Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۱ امروز همه چی تموم شد. رفت...................................... 10 لینک به دیدگاه
poor!a 15130 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۱ دلم انقدر واسه چند تا از بچه ها تنگ شده با اینکه ندیدمشون خوابشون رو دیدم لامصبا از انجمن میرید کلا فضایی نمیشید ک ! نت هست هر جا هستین ! ی میلی ی آفی ی یاهویی ! فحش بدم دلم خنک شه یا خودتون میاین مثه بچه ادم حالتون و بپرسم ؟ 20 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۱ ديدم چطوري پر كشيدن ... ديدم چطوري سفر كردن ... اونا فقط مثل هميشه سوار ماشين شدن كه برسن خونه اما خداحافظي نكرده رفتن به يه سفر ابدي ديدم چطوري كاميون از يه لاين ديگه اومد و افتاد رو ماشينشون ، ديدم چطوري له شدن ديدم جدا جدا شدن ... هيچ چيز قطعي نيست ...از لحظه بعدت خبر نخواهي داشت ... گوش كن ... صدا رو مي شنوي ؟ صداي پاي مرگه ... پس خودت باش ... خود خود واقعيت 15 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ شرم آوره .. اصلا دیگه جای هیچ حرفی رو نمی ذاره ... تمام شبکه های بیگانه هم کفار همه از گذاشتن موسیقی شاد خودداری کردند.. پیام تسلیت گذاشتن بعد تلویزیون ملی ... ادم هیچی نگه سنگین تره.. بهتره بروید پول بفرستید برای دربها.. عربهای اطراف.. باقیه کشور هم که مهم نیستند.. به درک .. چی میشه چندنفر کمتر ..داریم از اون سمت تولید و میبریم بالا.. کاشکی یه جو شعور بودتوی وجود مسئولین.. یه جو تحصیلات .. یه جو انسان دوستی .. فقط فکرکنند خانواده خودشون هستند باقیه کشور.. 11 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ من موندم چرا حادثه فقط برای بیچاره ها و خوبها خبر نمیکنه؟ برای باقیه ای که هرغلطی خواستن کردن و میکنند هم دعوت نامه میفرسه هم با عزت و احترام از کنارشون میگذره مبادا طوریشون بشه... 13 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ سلااااااااااااممم ... الان که اومدم این جا ، می فهمم چقدر دلم تنگ شده بود... آدم وقتی یه دوره ای از زندگیش رو یه جای خاص و بین یه سری آدمای خاص می گذرونه، محاله بتونه فراموششون کنه...حتی اگه سعی کنه به حسش بهایی هم نده بازم یه موقعی متوجه می شه که لحظه های زندگی قابل از یاد رفتن نیستن... همین جا می خوام به همه ی دوستانم و همین طور همه ی کسایی که دیگه منو دوستشون هم نمی دونن بگم که هیچوقت فراموششون نمی کنم، هیچوقتِ هیچوقتِ هیچوقت... واقعا نوشتن یه بار از رو دوش آدم برمی داره ، حتی اگه بدونی نوشته هرگز به دست فرد مورد نظرت نمی رسه...روح همه ی آشنایان شاد،چه ماندگان چه رفتگان... 17 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ تنهایی یعنی ... تو دوستم نداشته باشی 14 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ ای شاه بیخیال مست ای شاه بیخیال مســـــــت با توام آیا با من مسکین حواست هست؟ روزگاری دامنت می گیرد آه این فقیران تهی دست . . . . . 10 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ خدایا دلم را از اغیار خالی کردی، هم اکنون جای توست بشکن ،بسوزان،بند بزن،مرهم کن اما مرا دقیقه ای به خودم وامگذار! 14 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ این روزا چاشنی نمکم رو زیاد کردم...چون دیگه بعضی اتفاقات خیلی بی مزه اش کرده... هر سال زنگ بهار رو که می شنویم...میگیم خدارو شکر اون سال لعنتی تموم شد..امید به سال جدید... نمی دونم به چشم می بینم و گوش می شنوم که بگن شکر واسه سالی که گذشت.. نمک زدم به واژه هام...لبخند رو دوست دارم...یکی از قشنگ ترین لباس هاست به تنِ واژه...:4chsmu1: اگر لبخند زدی بهشون تا حالا، پس نمک گیر شدی...مواظب باش نمکدون نشکنی... بزار لبخند بمونه...تا نمک واژه هام برکت داشته باشه...این می شه که نمکدونم رو نمی شکونی... یکم ترسناکه...نمک زیادی باعث شور شدن می شه....اینبار ریسک می کنم....نیتم خیره... پ.ن:کلا جدی می نویسم خودم رو نمی شناسم دوباره این مثل اینجا کاربرد داره که: پیشونی!!!...مارو کجا می شونی!!:4chsmu1: (این مثل رو با مکث بین دو قسمت بخونین و با لحن گفتن یک خواهر شوهر،لطفا پُشت چشم هم نازک کنین تا حقِ مطلب ادا بشه) 19 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ خیلی موقع ها... خیلی از افراد.... خیلی جا ها... خیلی زود.. خیلی راحت... خیلی دلتو میشکنن... 19 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ دلتنگی عین یه جای شکستگی روی عینک آدمه هر جا نگاه می کنی می بینیش.... 21 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ اسماً من زن هستم و تو مـــــــــــــــــــرد .... اما .... نگران نباش به کسی نخواهم گفت ؛ که در پس مشکلات و درد هایی که تو برایم ساختی و تحمل کردم ، در پس نامردی و نامهربانی که دیدم و دم نزدم ! در پس بی معرفتی هایی که دیدم و معرفت به خرج دادم من مردتر بودم !! 19 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ بیانیه معین به کاربران خسته ادبیات پرونده 32،الف123985،شماره خبر22، ساعت 7:12 هوالادیب اهل بهانه ساز و تنبل و تن پرور ذهن گویند ما را با ادبیات چه کار؟؟!!! ما را با یار چه کار؟؟!!!.. با دوست محبت و با دشمن مدارا چه کار؟؟!! اهل بهانه ساز فغان دارند که ما بلد نیستیم....:cryingf:ما دوست نداریم....ما یار نداریم....:girl_blush2:برای که بنویسیم؟؟ اصلا چه بنویسیم.... و این اهل بهانه ساز....بهانه هایشان را جمع کنند بنویسند...خود می شود طومار..... هاییییی ای اهل بهانه ساز...های تن پروران ذهن..... ای آنان که برای سلام هم دنبال کوچکی و بزرگی می گردید..... بهانه نمی خواد والا.....اصلا به خودت نامه بده....اصلا شکاویه بنویس...اصلا نفرین نامه بنویس....نشد لیست خرید روزانه ات رو بنویس.... ولی بنویس جای اینکه بهانه بیاری.... های....نمک خورده های تالار ادبیات.....به خود آیید..... که تالار های دیگه بر ما دهن کجی می کنند... که زرشک!!!...این هم شد مسابقه.... والا ما کاربران ویژه سرمان پایین است.... چند روز است به پروفمون سر نزدیم..نکند تیکه ای، متلکی،پُشت چشم نازک کردنی،دل سوزندنی در قالب پیغام به ما نرسیده باشد.... های... آنان که از آن لام ادبیات لبیک رو بلدی....بیا و دستی به نشان لبیک بده..... خانوم هستی...:girlhi:اشکال ندارد..تشتی می گذاریم پر آب....دستت را در آب بزار....لبیک قبول است.... ولی بیا...بیا به میدان که جهاد باید کرد....:banel_smiley_90: [h=3]فراخوان مسابقه : نامه ای به یک دوست[/h]اتمام پیام/ 15 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ گاهی وقتا فکر میکنی پر استعدادی هیچ وقت سرت کلاه نمیره ولی وارد یه جمع و مجموعه ای میشی تازه میفهمی چقدر گلابی بودی و الکی دلت خوش بوده 22 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ کمک کردنو دوست دارم حس خوبی بهم میده مخصوصا کمک به هموطن... ما هستیم هموطن....پس غمت نباشه 14 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ يک متن قابل تامل در صفحه تقديمی يک کتاب! اخيراً کتابی با عنوان "اقتدار گرائی ايرانی در عهد قاجار" با قلم استاد علوم سياسی دکتر محمود سريع القلم ، به بازار نشر عرضه شده است. آنچه که مرا بيش از موضوع و متن کتاب تحت تاثير قرار داد، صفحه "تقديم" است که نويسنده در ابتدای کتاب خود آورده و از ديدگاه من، در نوع خود کم نظير است. تقديم به ايرانيان زير ده سال، که در آينده برای کسب ثروت، به نهاد دولت نزديک نخواهند شد! برای افزايش قدرت کشور، ثروت توليد خواهند کرد؛ ظرفيت نقدپذيری و اصلاح تدريجی را در خود پديد خواهند آورد از فرهنگ واکنشهای سريع به خويشتن داری، ارتقاء فرهنگی پيدا خواهند کرد از فرهنگ شفاهی و غير دقيق به فرهنگ مسئولانه مکتوب، انتقال تمدنی پيدا خواهند نمود از رفتارها و کارهای کوتاه مدت به گستره دراز مدت، رشد فکری پيدا خواهند کرد تضعيف، تخريب و انتقام را از فرهنگ سياسی خود حذف خواهند نمود به رشد فکری و استقلال فکری از طريق مطالعه حداقل دو ساعت در روز روی خواهند آورد برای ايرانيان ديگر از رانندگی گرفته تا کسب قدرت، حقوق قائل خواهند شد از رشد و موفقيت ديگران به طور واقعی خوشحال شده و درس خواهند آموخت غرور بی جا، حسادت و ناجوانمردی را به سکوت، احترام و گذشت تبديل خواهند کرد دروغ گوئی و وارونه جلوه دادن واقعيت ها را از نظام معاشرتی خود با ديگران حذف خواهند نمود برای کسب قدرت،به اصل رقابت و فرصت برای ديگران اعتقاد خواهند داشت و پس از رسيدن به قدرت، فقط دوره محدودی، صرفاً برای تحقق کارهای بزرگ، در قدرت خواهند ماند. 9 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ من الان کجام ؟ ....:wht: خوب معلومه انجمن نو اندیشان ... الان ساعت 11:05 شب هست من الان سر کار نیستم همین جام :wavesmile: تکرار کن آذر تکرار کن تو الان اینجایی این میشه زمان حال ... نه سر کاری نه فردا اومده فقط اینجایی ...:w589: زمان حال زمان حال بفهمممممممممم :w13::ubhuekdv133q83a7yy7 12 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ ارزش اشک رو آدم وقتی درک می کنه که یه بغض بیاد راه گلوشو ببنده، اون وقت هر کاری می کنی نه می تونی قورتش بدی نه می تونی گریه کنی... خدا جون حواست به همه هست،نه؟!! می دونم که هست،پس خودت کمکشون کن... 13 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده