رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تنها نه ز راز دل من پرده بر افتاد

 

تا بود فلك شيوه ي او پرده دري بود

دوستان در پرده می‌گویم سخن

گفته خواهد شد به دستان نیز هم

 

چون سر آمد دولت شب‌های وصل

بگذرد ایام هجران نیز هم

  • Like 2
لینک به دیدگاه
من ديوانه چو زلف تو رها مي كردم

 

هيچ لا يقترم از حلقه ي زنجير نبود

دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم

 

این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن

یار ما این دارد و آن نیز هم

  • Like 3
لینک به دیدگاه
مسلمانان مرا وقتي دلي بود

كه با وي گفتمي گر مشكلي بود

در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا

زلف سنبل به نسیم سحری می‌آشفت

 

گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو

گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت

  • Like 2
لینک به دیدگاه
مردم درين فراق و در آن پرده راه نيست

 

ياهست,وپرده دار نشانم نمي دهد

 

در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است

 

خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

  • Like 1
لینک به دیدگاه
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است

 

خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور

  • Like 2
لینک به دیدگاه

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور

 

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار

 

کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش

  • Like 3
لینک به دیدگاه
شب تار است و ره وادي ايمن در پيش

 

آتش طور كجا موعد ديدار كجاست

تو را گم می کنم هر روز وپیدا می کنم هرشب

 

بدین سان خواب ها را باتو زیبا می کنم هر شب

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تو را گم می کنم هر روز وپیدا می کنم هرشب

 

بدین سان خواب ها را باتو زیبا می کنم هر شب

بیار باده که در بارگاه استغنا

چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست

 

از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل

رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست

  • Like 1
لینک به دیدگاه
تخم وفا و مهر درين كهنه كشتزار

آنگه عيان شود كه بود موسم درد

دونه های بارون امشب می خوره رو سقف خونه

 

خیسه کوچه های خلوت طعم تلخ یه بهونه.........

  • Like 1
لینک به دیدگاه
همه شب در اين اميدم كه نسيم صبگاهي

 

به پيام اشنايان بنوازد آشنارا.................

از آنرو هـست یاران را صفـاها با مِـی لعـلش

 

 

که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمیگیرد

  • Like 1
لینک به دیدگاه

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود/سر تا قدمش چون پری ازعیب بری بود

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش/ بیچاره ندانست که یارش سفری بود

تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد/تا بود فلک شیوه ی او پرده دری بود

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...