رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

یه غروب بارونی+یه فنجون قهوه داغ+یه کتاب خوب

تمام چیزیه که منو امشب اوردز کرده.

بعضی وقتا این لذتای کوچیک عجییب به آدم حال میده:ws37:

  • Like 15
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اه خو چی می شد منم یه روحیه توپ داشتم.پوست کلفت بودم ؟؟ icon_razz.gif

چی می شد سریع ناامید نمی شدم و ترس برم نمی داشت؟؟؟ :icon_razz:

واقعا چی می شد؟؟؟؟ :sad0:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

ای بابا...انگار می مردم بگم خوبم...خب نمی تونم دروغ بگم...اااااااه.....وجدان درد ندارما...اما ...

نه همین خوبه

نمی دونم...

hanghead.gif

  • Like 12
لینک به دیدگاه

ساعت ۶:۳۳ صبح بالاخره اومدی! میدونی‌ چقدر منتظرت بودم؟! داشتم به خاطرت غصه میخوردم!! اونم من!!! دیر اومدی ولی‌ اومدی.. صداتو شنیدمو از تو تختخواب تو این سرما دویدم دم پنجره! بوی تو مستم می‌کنه تو میتونی‌ دیوونم کنی‌...بارونم بالاخره اومدی

  • Like 10
لینک به دیدگاه

رفتیم سلمونی،میگم آقای عزیز،موهای بنده را از سمت راست فرق باز کن بزن سمت چپ.

 

برداشته همه را از جلو مثل جوجه تیغی زده بالا !!!

 

سلمونی خنگوله تو این مملکت داریم. :icon_razz:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

-خانوم ببخشید شما از کدوم دسته ایید؟

+یعنی چی؟مگه دسته بندی داره؟

-بله امروزه روز مردم همه جا دسته بندی میشن دسته ی اول!دسته ی دوم

+ما همیشه جزو دسته ی دوم بودیم و در حسرت دسته ی اول:icon_pf (34):

  • Like 9
لینک به دیدگاه

باورم نمیشه خرابش کردن...

من قد همه ی روزای تنهاییم اون جا خاطره دارم...

با لاته هاش...

با لپ تاپم...

اون گوشه کنار اون پنجره...

اولین بار که پیداش کردم برف می اومد عین فرشته ی نجاتم بود گرم دنج...

دلم براش تنگ میشه...

  • Like 9
لینک به دیدگاه

تعارض دافع دافع بیشترین میزان آسیب و استرس رو داره

یعنی اتنخاب بین بد و بدتر

و من چقدر بدشانسم که همیشه دچار این تعارضم....

  • Like 8
لینک به دیدگاه

از این خواستگارهای سنتی که زنگ میزنن میگن میخواهیم بیاییم خونتون متنفرم......

 

مگه عصر حجره،چی میخوای از زندگی ....... :ws44:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

حالم عوض میشه

حرف تو که باشه

اسم تو باروونه

عطر تو همراشه

اوون گوشه از قلبم

که مال هیچکس نیست

کی با تو آروم شد

اصلا مشخص نیست:ws37:

بی اعتمادم کن به همه دنیا........:mornincoffee:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

قاب عکس رو طاقچه...دورش یک روبان.....نه ذهنت به سمت غم نره.....یک روبان سفید....

یک گلدون گل یاس....نه پژمرده.....زنده به شادی تو....

یک ساعت قدیمی...بالای گلدون....رنگ و رو رفته....مونده رو ساعت...10....

همون ساعت که من بودم.....تو بودی.....

ما ساعت را ساکن کردیم در لحظه ای که ما شدیم......با یک حلقه....

 

تقدیم همه ی اونایی که این لحظه رو تجربه کردن.....

اگر رویایی بود.....نویسنده هنوز به این نقطه ی واقعی این داستان نرسیده.....فقط بهانه ای کرد این واژه ها را برای سلام.....سلام به روی ماهت....

  • Like 7
لینک به دیدگاه

همه اینجا شاعر و احساساتی هستند جز من.....:ws44:

 

ما که هر وقت بارون میبینیم به این فکر میکنیم که الان کارتون خواب ها به چه گرفتاری میوفتن.

 

مورچه ها خانه شان ویران میشود و.......

  • Like 17
لینک به دیدگاه

الان داشتم به این فکر میکردم که اگه تو این دنیا همه دلشون صاف بود و قلبشون پاک اونوقت همه چی یه جورایی کسل کننده میشد... :JC_thinking:

 

پس عزیزان تیره دل و تنگ نظر خوش باشید... :ws37:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

امضای hamidsafa

راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است ! مگر هردو از یک تن نیست؟ بفروش ! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان، شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین. ((فریدون فرخزاد))

  • Like 4
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...