رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تو را چه گونه بگویم نبوده ای ؟

انکار

چه انکاری ؟

گواه بودن ی سیب خوردن آن است

تو آن رسیده ترین سیب باغ من هستی:ws37:

 

سیما یاری:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ما سالخوردگان سفر کرده

در رهگذار

باد ، کم از برگیم

ما : زنده نیستیم ، خداوندا

ما : زنده ماندگان پس از مرگیم:ws37:

 

نادر نادرپور:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من نگویم ترک ایین مروت کن ولی

این فضیلت با تو خلق سفله را دشمن کند

تار وپودش را ز کین توزی همی خواهند سوخت

هر که همچون شمع بزم دیگران روشن کند

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در هوای گرفته ی پاییز

وقت بدرود شب ، طلوع سحر

پیله اش را شکافت پروانه

آمد از دخمه ی سیاه به در

بالها را به شوق بر هم زد

از نشاط

تنفس آزاد

با نگاهی حرصی و آشفته

همره آرزو به راه افتاد:ws37:

 

اخوان ثالث عزیز:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در سینه سوزانم سمتوری و مهجوری

در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی

من سلسله موجم تو سلسله جنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل

دلغی که نمی بینی دردی که نمی دانی

دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم

کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

  • Like 2
لینک به دیدگاه

يادم آيد : تو به من گفتي :

از اين عشق حذر كن!

لحظه اي چند بر اين آب نظر كن

آب ، آئينه عشق گذران است

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است

باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است!

تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

نه نه نه

این هزار مرتبه گفتم نه

دیگر توان نمانده توانایی

در بند بند من

از تاب رفته است

شب با تمام وحشت

خود خواب رفته است

و در تمام این شب تاریک

تاریک چون تفاهم من با تو

انسان افسانه مکرر اندوه و رنج را

تکرار می کند

گفتی

امیدهاست

در نا امید بودن من

اما

این ابر تیره را نم باران نبود و نیست:ws37:

 

حمید جان مصدق:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

کنار می رود

پرده

از جریانی فشرده از حادثه ای که ورم می کند

روی سنگینی صورتک هایمان

نمایش که به

انتها می رسد

خالی می شوند صندلی های خسته

صحنه غرق می شود در آرامشی خاموش

و معبری انباشته از

بلیط های باطله می ماند و سوالی

آیا حرفی از قلم نیفتاده ست ؟:ws38:

 

 

رویا زرین:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

یکباره از میان لجنزارهای تیره ششصد و هفتاد و هشت بلبل مرموز

که از سر تفنن خود را به

شکل ششصد و هفتاد و هشت کلاغ سیاه پیر در

آورده اند

با تنبلی به سوی حاشیه روز می پرند

و اولین نفس زدن رسمیم

آغشته می شود به بوی ششصد و هفتاد و هشت شاخه گل سرخ

محصول کارخانجات عظیم پلاسکو

موهبتیست زیستن آری:ws37:

 

فروغ فرخزاد:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تیر زهرآگین طعنش مانده در چشمان

داده خسته جان بر نیزه ی تنهایی اش بی کس

هیچش آن دستان خون آلوده پنداری به فرمان نیست

آنچه هر سو در افق گه گاه می

بیند

شیهه اسبان رعد و نیزه بار آذرخشان است

در گذار باد

می زند فریاد

از ستیغ آسمان پیوند البرز مه آلوده

یا حریر راز بفت قصه های دور

 

استاد کدکنی:ws37:

 

پ.ن:صبح عالی متعالی...تا ساعاتی دیگر اذون است..التماس دعا...خدانگهدار:icon_gol::ws3:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

پ.ن:صبح عالی متعالی...تا ساعاتی دیگر اذون است..التماس دعا...خدانگهدار:icon_gol::ws3:

 

 

 

صبح عالی هم متعالی ... التماس دعا ...:icon_gol:

 

 

راز درون پرده ز رندان مست پرس

کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...