رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

امشب خيلي از خودم واز بعضي ها دلگيرم

از خودم بيشتر از همه

عجب اشتباهي

عجب آدمهايي پيدا ميشن

بقول معروف

كاشكي از عصاي دستم

يا كه ازپشت شكستم

تو بخوني ، تو بدوني

از خودم بيش از تو خستم

بين كه خستم غرور سنگم

اما شكستم

  • Like 16
لینک به دیدگاه

امروز برای اینکه یه نفرو از سر خودم باز کنم یه دروغ جالب گفتم .... جالب تر از اون اینه که بعدشم احساس پشیمونی نکردم :hanghead:

بنظر نشونه ی خوبی نمیاد ... ولی باور کنید لازم بود ... خیلی سمج بود طرف :icon_pf (34):

  • Like 15
لینک به دیدگاه

یعنی دیشب میخواستم بمیرم تا بخوام فلج بشم..روز بدی داشتم شنبه لعنتی.. اینبار هم جستم تا سری بعدی که واقعا بفهمم دردم از چیه

  • Like 14
لینک به دیدگاه

نمیدونم چرا همین که افطار میکنم حالم بدمیشه

به جان خودم خیلی کمم میخورم ها ولی الان سر دردو دل پیچه دارم

بقیه هم اینجوری میشن یا معیوب من؟

  • Like 8
لینک به دیدگاه

من عاشق بچه هام.......:w16:

 

وقتی میرم کنارشون.....وقتی تک تک دوس دارن بغلم کنن......احساس غرور میکنم......اینکه یه آدم بزرگ دوست داشته باشه خوب نیست.....

 

همین که ته دلت احساس کنی شاید ازت یه نفعی میبره که دوست داره.....حس خوبی نیست.....:icon_razz:

 

ولی بچه ها بی ریا دوست دارن.....بدون هیچ چشم داشتی.....تازه فقط کافیه بهشون بگی: بچه ها کی یه خودکار داره....؟

 

اون وقت تلاششون رو واسه زودتر رسیدن بهت میبینی......چی بهتر و بالاتر از اینکه یه بچه دوست داشته باشه؟!!!:ws37:

 

من عاشقشونم........عاشق.......اونم عاشق 17-16 تا دختر و پسر گل و خوشگل:w16:

 

 

امیدوارم اونام منو از ته دل دوس داشته باشن......:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 19
لینک به دیدگاه

حالا که گفتین بچه ها از شیرین کاریشونم بگیم بد نیست

بچه خواهرم وقتی حرف زدن یاد گرفت حرف( ر )نمی تونست

تلفظ کنه بهش میگفتم بگو رضا ، میگفت ( یضا )میگفتم بگو

شیرین میگفت ( شییین ) میگفتم حالا بگو ( ر ) درست تلفظ میکرد

میگفتش ( ر ) گفتم حالا دیگه بگو شیرین میگفت (شییین رررررر).

  • Like 14
لینک به دیدگاه

کاش کسی هم عاشق من بود...

کاش کسی هم منو دوست داشت ....کاش..

چقدر خوبه کسی دوست داشته باشه ....چقدر خوبه کسی نگرانت باشه..

وقتی با اضطراب حالتو می پرسه ! چه لذتی داره!! نه اینکه اذیتش کنی! بلکه ایکه حس می کنی هنوزم کسی دوست داره و چشم به راحته!!

کاش کسی هم منو .....

  • Like 16
لینک به دیدگاه

مهم نیست ...

اصلا مهم نیست ...

هیچ چیز مهم نیست ...

هیچ چیز اصلا مهم نیست ...

 

 

هر حسی رو که یه روز گفتم نمی فهمم اش این روز ها خوب می فهمم! :164:

  • Like 22
لینک به دیدگاه

و سکوت می کنیم ؛

 

هم من...

 

هم تو...

 

اصلا بیا یک خط زیر قانون خط های موازی بنویسیم...

 

دو خــط موازی هیــچ وقت به هـم نمی رسند...

 

... امـــــــا...

 

این دلیل نمی شود هـمدیگر را دوست نداشتـه باشند...

  • Like 19
لینک به دیدگاه

یادمه یه بار داداشم رو سوار کردم

قرار داشت

گفت میشه یکم تندتر بری

گفتم باشه ولی حیف نیست تو هوای به این خوبی تند رفت.

موسیقی بارون و رنگ امیزی اسمون و عطر خاک را داشته باش امروز هوا سخاوتمند شده.

معمولا توی راه خیلی حرف میزنم ولی اون روز داداشم ساکت بود

منم سکوت کردم وزنش 65 کیلو بیشتر نبود ولی سنگینی سکوت بینمون 2000 کیلویی میشد.

شیشه ها را بالا زدم بارون داشت تند تر میشد صدای اهنگ "دل دیونه ای دل ای بی نشونه ای دل ندونستی زمونه نامهربونه ای دل" هایده را اروم تر کردم .

همچنان سکوت برقرار بود که داداشم گفت :

تو را خودا زودتر

برس

این اخرین شانس که ببینمش

داره میره..

.

.

.

.

.

اتیش گرفتم.

  • Like 25
لینک به دیدگاه

آدمائی هستن که اشتباهات. خطاها یا گذشته های بقیه رو تو یه قاب بزرگ میکوبن دیوار دلشون

 

و چون پیش زمینه ای تو ذهنشون باقی مونده هیچ وقت نمیتونن با طرف مقابل کنار بیان

 

این کنار نیومدن میتونه به صورت تیکه انداختن

سر به سر گذاشتن

ضایع کردنش جلوی بقیه باشه

 

دلیل این کار بزرگ نبودن اون آدمیه که اشتباهات اون یکیو قاب کرده

اگه آدم بزرگی داشته باشه

معرفت داشته باشه

خیلی راحت میشه گذشت

از هر گذشته ای ...

 

اما وقتی یکیو بخوایم مخاطب حرفامون

کارامون

یا نوشته هامون

قرار بگیره اولین کسی که ضربه میخوره خود مائیم

 

چون مائیم که نتونستیم بزرگی بدست بیاریم

  • Like 19
لینک به دیدگاه

نمی دونم چرا ما آدما اینکارو می کنیم

خودمون سالها میشینیم واسه خودمون قانون تعیین می کنیم و و خودمون رو اسیر هزار تا باید نباید درونی می کنیم!

بعد واسه آزادی میایم تو خیابون و حتی گوله می خوریم!!

 

ولی کدوم یکی از ماها از حصار درون آزادیم که حالا می خوایم از حصار بیرونی آزاد باشیم؟

 

 

پ ن: دلم می خواد همه باید نباید هامو بشکونم و یه ماهی آزاد باشم!! همینی که هستم! نه بیشتر نه کمتر!:w16:

  • Like 22
لینک به دیدگاه

یک خطر بزرگ از بغل گوشم رد شد

الان داشتم اشپرخونه رو میشستم پریز گاز رو زدم به برق حواسم نبود پریز خیس شده به شدت برقم گرفت جوری که پرت شدم

فکر کنم خدا به بچه هام رحم کرد که نمردم

ولی بشدت عضله دستم منقبض شده

ولی باز شکر:hanghead:

  • Like 23
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...