رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میکنم

قلب شکسته ی تو رو خودم نوازش میکنم

نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی

تا وقتی من کنارتم به هر چی میخوای میرسی

خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت

کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت

خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم

جای تو گریه میکنم جای تو غصه میخورم

هر چی که دوس داری بگو حرفای قلبتو بزن

دلخوشی هات مال خودت درد دلات برای من

من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا رو زدم

کاشکی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم

 

:sad0:

  • Like 11
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یعنی دلم میخواد جفت پا برم توصورت کسی که نیم ساعت براش حرف میزنی آخرش میگه : نمیدونم چی بگم ، هر طور صلاحته. ...

 

خو آخه کصصاااافط من دارم باهات مشورت میکنم !!

  • Like 13
لینک به دیدگاه

بگذار ورم پاهایم خوب شوند....

دوباره به دنبالت راه میافتم دور تا دور شهر!

دوباره میروم

دوباره گم میشوم.......

اصلا بیا حواسمان را پرت کنیم

مال هرکی دورتر افتاد، او عاشق تر!

حاضری؟؟

اول من!

حواسمو بده تا پرت کنم

..........

:hanghead:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

:icon_gol:

تو مرا میفهمی

من تو را میخواهم

وهمین ساده ترین قصه انسان است،

تو مرا میخوانی

من تورا نابترین شعر زمان میدانم،

و...

تو هم خوب میدانی تا به ابد

در دل من میمانی.

:icon_gol:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

میگن امشب.....ساعت 3:05 ماه میره طواف خونه خدا......

 

دقیقا بالای سر کعبه قرار میگیره......میگن توی اون لحظه حاجات برآورده میشه......:hanghead:

 

اگه بیدار بودید....شانستونو امتحان کنین.....شاید امشب قراره به خواسته هاتون برسین.......:icon_gol:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

اولين بوسه يادتان مي ماند . اولين آغوش هم . شب زفاف را نمي دانم اما

 

من شب اول قبرم خوب يادم هست . دستي آمد وپاهاي مرا گرفت . از زمين

 

بلندم كرد . لخت مادرزاد بودم و محيط دورم را كثافت لزجي پر كرده بود .

 

نوري شديد و كور كننده در همه جا به چشم مي خورد . ران هاي زني را

 

ديدم و دستان ترسناك زناني ديگررا .زندگي بيهوده ي پر گناهي داشته ام

 

لابد . هم چنان از زمين فاصله مي گرفتم . معلق بودم وناگهان همه چيز

 

ايستاد . زمان متوقف شد و ضربه ي محكمي را بر پشت خود احساس

 

كردم . گويي تازه راه نفسم باز شد و توانستم فرياد بكشم . با تمام قوا فرياد

 

كشيدم وگريستم . همه لبخند زدند . مرا در آغوش فرشته اي خواباندند و

 

گفتند : " مبارك است فرزندتان دختر است " و رودي از شير در دهانم جاري

 

شد ...

  • Like 12
لینک به دیدگاه

داداشم کنکور امسال زبان را 75 درصد زده عربیو 35 و ادبیات فارسیو 30 !!!

زبان مادریشو کمتر از انگلیسی و عربی زده !

موندم تو کار این بشر ؟ً!!

  • Like 15
لینک به دیدگاه

در یک پارک محلی در بنگال هنگامی که دو نفر نابینا نتوانستند شیر آب را پیدا کنند یک میمون مادر شیر آب را برای آنها باز کرد و تا زمانیکه آنها آب نوشیده و صورت خود را شستند، میمون همانجا ایستاد ، سپس شیر آب را بست و از آنجا دور شد!!

t4r9sxm3ppsg9j68q.jpg

  • Like 15
لینک به دیدگاه

دارم به اجــزای تشکیــل دهنــده‌ام، تجــزیــه مــی‌شــوم!

 

آب، بــاد، خــاک و ایــن آتــش کــه تــو بــه جــانــم انــداختــه‌ای . .

  • Like 10
لینک به دیدگاه

هـــے روزگآر...

 

مَنـــ بـــہ دَرَکــــــ ....

 

خُودَتــــ خَستـِـــــ نَشـــدے...

 

از دیَدنـــ تَصویــر ـتــکرار ــے دَرد کَشیـــدنـــ مَنـــ

  • Like 11
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...