رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

یا بخت من طریق مروت فرو گذاشت

یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم

چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد:hanghead:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مدعی را گو چه میدانی تو از اسرار عشق

پای عقل عاقلان لنگ است اندر کار آن

دست مجنون چوب تعلیم معلم می خورد

در کف لیلی هویدا می شود آثار آن

  • Like 4
لینک به دیدگاه

نازنینا در نایابی ز من می خواستی

کز دهان بسته ام شور سخن می خواستی

من به زندان قفس از نغمه ها افتاده ام

این هنر را کاش از مرغ

چمن می خواستی

اشک شرمم از تهیدستی به مژگانم چکید

زانکه از خار بیابان یاسمن می خواستی

آبرویم را غم درماندگی بر خاکت ریخت

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تا بر گذشته می نگرم عشق خویش را

چون آفتاب گمشده می آورم به یاد

می نالم از دلی که به خون غرقه گشته است

این شعر غیر رنجش یارم به من چه داد

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...