رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ديگر هيچ اميدی

به خوابِ آب و سکوتِ ستاره ندارم،

چه نداری؟

هيچ، يعنی مجبورم از دستِ بعضی مسائلِ مشکل

آسوده شوم.

به ما چه،‌ از دست ما چه کاری ساخته است؟

هيچ، نمی‌شود حالا ...

تمامش کن!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

بین من و تو فاصله اس

یک در سرد آهنی

من که کلیدی ندارم

تو واسه چی در میزنی؟

این در سرد لعنتی

شاید نخواد که وا بشه

قلبتو بردار و برو

قطار داره سوت میکشه

منو ببخش عزیزمن!

اگه میگم باهام نمون

دستای خالیمو ببین

آخر قصه رو بخون

ترانه ای رو که برات

گفته بودم فروختمش

با پول اون نخ خریدم

زخم دلم رو دوختمش

همسفر شعروجنون

مرد فقیر عالمم

تو عشقتو از من بگیر

من واسه تو خیلی کمم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

ومن همچنان تنهایم واین تنهایی تاریک وتلخ را

هیچ کس درک نمی کند...

هنوز هم من درپیچ وخم

نادانسته هایم پرسه می زنم....

هنوزراه حلی برای این

دلتنگی مرگ آور پیدا نکرده ام...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

بيا

اين هــــوا ، هـــــوای ـ خوبي است براي دلتنگ بودن ...

من بغــــض هايم را با روح ـ زخمی ام مي آورم !

تو آغــــــوشت را

با بــــــوسه هایت ...

بگــــــــــذار دست کشیدن از تــــو همچنان غیر ـ ممکن باشــــد !

بيا ...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

حرف به حرف دلتنگت میشوم...

نه واژه به واژه

و نه جمله به جمله!

فقط حرف به حرف!

روزی یک حرف،آنهم 3 بار در روز...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

این روزها آنقدر اوضاع دلم نابسامان شده که دوز مصرف دلتنگی هایم را هم به حداقل رسانده ام!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

هیچ تجربه ای برای یک آفتابگردان

 

تلخ تر از هرزگی آفتاب نیست !

 

خسته ام از روزهایی که

 

به دنبال خورشیدی که نبود

 

در سر به هوایی گذشت ...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

عکس های خودم را نگاه می کنم

 

بعد فکر می کنم

 

دنیا

 

بدون من

 

شاید کاملتر می بود

 

الان کمی مهمل شده با وجود من

 

می دانم

 

ولی شما به رویم نیاورید

  • Like 5
لینک به دیدگاه

" خدا - حافظ " ، به تعبیر ِ من یعنی ؛

سلام !

" شب - بخیر " ها انگار که ... :

- کنارت جایی برایم هست ؟!

از روی دلتنگی هات رد نشده م ... هیچ گاه

حالا ؛ مرگ ِ دلم به پای ِ تو ،

اگر

شبی

بدون ِ من

بگویی :

 

- شب ... به ... خیر !

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دستم را روی پنجره ها میکشم!

روی شیشه های سرد...

آخرین زمستان را یادت هست؟

دستم را گرفته بودی و مارپیچ روی شیشه ها می کشیدی!

دور تر که ایستادم،بین اسم من تا اسم خودت یک پنجره فاصله بود!

حالا که نیستی...میفهمم فاصله بین این پنجره ها یعنی یک دنیا فاصله بین منو تو!

دست میکشم روی شیشه ها...امسال چطور بی تو...این شیشه های سرد را با دستانم طی کنم؟!

"شیشه بهانه است،دلتنگ گرمی دستانت شده ام!"

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...