judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ دانی که نوبهار جوانی چه سان گذشت؟ زود! آنچنان که تیر از کمان گذشت 1 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ تار زلف تو به دست شکن باد گسست نقش سیمای تو در موجگه یاد گسست.. 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ تـــویی که ســـود کمـــربند کهکشان به کـلاهت جمــــال چـــون تو به چشم و نگــاه پاک توان دید 1 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ دستی که نگیرد ز تو جامی ز حقیقت دائم به مجاز است و فغان است در این جا... 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ اگر به بـــاغ تو گل بر دمیـــد و من به دل خــــاک اجـــازتی که ســـری بر کنـــم به جـــای گیاهت 2 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ تابیده پرتوت به شکوه کرانه ها این گوشه ای است از فوران پگاه تو 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ وقت است که بر لب شکفد غنچه ی لبخند تا چند به دل لاله ی داغینه توان کاشت؟ 2 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ تو کی ز راه می آیی که شهر شب زده را به روشنایی چشمم چراغواره کنم 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ من به باغ گل سرخ همره قافله رنگ و نگار به سفر رفتم از خاک به گل رقص رنگین شکفتن را در چشمه نور مژده دادم به بهار 2 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ ریزد به دلم نوری چون شور و شر سیلاب فکرم همه غوغا شد از یک نظر سیلاب (دوست عزیز من کامپیوترم قاطی کرده داغ که می کنه یهو خاموش می شه، اگر یکدفعه بی خدافظی رفتم بدون تقصیر من نیست در ضمن ممنون از همراهیت) 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ (دوست عزیز من کامپیوترم قاطی کرده داغ که می کنه یهو خاموش می شه، اگر یکدفعه بی خدافظی رفتم بدون تقصیر من نیست در ضمن ممنون از همراهیت) باش عزیزم ... خواهش میکنم بیا تا یک نفس باشد تو را باقی، غنیمت دان که نبوَد هیچ کس آگاه، مرگ ناگهانی را 2 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ (ببخشید دیر جواب می دم آخه همزمان توی تالار های دیگه میرم ....) آتش طور به کف داری و ما را شرری که ز رعد دل من برق نجسته بیا 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ اینجا کسیست پنهان دامان من گرفته خود را ز پس کشیده پیشان من گرفته اینجا کسیست پنهان چون جان و خوشتر از جان باغی به من نموده ایوان من گرفته 2 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ هیمه شدم جان و تن مستعد سوختن تا تو بدانی چرا عشق مرا سوخته خواهی ام اینسان بسوز خواهی ام آنسان بساز من همه زآن توام سوخته ناسوخته 3 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ هر چه گشتیم در این شهر نبود اهل دلی که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما فعلا عزیزم .. 4 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ انکار می کنند مرا اما رازی بزرگ با من است راز رها شدن در بی نهایتی که نگاه تو نیست.... خدانگه دار تا بعد....:icon_pf (44): 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ دیده ی بی نور را نور آمدم صاحب دستور و مأمور آمدم 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد.. 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ درین محنت سرا این است ماتم که ما ره می بنگذارند با هم 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ «من» مرده، به درد تو ديگر نمي خورد ... «من» تا ابد به هيچ کسي برنمي خورد ... «من» يک ضمير منفعل مرده بيش نيست ... حتي به جلد پوک خودش برنمي خورد ... 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده