MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۰ تنها تو مانده ای ... از بین این همه آدم نمای دوست تنها تو مانده ای ! با توام دیوار ! آرام و بی صدا بر شانه های استوار تو تکیه می کنم خدا کند آوار نشوی ...! سرور بهبهانی 13 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ تو مثل همیشه... حتی بدون یک نیم نگاه از کنارم بی تفاوت رد شدی...! نمی دانم! شاید عادت کرده ای به همیشه بودنم 11 لینک به دیدگاه
Secret: 2286 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ نگاه کن که غم درون ديده ام چگونه قطره قطره آب مي شود چگونه سايهء سياه سرکشم اسير دست آفتاب مي شود نگاه کن تمام هستيم خراب مي شود شراره اي مرا به کام مي کشد مرا به اوج مي برد مرا به دام مي کشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب مي شود 9 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۱ اینجا زمین است ، زمین گرد است ! تویی که مرا دور زدی فردا به خودم خواهی رسید !!!! حال و روزت دیدنیست... 8 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ بیچاره عروسک دلش میخواست زارزار بگرید ، اما خنده را بر لبانش دوخته بودند ! 9 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ چراغ ها را خاموش کن نور نمــی خواهم نگاهم که می کنی برق نگاهت من را که هیــچ تمام شب را مچاله می کند...! 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۱ تلفن ایستگاه متروکی شده گاهی قدم می زنم کنارش می ایستم صدای زنگی اگر بیاید یک قطار باری ست ! کمی می ایستد می رود ... سارا محمدی اردهالی 7 لینک به دیدگاه
shamim _ thr 505 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۱ وقتي با صراحت به تو مي گويم " نه" از من متنفر مي شوي . . چقدر بدبختم كه بايد از نخواستن چيزي نفرين شوم نگو زن بودن آسان است خواستنش بي حيايي است و نخواستنش نفرين! 11 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۱ لبخندی زدم به تو و عشقت لبخندی به تلخی تلخترین شوکران از درون پوچ شدم شکستم و تو ... و تو گفتی آه عزیزم تو چه شیرین لبخند میزنی !!!!! 4 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ خاطراتم خالی اند ... نه پُر می شوند ؛ و نه فراموش ! 9 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ آغوشـــــت غاریـــــــست که وسوسه میــــــــکند همــــــــه را برای پیــــــــامبر شدن... 9 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دست از چرا و چاره و چمچاره می شویم و زل می زنم به جهل رابطه بیخودی متاسف نباش تو آمده بودی که بروی اصلا! تو چه می دانی چه ترسی ست ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟ تو چه می دانی چه ها که نمی کند این ترس؟ بیخودی لبخند نزن 9 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۱ کنج اتاق در سایه ی کتابخانه ایستاده رو به دیوار.... می گوید به انتظار نشسته تا لبخند تو را ببیند... می گویم چرا رو به دیوار ایستاده ای؟!... می گوید...من پس سر هم چشم دارم.....چشم بینا.... 7 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۱ تلـــخ اســــت ! بـــاور نبــودن آنهــا کــه ... مــی توانســتــنــد باشــنـد و رفتند ! و تـلــخ تـــر اســـت امــروز... بـــاور آنهــا کـــه ادعــای مــانـــدن دارنــد ... 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۱ سخت است کنار آمدن با رفتن آن که رفته.... ولی نرفته در همین نزدیکی است.. برای خود ماسک ها دارد... و هراز گاه یکی را می زند و سلامی دوباره می کند... ولی تو لبخند می زنی تلخ...و می دانی که صدا همان صداست.... هنوز هم لبریز است از غرور.... 10 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۱ حکایـــــتــــــــ من حکایت ماهی ِ تُــنگ شکسته ایست که روی زمین دل دل می زند..... و حکایـــــتــــــــ تو حکایت دخترک شیطان عروسک بدستی که نفس های ماهی را شماره میکند ..... 9 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ نگران من نباش! بهتر از این نمی شوم، دیگر هیچ وقت بهتر از این نمی شوم... لیلا کرد بچه 8 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دلـــــم واســـــه اون روزایـــــی تنـــــگ شـــــده کــــه کســــی رو دوســــت نــــداشتـــــم چـــه خـــوب بـــــود اون بـــــی خیـــــالـــــــی هـــا...! 9 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ آدمهایی که شما را ترک میکنند غریبههایی هستند که یک روز با شما آشنا میشوند با افکارِ شما با حرفهای شما با دستهای شما با تختِ خواب شما با رویاهای شما با تک تک لحظههای شما یک روز ناگهان حوصلهشان سر میرود دلشان را و دستهاشان را و حرفهایشان را و خوابشان را پس میگیریند و غریبههایی میشوند با خاطراتی که پر میکنند افکارتان را دستهایتان را خوابهایتان را رویا ها و تک تک لحظههایتان را یک روز ناگهان حوصله ی شما سر میرود غریبهای میشوید که خودش را ترک میکند نیکی فیروزکوهی 8 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۱ دلـــــــــــــــــــم، پر از زخـــــــــــــم هایی ست که قرار است وقتی بــــــــــزرگ شدم فراموشــشان کــنم... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده