رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

دوري مي تواند بوي تو را با خود ببرد

 

اما بودنت را نه !

 

دوري مي تواند صدايت را با خود ببرد

 

اما

 

تكرار نام تو را در حفره هاي مغزم

 

هرگز!

 

من مي توانم بي تو زندگي كنم

 

اما

 

نقاشي هاي بسياري مي ميرد

 

شعرهاي بسياري سروده نمي شود

 

و من

 

هر شب

 

پاهايم را به ديوار مي كوبم

 

تا دردشان كمتر شود

 

من مي توانم بي بوي تو

 

بي شنيدن صدايت

 

بي دستهايت زندگي كنم

 

اما...

 

من مي توانم اما

 

دشوار است

 

دشوار!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

هر شعر

 

گریز از یک گناه بود

 

هر فریاد

 

گریز از یک درد

 

و هر عشق

 

گریز از یک تنهایی عمیق

 

افسوس که تو

 

هیچ گریزگاهی نداشتی...!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

axe.sub.ir_sdfcvcb_87sdf_1.gif

 

 

اکنون کجايی ای خود ديگر من؟

ايا در اين سکوت شب بيداری؟

بگذار نسيم پاک

تپش و مهربانی جاودانه ی قلبم را به تو برساند.

کجايی ای ستاره زيبای من؟

تيرگی زندگی مرا در اغوش کشيده

و اندوه بر من چيره گشته است.

لبخندی در فضا بزن؛ که خواهد رسيد و مرا جانی دوباره خواهد داد!

از انفاس خود عطری در فضا بپراکن که حمايتم خواهد کرد!

کجايی ای محبوب من؟

اه ؛ چه بزرگ است عشق!

و چه بی مقدارم من!

جبران خليل جبران

  • Like 7
لینک به دیدگاه

قانون تمدن را می‌سازد.

تمدن گند می‌زند به قانون.

قانون گریه‌اش می‌گیرد. عُرف ساخته می‌شود.

و فرهنگ.

و یه عالمه از آن‌ چیزهایی که بامزه‌گی‌شان در واژه بودن‌شان است.

و من دل‌ـم برای‌ـت تنگ می‌شود.

برای وقتی‌که واژه‌های اختراع شده، در یک هنجار جا می‌شدند؛

و تو می‌فهمیدی

  • Like 6
لینک به دیدگاه

معشوق من

همچون طبیعت

مفهوم ناگزیر صریحی دارد

او با شکست من

قانون صادقانه ی قدرت را

تایید می کند

او وحشیانه آزاد است

او مردیست از قرون گذشته

یادآور اصالت زیبایی

معشوق من انسان ساده ایست

انسان ساده ای !!!!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دفن‌ـت می‌کنم؛

همان‌طور که خواسته بودی، همان‌طور که آرزو می‌کردی.

تا بهار که بشود

و پرستوها برگردند،

یادشان برود…

و فکر کنند

شاید خواب بوده‌اند،

خواب دیده‌اند....

  • Like 6
لینک به دیدگاه

با اجازه

لحظه ای می شنوی؟

این صدا مال من است

می شنوی؟

زحمتی است برایت،

اما

به همان عشق قسم

می شنوی؟

دوستت دارم

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

عشق من خاطره عشق من از ياد مبر

 

يادم ای شاخ گل نسترن از ياد مبر

 

 

 

آن گل ياس سپيدی که به دستم دادی

 

ای گل ياس سپيد چمن از ياد مبر

 

 

 

خاطرات خوش این عشق جنون‌آسا را

 

مبر ای بوی خوش یاسمن از ياد مبر

 

 

 

چون ببوسد لب مهتاب گل روی تو را

 

بوسه‌ام ای گل مهتاب تن از ياد مبر

 

 

 

چون پر نرم نسيمی بنوازد رويت

 

نغمه نرم غزل‌های من از ياد مبر

 

 

 

ياد باد آنکه مرا يار عزيزت خواندی

 

ياد اين يار عزيز کهن از ياد مبر

 

 

 

از غمت سوخته‌ام با ستمت ساخته‌ام

 

اين همه سوختن و ساختن از ياد مبر

 

 

 

عالم و هر چه در او هست ببر از يادت

 

ليک دل دادن و عاشق شدن از ياد مبر

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

میـان غـزلهـایت

 

اگـر هنوز

 

مـرجع ضمـیر " تـو "

 

مـنـم

 

فتـوا می دهـم

 

کـه از ایـن پـس

 

بـر تو

 

شــعــر

 

حـرام است

 

وقتـی کـه حاضری

 

بـه خاطـرش

 

عشـــق را

 

بـه کشـتن بـدهـی...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

هیچ‌وقت مادرم زحمت نکشید به من یاد بدهد چگونه توی چشم کسی نگاه کنم و دروغ بگویم. هیچ‌وقت دلم نیامد یک دل سیردروغ بگویم، به تو. تویی که هیچ‌وقت دلم نیامد یک دل سیر در چشمانت نگاه کنم

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...