sad0:

  • Like 20
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

گاهی وقتا دلم میخواد چراغ زندگیمو خاموش کنم ،

 

همه فکر کنن نیستم ولی من باشم .... درکنارشون ... ساکت و بدون هیچ حرکتی !

 

گاهی وقتا دلم میخواد نباشم .... تا بلکه بفهمن چقدر براشون ارزش قائل بودم .... نبودم باید احساس بشه !

 

گاهی وقتا از بودنم خسته میشم ....... نباید باشم .... باید برم !

 

باید تنهاشون بزارم .... !

 

ولی دلم نمیاد .... باید بمونم .... سخته ..... خسته میشم .... اما باید بمونم !

 

ما وقت زیادی واسه باهم بودن نداریم ..... باید بهترین لحظه هارو براش بسازم ..... باید بشم یه خاطره شیرین ..... یه لبخند تو مرور خاطراتش !

 

 

دعا کنیـــد که بتونم از پسش بربیام !:icon_gol:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

ماندن سنگ بودن است

و رفتن،رود بودن،

بنگرید که سنگ بودن بکجا میرسد

جز خاک شدن؟

رود بودن بکجا میرود جز دریا شدن؟

اگر حس روییدن در شما باشد

حتی در کویر هم

رشد خواهید کرد

  • Like 7
لینک به دیدگاه

زندگی یک پاداش است

(از خداوند)

نه یک مکافات،

فرصتیست کوتاه تا

ببالی،

بیابی،

بدانی،

بیاندیشی،

بفهمی،

و زیبا بنگری،

ودر نهایت در خاطره ها بمانی

  • Like 6
لینک به دیدگاه

ما که رفتنی ایم

یک نصیحت:

هیچ وقت گریه نکنید

چون هیچ کسی لیاقت اشکهای شما رو

نداره،

فقط اونی که

لیاقت اشکاتون داره

طاقت

اشکاتون نداره

  • Like 10
لینک به دیدگاه

دیگه از دست ِ این همه ناراحتی و غم و غصه ا ی که خودم برا خودم ساختم خسته شدم.......

یکی نیست بگه ، اصلا به درک هرچی شد ،من چرا انقد خودمو ناراحت کنم

همش احساس میکنم یه عان ممکنه سکته بزنم از این همه فکر و خیال:hanghead:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

تنگو دوستت ندارم م م م

 

چقد از بحث های اعتقادی بدم میادددددددددددددددددددددددددددددددد:hanghead:

 

هیچ وقت به نظرم به نتیجه نمیرسه ه

 

خوش به حال چینی ها:hanghead:

 

[FLASH=width=50 height=25]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
[/FLASH]

  • Like 8
لینک به دیدگاه

واقعا دارم به خودم شک می کنم :5c6ipag2mnshmsf5ju3

تمام مدت به این فکر می کنم که چه طور عذابش بدم :icon_razz:

اما وقتی از دستم ناراحت می شه فقط خودمم عذاب می کشم که چرا ناراحتش کردم :sad0:

واقعا من چه دردمه؟! :sad0:

مسلما غرورم هم که هیچ وقت بهم اجازه نمی ده که معذرت خواهی کنم .... :hanghead:

پس بی خود نیست که سردی و فاصله هر لحظه هر لحظه بیشتر میشه :sigh:

......... اما تقصیر خودشه که لج من رو در میاره :w000:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

دیگه کاری ازم برنمیاد

دیگه هیچ تلاشی نمیکم

پر از حرفم اما ساکتم

پر از گله اما لب دوخته

فقط هر از گاهی 1 آه بلند میکشم که یکم از دود سوخته شدن درونم بیاد بیرون

همین...

آدما وقتی که از همه چی بِبُـــــرّن اینجور میشن نه؟؟؟

  • Like 13
لینک به دیدگاه

ممنون که تو این تنهایی ها تو رو کنار خودم حس میکنم...

ممنون که هوامو داری...

ممنون که نگاهت و ازم دریغ نمی کنی...

و

ممنون که میتونی مال همه باشی .

  • Like 9
لینک به دیدگاه

من بودنم با نبودنم فرقي نداره براي ي مدت!

وقتي ميام اينجا فقط براي نوشتن چيزاييه كه هرگز گوشي براي شنيدنش پيدا نكردم!براي خالي شدن!...

...

گاهي از خودم بدم مياد كه ياد دوستام نمي كنم!...گاهي هيچ حسي نيست!بايد ي حس تو وجودت باشه تا به ديگران بببخشي!

دوست خوبم گله نكن از بي معرفتي!...شايد كسي مثل من حتي خودشو فراموش كرده...:sigh:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

ابنها را مي نويسم...

...

نه براي اينكه يادم نرود!!! نه!!!

براي مرور نيست...براي عبور است! تا يادم بماند چه سخت عبور كردم! چه تلخ عبور كردم!...

سخت بود...سخت!!!...گذشتن از وجودم سخت بود!!!

:sigh:

  • Like 15
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...