شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ عجب روزی بود امروز....... صبح واسه امتحان خواب موندم ساعت 12 امتحان داشتم 11 تازه زدم بیرون ولی به موقع رسیدم خدا رو شکر...... سرجلسه امتحان دوتا از مکانیسم ها رو نوشتم و بردم که مثلا تقلب کنم ولی از اونجایی که من از همه خوش شانس ترم............:icon_pf (34): مراقب دقیقا صندلی شو چسبوند به صندلی من من از همه دنیا نا امید شده بودم که یه دفعه خُل و چِل بازیم گل کرد زل زدم به چشای مراقب و برگه تقلبمو گذاشتم رو میز و شروع کردم به نوشتن که اینم به خیر گذشت تو راه برگشتم با رفیقم سوار اتوبوس شدیم ولی از اونجایی که اتوبوس مختلط بود و جا واسه نشستن نبود و مهمتر از همه ما خیلی خسته بودیم نشستیم روی پله های جلو اتوبوس بگذریم که هر کسی که میخواست پیاده بشه با پا میکوبید توی پهلوی من که یعنی میخوام پیاده بشم اوایل راه یکی از در ها باز بود و خانومی که صندلی اول نشسته بود هی به من و رفیقم غر میزد که سفت میله ها رو بگیرید که نیوفتید منم بهش لبخند میزدم که یعنی حواسمون هست که یه دفعه دیدم یه چیزی زارت خورد تو صورتم............ دیدم اون خانومه با روزنامه زده گفتم چی شد ؟!!! گفت من مثل یه مادر برات دارم دل میسوزونم اون وقت تو بهم میخندی؟!!!!!!!!!!! آقا منو میگی..........:w58: اومدم توجیه کنم کارمو که دیدم اصلا حالیش نیست تند تند داشت منو میزد با روزنامه.......... یکم بعد که حرص دلش خوابید و ولم کرد یه دفعه اتوبوس ترمز کرد و من ناخواسته یه جیغ کوتاه کشیدم که چشمتون روز بد نبینه:icon_pf (34): دوباره شروع کرد منو زدن همینجوری که میزد میگفت من که بهت گفتم محکم میله رو بگیر و...... این وسطم رفیقم ریسه می رفت از خنده:icon_razz: تا حالا تو عمرم در ملاء عام کتک نخورده بودم 17 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ نمی دونم امروز چرا همه میپرسیدن امروز چندمه منم همش داد میزدم 22 خرداد امروز شده بودن تقویم گویااااااااااااااااااااااااااا 6 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ کافیه از یه نفر تا حد مرگ متنفر باشی،هر روز میبینیش کافیه اعصاب یه نفرو نداشته باشی،از بغلت تکون نمیخوره کافیه حوصله یه جمعی رو نداشته باشی،فرت فرت میریزن دورت ولی کافیه دلت یه نفرو بخواد،یعنی شده از آسمون سنگ بباره یه جوری میشه یا کلا ازت دور میشه یا قرن تا قرن نمیشه ببینیش! ای روزگار نامرررررررررد 13 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ اين بدشناسي براتون پيش اومده كه چند روزي منتظر تماس عزيزت باشي گوشي تو ، تو اتاق جا بذاري بياي ببيني تماس گرفته نبودي به شانست و خودت بد وبيرا بگي پيام بذاري و پيامتو جوابم نده براتون پيش اومده؟ چه احساس بدي به آدم دست ميده 9 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ ادمایی که میدونی اومدن که برن اصلا کارشونه که میان که برن اما هیچ وقت نمیتونی از خودت بخوای فراموششون کنی چون بعضی ادما اصلا اومدن که خاطراتی باهاشون داشته باشی که از یاد نرن که بدونی که هستن کسانی که تو رو میرنجونند کسانی که اذیتشون میکنی کسانی که گاهی فکر میکنم بهتر که رفتن اره....ادما تا نمیرن هیچ وقت نمیفهمی چقدر برات عزیز بودنو تازه اون موقعست که برای اولین بار لبه تیز خاطرات وجودتو زخم میزنه قلبت تیر مکیشه و اشک میریزی گریه ای که از رو خالی شدن نیست از رو پر شدن دوباره اون لحظه هاست... لبخند ها نزدیکند و غم ها به لبخند ها نزدیکتر و خاطرات آلوده به لبخند هاییست که پشت غم ها پنهانند آدم سنگی 19 لینک به دیدگاه
آرانوس 6500 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ حس دلتنگی، پشیمونی، ناراحتی، استرس ، دوری، سردرگمی و حتی امید .... همه اینا رو وقتی داشته باشی خودت دیگه فکرشو بکن چه اوضاع و احوالی میشه ولی دلم خوشه به اون امیدی که سعی میکنم تو دلم زنده نگه دارم 10 لینک به دیدگاه
آرانوس 6500 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ همه ی یهویی ها خوبن !! یهویی بغل کردن یهویی بوسیدن یهویی دیدن یهویی سورپرایز شدن یهویی بیرون رفتن یهویی دوست شدن یهوویی عاشق شدن . . اما امان از یهویی رفتن ها 11 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ تو را به جاي همه زناني كه نشناخته ام دوست مي دارم تو را به جاي همه روزگاراني كه نمي زيسته ام دوست مي دارم براي خاطر عطر گستره ي بي كران و براي خاطر عطر نان گرم براي خاطر برفي كه آب مي شود، براي خاطر نخستين گل براي خاطر جانوران پاكي كه آدمي نمي رماندشان تورا براي خاطر دوست داشتن دوست مي دارم تو را به جاي همه زناني كه دوست نمي دارم دوست مي دارم. جز تو، كه مرا منعكس تواند كرد؟ من خود خويشتن را بس اندك مي بينم. بي تو جز گستره يي بي كرانه نمي بينم ميان گذشته و امروز. از جدار آينهي خويش گذشتن نتوانستم مي بايست تا زندهگي را لغت به لغت فرا گيرم راست از آن گونه كه لغت به لغت از يادش مي برند. تو را دوست مي دارم براي خاطر فرزانهگي ات كه از آن من نيست تو را به خاطر سلامت به رغم همه آن چيزها كه به جز وهمي نيست دوست مي دارم براي خاطر اين قلب جاوداني كه بازش نمي دارند تو مي پنداري كه شكي، حال آنكه به جز دليل نيستي تو همان آفتاب بزرگي كه در سر من بالا مي رود بدان هنگام كه از خويشتن در اطمينانم. پل الووار، ترجمه احمد شاملو پ. ن : نه حرف دل بود نه منظور خاصی , فقط از متن شعر خوشم اومد از عاطفه انسانی که پشت صحنه اش بود همین 12 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ در فراسوی مرزهای تنم تو را دوست می دارم در آن دوردست بعید که رسالت اندامها پایان می پذیرد و شعله و شور تپشها و خواهشها به تمامی فرو می نشیند” احمد شاملو 8 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ سالگرد تحمیق مردم همیشه روی صحنه تسلیت 13 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ اگـــر "تشکــر" رو از این تاپیک بردارن ، آیا باز هم شاهــد : کپی پیست ها ، تخلیه وبلاگها ، روزمرگی ها ، تصادف سه تا کوچه اونورتره همسایه دومادمون ! ،و امثال اینها ... خواهیــم بود؟ 26 لینک به دیدگاه
R.Irankhah 25490 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ این جمله رو نمیدونم از کیه ولی باید همیشه تکراش کنم آرزوهای امروزت را جائی یادداشت کن ,خدایادش نمی رود ولی تویادت میرود که چیزی که امروز داری آرزوی دیروز تو است. 12 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ یه کتاب گیر نمیارممممممممم بگیریم درس بخونیم:icon_razz: 3 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ احترامت واجبه خان دایی! اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمیاد. کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد تا من واسش یه خروار رو کنم؟ این دنیا واسه من همیشه کلک بوده و نامردی. به هرکی گفتم نوکرتم با خنجر کوبید تو این جیگرم . قیصر نوکرتم 24 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ خدایا چی اگه میشد فردا 13 تیر بود..... 9 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۱ خیلی دیوونه ای..! خره دوست داری اذیتم کنی؟؟! شیطونه میگه... آخه در برابر تو شیطونه هم هرچی بگه من زیر بار نمیرم... 19 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۱ من گرگ ها و گاو ها را به یک اندازه دوست دارم 17 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۱ غرور... حتی از اسمش هم بدم میاد. خوبه گاهی آدم غرور داشته باشه اما به اندازه. بیزارم از افرادی که با کوچکترین موفقیت خودشون رو گم میکنند. نمیدونند دنیا 2 روزه و آدم هر چی هست واسه خودشه. اصلا هیچی نمیدونن... به ثروت باباشون به تحصیلات خودشون و خانواده شون میبالند ولی نمیدونن اینا وسیله ست واسه بیشرفت. نمیدونن آدم اجتماعی بار میاد و باید با اطرافیانش با محبت رفتار کنه. یادمه یک بار دوستم بهم گفت مطمئنم از این به بعد دیگه خودت نخواهی بود.خیلی ناراحت شدم گفتم هیچی عوض نمیشه مطمئن باش. دیروز که بهش زنگ زدم گفت خیلی خوشحالم که همونجوری موندی... نفس راحتی کشیدم. شاید بهترین حرفی بود که تو اوج خستگی امتحان بهم زدن. امیدوارم هیچ وقت اونجوری عوض نشم. یادم بمونه حرفای امروز و دیروز. یادم بمونه سارا کی بود. اینم بمونه تا یادم بمونه. 17 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۱ دیشب و امروز به اندازه لحظه لحظه ای که توی این انجمن بودم دلم سوخت..... بعضی از بچه های قدیمی اینجا طوری با آدم رفتار میکنن که انگار خودشون اصلا این دوران رو نداشتن اصلا عضو تازه وارد یا کاربر انجمن نبودن..... مشکل ما آدما اینه وقتی به یه جایی میرسیم یادمون میره کی بودیم...... خیلی از این اتفاقا تو اوایل عضویت خودم برام پیش اومد ولی چون اینجا رو دوس داشتم کنار نکشیدم و ادامه دادم......اما هنوز رفتار بعضی از بچه های اینجا با من و امثال من مثل سابقه و.... ولی مهم نیست..... اینجا اینقدر آدمای خوبم پیدا میشن که بشه از بداشون چشم پوشی کرد 18 لینک به دیدگاه
.Yaprak 15748 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۱ انقد بدم میاد یکی دوست منو ناراحت کنه... 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده