رفتن به مطلب

لبخند ميزند ... تلخ !


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

روزی می آید

ناگهان روزی می آید ...

که سنگینی رد پاهایم را

در درونت حس می کنی

رد پاهایی که دور می شوند ...

و این سنگینی

از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود ...

  • Like 8
  • پاسخ 400
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

گزارش سازمان هواشناسی هر چه می خواهد باشد !

پس از تو ،

هوا پس است ...

  • Like 8
ارسال شده در

لاک های نیم خورده

آرایش بهم ریخته

مثل پس مانده غذای مهمانی دیشب شدم !

بعد از رفتنت ...

  • Like 8
ارسال شده در

برای تنظیم وزن شعرم،

یکی از مژه هایت را به نشانی ویرانه ی رویاهایم،

بفرست!

  • Like 7
ارسال شده در

یک پیام کوتاه

به شماره ای که نمی دانم ...

یک شعر زیبا

برای کسی که نمی دانم ...

پیامی از عمق حسرت

و نوشته هایی از سر بیکاری !

این روزها همه با این چیزها دل خوشند ...

و من

شماره ای ندارم !

فقط با آسمان، ریسمان می بافم

مثل همان گاه و بیگاه هایی که

شعر می نویسم

برای کسی که نمی دانم ...!

  • Like 8
ارسال شده در

دیدی

 

هـمان یک مشـت

 

دانه ی احسـاسی که پاشیدی

 

چطـور خیـال پـرواز را

 

از سـر این پـرنده

 

پـراند؟؟!!

  • Like 9
ارسال شده در

بيهوده تلاش نكن !

هر چقدر هم كه چشمانت را محكم بفشاري

روياي از دست رفته ات باز نمي گردد

وقتي از خواب پريده باشي ...

  • Like 7
ارسال شده در

نازنین ..

نگاه کن ، بزرگ شدم ..

آن هم بدون تو ..

آنقدر ها هم سخت نبود ..!

  • Like 7
ارسال شده در

حوای من به هیچ درختی طمع نداشت...

  • Like 8
  • 1 ماه بعد...
ارسال شده در

رو به آینه

لبانم را کج می بینم !

بس که

نیشخند زدم به این روزگار ...!

  • Like 4
ارسال شده در

شبی گريست - شبی که گريست ويران شد

و چشمهاش که در دستهاش پنهان شد

...

(گريست ) اسم زنی بود که شبی در ... هيچ-

فقط گريست - فقط بی دليل ويران شد

شبی که آمد - يا رفت ...؟ من نمی دانم

(گريست ) قامت خود را گريست عريان شد

و واژه های معلق گسيل شد سويش

اتاق ريخت بهم - بعد ... بعد ... طوفان شد

(گريست ) يک غزل ساده شد بخاطر من

و بيت اول من رفت بيت پايان شد

اتاق ساکت شاعر - که نيست - شاعر نيست ؟

- نه رفت شاعر آواره خيابان شد

مهدی فرجی

  • Like 4
ارسال شده در

دودكش

 

به علامت زندگی

 

زنگ

 

به علامت عشق

 

تو

 

به علامت من...

  • Like 3
ارسال شده در

چه خوب !

تو خواب خودت را می بینی

من حرف خودم را می زنم ...

 

یادم باشد یاداشت بگذارم

بیدار که شدی ...

 

.

.

.

 

ردّ خداحافظی را از گونه ات پاک کنی ...

  • Like 2
ارسال شده در

دخترک خواب می بیند

لقمه نانی در گلویش گیر کرده !

پدر بر پشت او می کوبد

لبخندی بر لبانش می نشیند ...

  • Like 7
ارسال شده در

آنقدر گم می شوم

که باورم شود

می خواهی پیدایم کنی !

.

.

.

اما نمی شود ...

  • Like 6
ارسال شده در

دختران شهر به روستا فکر می کنند

 

دختران روستا

 

در آرزوی شهر می میرند

 

مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند

 

مردان بزرگ

 

در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند

 

کدام پل

 

در کجای جهان

 

شکسته است

 

که هیچ کس به خانه ای نمی رسد

 

گروس عبدالملکیان

  • Like 2
ارسال شده در

خوابیدی بدون لالایی و قصه / بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه

دیگه کابوس زمستون نمی بینی / توی خواب گلهای حسرت نمی چینی

دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه / جای سیلی های باد روش نمی مونه

دیگه بیدار نمی شی با نگرونی / یا با تردید که بری یا که بمونی

رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی / قانون جنگلو زیر پا گذاشتی

اینجا قهرن سینه ها با مهربونی / تو تو جنگل نمی تونستی بمونی

دلتو بردی با خود به جای دیگه / اونجا که خدا برات لالایی میگه

میدونم می بینمت یه روز دوباره / توی دنیایی که آدمک نداره ...

  • Like 3
ارسال شده در

غروب را قدم زده‌ام

صبح زود را گذاشته‌ام براي مردن

و باد

که فکر مي‌کرديم

تنها از دوسويمان مي‌گذرد

عقربه را تکان داد

و ما پير شديم ...

 

باد

رفتن بود ...

زندگي

رفتن بود ...

آمدن

رفتن بود ...

 

انسان و ابر

در هزار شکل مي‌گذرند ...

 

گروس عبد الملکیان

  • Like 7
ارسال شده در

از نماز صبح تا به حال

فال پشت فال

حافظ عزيز هم جواب روشني نمي دهد !

اين چنين كه مي رود

كلاف پيچ پيچ بغض

از گلوي من

وا نمي شود ...

.

.

.

نذرهاي من

هيچ گاه؛ ادا نمي شود ...

  • Like 5
ارسال شده در

رژلبم پاک می شود

ردش بر دستانم !

همچون جوانی ام

ردش میان ابروانم ...

.

.

.

 

  • Like 5

×
×
  • اضافه کردن...