bme.masood 5832 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۰ اخه بچه پررو تو روزی 5 ساعت درس میخونی بعد میخوای کجا قبول بشی ؟ ! :vahidrk: اینا چجوری روزی 11 ساعتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میخونن ؟ اخه بیشعو... احم... تنب... و ... یذره نلاش کن تا یه عمر نتیجش ببینی . چون من میدونم که تو میتونی :yes: 13 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۰ سهم من از این صفحه از دل نوشته ها..... یک واژه بود....که کش پیدا کرد.... سهم من از گفتن حرف دل....نوشتن آن بود.....وقتی گوش برای شنیدن نیست..... سهم من همین نگاه تو بود در این صفحه.....که شنیدنی های دلم را دیدی.... سهم من همین نگاه تو بود.... ممنون از نگاهت... 9 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۰ خیلی دوست داشتم الان پشت پیانویی چوبی در زیر باران آهنگی غمناک میزدم و میگریستم. اما نه نواختن پیانو بلدم، نه جرات خیس شدن دارم و نه اشکی مانده. قلبم سنگ شده ...... 21 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۰ امشب هم بارون می زنه/ آخ که چقد دلم می خواست الان پیشم بود و دستشو می گرفتم و یه چرخی زیر بارون می زدیم:cry2: 8 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۰ نمی دونم کی موقش می شه....خسته میشم خو...چیم از بقیه کمتره مگه 11 لینک به دیدگاه
JMSBeta 548 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۰ دقت کردین وقتی بارون می باره آدم دلش بیشتر تنگ میشه 10 لینک به دیدگاه
Gizmo 5887 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۰ تی! مارا به خیر تو و امثال تو امید نیست شر مرسان خاصیت دوستی مجازی با تو این بود که بفهمم باید همه جا از آدمای دمدمی حذر کنم...اینجام جزو اون همه جاست:164: 8 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۰ فکر کنم خیلی ها دچار دِپرِشِنه فصلی شدن...:ydm47612zsesgift969 18 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۰ من خسته ام خدایا، خسته ... خدایا خودم را به تو می سپارم، فقط به تو توئی که همه مهر و وفا و لطف بی کرانی توئی که پر از رحمت و برکت وعزت هستی توئی که خدای من هستی، توئی که صاحب این تن و وجود من هستی می دانم که امانت دار خوبی نبودم خدایا قلبم را به تو می دهم خدای من مواظبم باش، هیچوقت دستم را ول نکن میدانم گم میشوم خدایا مواظبم باش 6 لینک به دیدگاه
SH E I KH 18713 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۰ هی میای احترام پدر و مادر نگه داری ...نمیذارن که ... اینا که انقدر خوبن اینجوری میگن وای به حال بقیه ... چرا فکر میکنن بچه شون همیشه بچه است ، زود خر میشه و ... بی سیاست حرف زدید ، بدون فکر ... یادتون رفته 27 سالم شده ؟ !!! چرا فکر نمیکنن وقتی میگم فلان ینی همه جوره فکرام رو کردم و یقین کردم که حالا مطرحش میکنم ؟ !!! یادتون رفته سن عقلی پسرتون جدا رشد کرده و در حد معقولی از فهم قرارگرفته؟ !!! برای خودمون باید زندگی کنیم نه برای دیگرون کار رو بجایی میرسونن که بگی همین که هست ... با کمال احترام و ادب گفتم : همین که من میگم ... خلاص ... 16 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۰ هیچ وقت از خداحافظی خوشم نمی اومد هیچ وقت دوست نداشتم هیچ پایانی وجود داشته باشه... کاش می شد که همیشه فقط بودن بود نه نبودن... 12 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۰ باران که می بارد ، بیدهای مجنون خانه ی مادربزرگ عشق می کنند(!) تر می شوند و از سنگینی شبنم های لطیفشان باد در غبغبه می اندازند و ادا در می آورند باران چون دُم اسب می بارد و ناودان ، مامن خوبی نمی شود ، برای این همه بغض شکسته شده ی خدا(!) حالا تو ، آری سر نچرخان با تو ام ، دستت را بستی به کجا؟ به دور گُرده ام ؟ شانه هایم چتر نیست ، بساط چتر فروش کمی آنطرف تر است! باران که می بارد لب ها اشتیاق بوسه دارند و معشوقه ها به سامان می رسند ، اما نازنین اینجا خشک سالیست(!) و من در حسرت بوسه ای از تو پَر پَر می شوم و در زیر پایت جان می دهم ، نمی گویم غما از درون این منه پر پر شده ام ، این روز ها به فکر کفشهایت هستم تا به فکر این خویش پرپر شده به زیر کفشهایت همچنان باران می بارد 7 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۰ من منتظر نبرد تو با پیکرم بودم هرچند بی رمق و گناه آلود و زخمی از همان زخم هایی که مانند خودت بود ، است و شاید باشد که حتما هست و اما چه فایده ، دیگر چه فایده از این همه بی انگاری! بی انگاری های روزانه آفت جان ، چه خواهی از من که دیگر چیزی برای تو ندارم بر این خوان نعمت جز کاسه زهری چیزی نمانده زمانه عفریته شده است که ما از آن هی تناول میکنیم صبوری میکنیم جان به لب می رسانیم و بر انتهای داستانمان نقطه نحیفی می گذاریم و تمام 10 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۰ جان دلم....به قدر یک پلک زدن...صبر کن....تا من بروم از صندوقچه ی کویر....قطره ای دل برایت بیاورم..... شاید چکاندن این قطره بر زبان خشکیده ات....جان دوباره باشد.... . . جان دلم.... فقط تحمل کن.... از عاقبت سهراب می ترسم که نکند...من هم نوش دارو پس از مرگ شوم.... تقدیم همه اونایی که زبان در کامشون به محبت به موقع می چرخه.... 11 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۰ دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا، دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را… این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی! باید آدمش پیدا شود! باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند! فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش… شروع میکنی به خرج کردنشان! توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی توی رقص اگر پابهپایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد برای یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی! یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟ بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی… به مخزدن به اعتماد آدمها! سواستفاده کردن به پیری و معرکهگیری… اما بگذار به سن تو برسند! بگذار صندوقچهشان لبریز شود آنوقت حال امروز تو را میفهمند بدون اینکه تو را به یاد بیاورند غریب است دوست داشتن. و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن... وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ... و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛ به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر. تقصیر از ما نیست؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند... 9 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۰ این دختر بچه گمان میکند با پوشیدن این کفش های بزرگ خودش هم بزرگتر شده است... :JC_thinking: عجب خیال خامی!! کودک است دیگر... 14 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۰ یواش گفتم دوست دارم ، واسه اینه که نشنیدی بلد نیستم که بد باشم ، نگو اینو نفهمیدی بزار باشم کنار تو ، کنار عطر این احساس بزار حبس ابد باشم ،تو عشقی که برام رویاست بزار با گریه اینبارم ، بگم خیلی دوست دارم اگه بازم پشیمونی ، به روت اصلا نمیارم دلم میگیره هر روزی که میبینم تو دلگیری دارم میمیرم از وقتی سراغم رو نمیگیری نگاهم رو از تو دزدیدم ، با این چشمای غمبارم نمیخواستم بدونی که چقدر چشماتو دوست دارم ولی با گریه اینبارم میگم خیلی دوست دارم اگه بازم پشیمونی ، به روت اصلا نمیارم اینه حاله من بی تو 11 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۰ [h=6]اشتباه من این بود هر جا رنجیدم لبخند زدم .... فکر کردند درد ندارد سنگین تر زدند ضربه ها را [/h] 11 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده