meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند 3 لینک به دیدگاه
sharare18 139 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ درون پیرهن داری تنی از آرزو خوشتر چرا پنهان کنی ای جان ؟ بهشت آرزوهایی گهی با من هم آغوشی ٬ گهی از ما گریزانی بدین افسونگری ٬ در خاطرم چون نقش رویایی 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ یا دل اندر زلف چون چوگان دلبندان مبند یا چو مردان جان فدا کن گوی در میدان فگن 1 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ نداد بوسه و این با که می توان گفتن که تلخکامی ما زان دهان شیرین است 4 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ تورا میبینم و هردم زیادت میشود میلم مرا میبینی و هردم زیادت میشود دردت... (یه همچین چیزایی...) 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ تو كيستي كه من اينگونه بي تو بيتابم شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم تو كيستي كه با هر تبسم تو مثال قايق شكسته روي گردابم 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ من آزرده دل را کس گره از کار نگشاید مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی 4 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ يکي مي پرسد اندوه تو از چيست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کيست؟ برايش صادقانه مي نويسم براي آنکه بايد باشد و نيست 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ تو سوز آه من ای مرغ شب چه می دانی؟ ندیده ای شب من تاب و تب چه می دانی؟ 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضــو در کوچـــه ی لیلا نشست 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم به امیدی که سازم مهربان نامهربانی را 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ ای ذره به باغ رفت خورشید وی قطره به کوشک رفت دریا 1 لینک به دیدگاه
جواد2020 136 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ انان كه خاك را به نظر كيميا كنند ايا بودكه گوشه چشمي نظر به ما كنند 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ در کعبه تیمار اگر چند مقیم ای یار چنان دان که به خمارم خمار 4 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ رفتم ،مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد بی امید در وادی گناه و جنونم کشانده بود 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ دل به او بستم ولی افسوس،او حال و روزم را کمی فهمید و رفت باورم شد رفتنش اما عجیب بعد از او ایمان من لرزید و رفت خواستم برگردم و عاشق شوم عشق هم دیگر زمن ترسید و رفت.. 3 لینک به دیدگاه
جواد2020 136 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني 2 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ تا خدا ... یک رگ گردن باقی است تا خدا مانده! به غم وعده این خانه مده... 2 لینک به دیدگاه
جواد2020 136 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک 2 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ کاش می شد که عوض شد . . . نه به شکل نه به رنگ نه به پیراهن تن . . . کاش می شد قصه ای را خط زد. کاش می شد لحظه ها بر می گشت 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده