رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بیرون هوا خیلی سرده

 

ولی خیلی دلم میخواد برم خیابون ولیعصر رو متر کنم

 

وقتی قدم میزنی هوا دیگه اونقدرام سرد نیست

 

وقتی با هوا راه میای....

  • Like 13
لینک به دیدگاه

سه روز بعد از به دنیا اومدنم 18 ساله شد...

8 سالم بود که در گوشی بهم گفت که انگار کم کم دلش گیر کرده یه جا...منم بدون این که طرفو بشناسم ازش متنفر شدم...

وقتی که جواب کنکور اومد و من اصلا توقع دیدن اون رتبه رو نداشتم به اولین کسی که زنگ زدم اون بود...

اولین بار که حس کردم یکی هست که با دیدنش قلبم تند تند میزنه اولین کسی بود که دستمو گرفت و گفت کتایون توام بالاخره بزرگ شدی...

لحظه ای که اون قدر به همه ی دنیا بی اعتماد شده بودم و می خواستم همه چی رو بذارم و برم بهترین و صادقانه ترین آغوش دنیا بعد از اغوش مامانم رو کنار اون احساس کردم...

ولی من آخرین نفری بودم که فهمیدم میخواد تنهام بذاره...

  • Like 12
لینک به دیدگاه

دکمه ی تشکر...

اوایل که آمدم...و فرق بین فِرِم و فُروم را نمی دانستم....

اولین چیزی که فهمیدم آن بود که این دکمه یعنی...سپاس...سپاس از یک حرف مفید....

هر جا مطلب به جان یا ذهنم کمک می کرد...بی دریغ بود تشکر هایم...

ولی کم کم متوجه شدم...که چپ..چپ نگاه می کنند...ماندم...ولی نفهمیدم...

مدتی گذشت..تازه فهمیدم...تشکر چه معناهای دیگری می تواند داشته باشد....

یک معنی آنکه...با تشکر پای پُستِ فلانی...به قبیله ی او رفتی!...

و دیگر با قبیله های دیگر نباید کار داشته باشی!....و آن ها هم تو را به چشم آن قبیله می بینند...

قبیله هایی که هر کدام دارای یک منش هستند...یک باور هستند....و با سایر قبیله ها در تضاد...

اینجا جنگ گروهی است....جنگ بر سر عقاید است....اینجا انسان ها باید فقط یک بُعدی باشند....

و من هنوز این معنیِ تشکر را نفهیدم...باید در همه ی مسائل فقط یکجور فکر کرد؟...

یک معنی دیگر تشکر آن است...که تو طرف یک نفر را گرفتی...با اینکه از موضوع مطلع نیستی...

بعد ها می فهمی..دو نفر با هم مشکل داشتند...و تو که پای پُستِ یکی از آن ها تشکر زدی...یعنی حق را به او دادی....

اینجا...یک تشکر...معنای پشتیبانی می دهد....معنای حق می دهد...

حتی بدون اینکه خودت خبر داشته باشی...گاهی تشکر معنایش به قد حقِ یک نفر بالا می رود...عجب...این معنی را هم نمی فهمم...

چه قد سخت می شود....که هر زمان...هم به مطلب فکر کنی..و هم به نویسنده ی مطلب...

که آیا با زدن این تشکر...بعد ها برداشت نشوم....که من از قبیله اویم...یا اون یکی....

برداشت از سخنان کم بود.....برداشت از تشکر هم به آن اضافه شد.....باید علاوه بر سخن...مواظب تشکرهایمان هم باشیم!!!...

دنبال کوچک ترین چیزها می گردیم برای قضاوت....برای دسته بندی....

.

.

.

از آن موقع که فهمیدم...فکر کردم...آیا من هم باید از این عُرفی که نمی دانم درست است یا غلط پیروی کنم؟!...

یعنی اگر کسی در بعضی از باور ها با من مشترک نبود...اگر حرف حسابی زد...شایسته ی تشکر نیست؟!

همه ی فکرها را که اَلَک کردم...دیدم..نه!...من قواعد این بازی را قبول ندارم....

من همچنان...در پی اینم که اگر سخنی..مطلبی...بر جان و ذهنم نشست...بی دریغ باشد تشکرهایم...

  • Like 15
لینک به دیدگاه

باورتون نمیشه یه بار داشتم میرفتم خیلی ام تو لک بودم مثل اغلب وقتا بعد یه نگاه پشت سرم انداختم رو به سایه ام گفتم "خجالت بکش دنبال من راه افتادی کجا ؟ " معلومه خیلی داغون بودم !

  • Like 9
لینک به دیدگاه

وقتی که امتحان داری........صد تا کار هست که تصمیم میگری بعد از امتحانا انجام بدی.......دلت هوس سینما و پارک و پیاده روی میکنه.همچین که امتحان تموم میشه.......حس هیچ کاری نداری.......بازی جالبیست که هرساله تکرار میشه:hanghead:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

وقتی دو عاشق از هم جدا میشن .... دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ؛ چون به قلب همدیگه زخم زدن ! نمیتونن دشمن همدیگه باشن ؛ چون زمانی عاشق بودن ! تنها میتونن آشنا ترین غریبه براي همدیگه باشن ... !!

 

 

  • Like 16
لینک به دیدگاه

دلمان کوچک است ولی انقدر جادارد که برای هرعزیزی که دوستش داریم نیمکتي بگذاريم براي هميشه

sigh.gif

 

دلم بسی تنگ از برای دوستان که دلشون نمیخواد ازم یادی کنند

  • Like 10
لینک به دیدگاه

وقـتــے دلـ ـتـ ـنـ ـگـــ ِ تـــو مــے شـــوم

وقــتــے عَـطـر ِ تـنَـتــــ را مـےخـــواهـَـــ م

مـن بـــ ِ بـــاد هَــــم الـتـمـاس مـــےکــــنَـم

خــــــدا کـــ ِ جـــاي ِ خـــــود دارد

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دلم می خواد یه چاقو بردارم با چاقوتیز کن یا اگه نبود پشت نعلبکی تیز کنم، را بیفتم تو خیابون آدما رو خفت کنم با دست چپم گردنشونو بگیرم با دست راستم این چاقو رو بزارم درست از همون جایی که مو دراومده عمودی بکشم بیام پایین این نقابو از صورتشون بکنم.

تا دیگه کسی جرئت نکنه اونی باشه که نیست و اونی نباشه که هست

خیلی دلم می خواد

یه حس عجیبی بهم میگه همین الان پاشم برم حداقل با چن نفر این کارو بکنم

  • Like 13
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...