.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۸۹ هزار قاصدک روانه ات کردم باد امانت دار نبود يا تو نيامدي؟! 4 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۸۹ وقتي دلتنگم، جهان، زنداني ميشود... وفتي دلتنگم، اتاقم، قفسي ميشود... وقتي دلتنگم، شنيدن صدايت، شوق پرواز را در بالهايي بيرمق بيدار ميكند؛ چه تقلاي اميدواركندهاي.... همواره، بيش از آنكه عشق ميورزم،دلتنگ ميشوم.... سراغت را ميگيرم مهربان... 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۸۹ باران گرفت نيزه و قصد مصاف كرد آتش نشست و خنجر خود را غلاف كرد گويى كه آسمان سر نطقى فصيح داشت با رعد سرفههاى گران، سينه صاف كرد تا راز عشق ما به تمامى بيان شود با آب ديده آتش دل ائتلاف كرد جايى دگر براى عبادت نيافت عشق آمد به گرد طايفه ما طواف كرد اشراق هر چه گشت ضريحى دگر نيافت در گوشهاى ز مسجد دل اعتكاف كرد تقصير عشق بود كه خون كرد بىشمار بايد به بىگناهى دل اعتراف كرد 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۸۹ مي شنوم مي شنوم آشناست موسيقي چشم تو در گوش من موج نگاه تو هماواز ناز ريخت چو مهتاب در آغوش من مي شنوم در نگه گرم تست گمشده گلبانگ بهشت اميد اين همه گشتم من و دلخواه من در نگه گرم تو مي آرميد زمزمه شعر نگاه تو را مي شنوم با دل و جان آشناست اشك زلال غزل حافظ است نغمه مرغان بهشتي نواست مي شنوم در نگه گرم تست نغمه ان شاهد رويا نشين باز زگلبانگ تو سر مي كشد شعله اين آرزوي آتشين موسيقي چشم تو گويا تر است از لب پر ناله و آواز من وه كه تو هم گر بتواني شنيد زين نگه نغمه سرا راز من 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۸۹ بریدم بند ناف دلبستگی را با قیچی دلسردی ! 4 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۸۹ می خواهم در بودنت نبودنت را تجربه کنم دردناک است که وقتی هستی بگویم با خود که نیستی .... که رفته ای ..... می خواهم در بودنت ؛ بودنت را حس کنم از همین راه دور دور از تو و نگاه تو .... باور کن دیوانه نیستم فقط دلتنگم حالا نه دیگر برای تو برای خودم برای سکوت و تنهایی خودم 4 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۸۹ وقتي که نيستی چشمهايم را باز نکرده م ی ب ن د م ... 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۸۹ ای آنکه در شبانه من ، روشنی هنوز گاهی به من بگو که به یاد منی هنوز باغ خزان من ز تو رونق گرفته است تنها گل شکفته این گلشنی هنوز گلزار عطر و رنگ شدی ، سالهای سال مستم به عطر بوته پیراهنی هنوز در جستجوی گوشه آرام با توأم چون کودکی ، رها شده بر دامنی هنوز معجون نرمش و آرامشی و عشق ابریشمی ، صدفی ، سوسنی هنوز مرغی کنار شیشه پرو بال می زند برجان پر شکسته من مأمنی هنوز گاهی به من بگو که به یاد منی هنوز ای آنکه شاهد این شیونی هنوز 5 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۸۹ چقدر گاهی گریز آرزوی من است ... و راه فرار گاهی چه قدر بسته است ! 7 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۸۹ دعا کردیم که بمانی بیائی کنار پنجره باران ببارد ... و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی اما دریغ که رفتن راز غریب همین زندگیست رفتی پیش از آن که باران ببارد... 1 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۸۹ من به استراحت نیاز دارم به یک استراحت ابدی ... بدون شادمانه ها... بدون این من غمناک... بی بهشت ... بی خدا حتی.. بدون ادراک.... درود بر خاک ........... 2 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۸۹ گاهی شعر سراغم را میگیرد گاهی هوای تو تفاوتی نمیکند هر دو ختم میشوید به دلتنگی من.. 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۸۹ در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه به من کم میکنی لطفی که داری این زمان یا نه گمان دارند خلقی کز تو خواریها کشم آخر عزیز من یقین خواهد شد آخر این گمان یا نه سخن باشد بسی کز غیر باید داشت پوشیده نمیدانم که شد حرف منت خاطرنشان یا نه بود هر آستانی را سگی ای من سگ کویت تو میخواهی که من باشم سگ این آستان یا نه نهانی چند حرفی با تو از احوال خود دارم در این اندیشهام کز غیر میماند نهان یا نه اگر زینسان تماشای جمال او کنی وحشی تماشا کن که خواهی گشت رسوای جهان یا نه 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ شب یار من تب است و غم سینه سوز هم تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم ای اشک همتی که به کشت وجود من آتش فکند آه و دل سینه سوز هم گفتم : که با تو شمع طرب تابناک نیست گفتا : که سیمگون مه گیتی فروز هم گفتم : که بعد از آنهمه دلها که سوختی کس می خورد فریب تو ؟ گفتا هنوز هم ای غم مگر تو یار شوی ورنه با رهی دل دشمن است و آن صنم دلفروز هم 1 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۸۹ هرگز از بی كسی خویش مرنج و از این فاصله ها كه میان من و توست هرگز از دوری ا ین راه مگو و هر آنگاه كه دلت تنگ من است بهترین شعر مرا قاب كن و پشت نگاهت بگذار تا كه تنهاییت از دیدن من جابخورد و بداند كه دل من با توست لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۸۹ دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۸۹ دوباره با من باش پناه خاطره ام ای دو چشم روشن باش هنوز در شب من آن دو چشم روشن هست اگر چه فاصله ما چگونه بتوان گفت ؟ هنوز با من هست کجایی ای همه خوبی تو ای همه بخشش چه مهربان بودی وقتی که شعر می خواندی چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی چگونه نفس تو رادر حصار خویش گرفت تو ای که سیر در آفاق روح می کردی چه شد چه شد که سخن از شکست می گویی تو ئی که صحبت فتح الفتوح می کردی **حمید مصدق** 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ نه از قبیله ابرم نه از تبار کویرم که بی بهانه بگریم وبی ترانه بمیرم ستاره ای به درخشندگی ماه ، که دیری است به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم فرو نمیکشد این آب ، آتش عطشم را خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم دلم گرفته برایت ولی اجازه ندارم که از نسیم و پرنده سراغی از تو بگیرم 1 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر، ۱۳۸۹ برگشتم، با همه آنچه داشتم برگشتم خسته از همه بیتفاوتیها خسته از همه لَج بازیهای کودکانه خسته از با خود بودن؛ خسته از با تو نبودن دلتنگیهایم شکل تو شده است، خوابهایم بوی تو را میدهد دستم شبیه دستهایت شده راستی دستهایمان چه شکلی بود بالبال میزدم که برگردم، پرپر میشدم که ببینیام همه زندگی خلاصه شده بود در رسیدن و حالا که برگشتهام آیا مرا میبینی؟ آیا مرا نقاشی میکنی؟ آیا برایم باز هم میخوانی؟ برگشتهام با همه آنچه داشتهام نگو نمیشناسیام، من شبیه دیروز تواَم و تو حالا شبیه دیروز من بیا تو دیروزی باش و بگذار من امروزی باشم نگاه کن! خیلی.... 4 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر، ۱۳۸۹ دلتنگ شده ام در پرسه های دلتنگی سایه ام را روی زمین می بینم اشک در چشمانم حلقه می زند هنوز هم از آسمان ها نگاهم می کنی... 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده