::: شیـــما ::: 6955 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر، ۱۳۹۰ کسی اون بالا هست صدای مارو بشنوه 12 لینک به دیدگاه
nazfar 8746 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ خیلی وقت ها دلم واقعاً تنگ میشه مثل امروز... دلم برای آرامشم برای راحتیم و چیزای خوبی که داشتم و قدر ندونستم تنگ میشه...شاید زیاده خواهم، یا شایدم اون دنیا با تصور من جور نبود، شاید به قولی اون پازلایی که دارم برای اون صفحه نبود و نیست، دیگه اومدم دیگه وسط راهم دیگه نمتونم سرمو برگردونم... توی برگشت هیچی نیست جز افسوس بیشتر... باید برم... باید قدمهام رو محکم تر بردارم نباید بذارم زندگی من رو شکست بده... باید برم... باید از هر چیزی که باعث تعلقم به جایی، کسی، خاطراتی و ... میشه دور شم... نباید وابسته باشم باید فقط برم... موندن برام مثل زهری میمونه که چندین بار مصرفش آروم آروم داغونم میکنه... میکشم... باید برم قسمت من اینه: رفتن بدون توقف 7 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۰ قبل ترها، نمی دانستم کودک درونم را چگونه مجاب کنم که همه ی چیزهای خواستنی، دست یافتنی نیستند. اما این روزها گاهی مثل یک معجزه، آنچه را که در ذهن دارم، پیش رویم می بینم. و هیچ جواب فیزیکی برای این راز بزرگ پیدا نمی کنم. جواب رازهای پیش روی من ، فقط روزها و شبهایی هستند که با قیمت گزاف زندگی ام می گذرانمشان…. اینروزها بهتر است سکوت کنم … س سکوت که یادت هست … عادت کردم !!! سرد ساکت سنگی همین … صدایی هست در بطن این سکوت. صدایی که مرا می خواند. با شمایم که دلتان خوش است به این لحظه گذرا… بهتر است خودتان را تعریف کنید نه دیگران را نقد … میدانید! این نیز میگذرد … برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 19 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۰ مگه من چقدر سن دارم که انقدر باید امتحان بشم واذیت اوستا کریم؟با همه اینطوری هستی؟ 17 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۰ وقتی کسی صادقانه باهات حرف میزنه....تو هم خالصانه به حرفش گوش بده........با دل پاک...نه دل پر کینه.......هیچکس معصوم نیست...ادمیم و اشتباه میکنیم.... واقعا در عجبم.........واقعا دَمِ تو گرم...!!! 17 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۰ خیلی مشکل دارم خیلی اما ته دلم قرصه خدا مطمئنم کمکم میکنی خدایا هر کاری میدونی درسته همونطور بکن من میدونم حتما توش خیره 15 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۰ شادم،شاد و رهاااااااااااااااااااااااااا فقط می خوام آروم بخندم می ترسم غم صدامو بشنوه و حسودی کنه..... 15 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۰ میشه 1 روز بشه هیچکس به من نگه نحس ! یا اینکه هیچکس به خاطر اخلاق بدم باهام قهر نکنه ! میشه یه روز بدون منت کشی و غلط کردم بگذره ؟ میشه 1 روز بیاد وقتی بقیه میخندن با حسرت نگاه نکنم و منم از ته دل بخندم ! میشه 1 روز خدا بیاد من باهاش حرف بزنم ؛ رو در رو و مردونه ؟ شاید فهمیدم مشکل کجاس 24 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۰ همیشه همه چی اونجور که فکر میکنیم نیست...اتفاقات چنان با جزئیات پیچیده کنار هم قرار میگیره که یک لحظه آدم به چشم خودشم شک میکنه که درست میبینه یا نه. چقد خوبه گاهی آدم بدون ترس به دیگران بگه کم آورده و دیگه نمیتونه... 18 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۹۰ بعضی وقتا دلم میخواد یه مدت لال شم... بس که همش مزخرف می بافم و بعدش هی مجبورم درستش کنم... این حرف زدن لعنتی چه دردیه... یکی نیست بگه ،آخه به تو چه که مردم میخوان چی کار کنن با این زندگی چند صباحشون... دلم میخواد یه مدت برم تو یه کمد درشم ببندم هیچی نگم هیچی نبینم هیچی نشنوم... 13 لینک به دیدگاه
fargol_2408 3453 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ خدایا خودت میدونی من چمه،پس کمکم کن... بازم شکرت... 9 لینک به دیدگاه
zzahra 4750 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ چقدر خوب شد که همه رفته بودن بیرون...چقدر خوب شد که خونه خالی بود...چقدر خوب شد که هیچ کس صدامو نشنید... بالاخره این بغض ترکید...بالاخره تونستم یه دل سیر گریه کنم...خیلی وقت بود که خودم صدای بلند گریه کردن خودمو نشنیده بودم...های های برای خودم و کسایی که رنج کشیدنشونو میبینم و نمیتونم کاری بکنم...لعنت به این زندگی و دردهاش...واقعا لعنت...... 18 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ خداحافظی یعنی دیگه چیزی دس من جا نمونده که بخای برگردی برو جلو پشتتم نگاه نکن 11 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ چقدر خوبه اگه به جایی عادت نکنیم...چون ترکش برامون سخت می شه 18 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ آدم هی خودش رو محروم میکنه ؛ از خیلی آدمها و چیزها تا دلتنگی گلوگیر نشه ، دلتنگی گلوگیر که بشه بغض نیست تا راه باز کنه.... سنگین میشینه روی سینه و تا همیشه جا خوش میکنه.... از خیابونها حذر میکنی ، از رنگها ، بوها ، ویترین مغازهها ، آدمهای مشترک ، آهنگهای ستارهدار خاطرهدار....!!! نه ؛ مثل چاقو نیست تا بذاری اونقدر ببره تا تیزیش کم بشه ، همیشه تیز میمونه و زخم بریده رو ، تازهتر و عمیقتر نگه میداره؛ این خاطره ست که میسوزونه.... تو یه سیاره دیگه هم که باشی؛بازم شروع میکنی به تصویر سازی... که اوه فلان روز فلان جا.... 15 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ دلم برات تنگ شده... از این صادقانه تر حرفی ندارم! 18 لینک به دیدگاه
bme.masood 5832 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ میخوام واسه یه بارم که شده به خودم ثابت کنم که مسعود کیه اگه این بار کم بیاری دیگه حق نداری جلو همه کلاس بذاری که من نخوندم که قبول نشدم میخوام بفهمم که چقدر توانایی داری فرصت اخرته. تمام تلاشت بکن 15 لینک به دیدگاه
مریم راد 2736 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ تازه امروز فهمیدم دور شدن و رفتن چه دلگیره!دلم تنگ شده به همین سادگی! 14 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ چه می گویی با من نمی شنوم گنگ سخن می گویی از کجا آمدی دهاتی کفشهایت آشناست می گوییم: لباست سفید است اری کفن است بر تن است و از مالامال این همه گذشته از همین غم ها در قفس است می مانی و میدانی که یکی که میدانی و میدانم از دو بیزاری میروی و میدانی که میمانم در یک از کجا آمدی از چندستان ها؟! چند نیستم ، یکم! 12 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده