رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

مرا به آتش بسپار ای پرنده سرخ

که در کویر صداهای دور می نگری

و در نگاه تو گلهای یاس می خشکند

سفال خالی گلدان ماه را بشکن

مرا بسوزان ای بانگ

روشن ای خورشید

مرا به دوزخ بسپار

باد را بگذار

که در کویر صداهای دور بگریزد

 

مشرف آزاد تهرانی:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است

دائم گرفته چون دل من روی ماهش است

دیگر نگاه وصف بهاری نمی کند

شرح خزان دل به زبان نگاهش است

  • Like 6
لینک به دیدگاه

تا كي به تمناي وصال تو يگانه

اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه

خواهد به سر آيد غم هجران تويانه

اي تير غمت را دل عشاق نشانه

جمعي به تو مشغول و تو غايب ز ميانه

  • Like 7
لینک به دیدگاه

تو هم رفتی!

 

تو هم از کوی من چون دیگران بی اعتنا رفتی!

تو هم

با اولین بوران پاییزی چو انبوه درختان برگ و بر کندی

تو هم رفتی!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

یک امشبم ببخش که یک امشب

نالیدن نهفته نمی خواهم

بر مرغ شب ز ناله ی جانسوزم

امشب طریق ناله بیاموزم

تب ، ای تب !‌ از چه شعله کشی در من ؟

آتش به خرمنم ز چه اندازی؟

شب ،‌ ای شب !‌ از سیاهی تو آوخ

من رنگ بازم و تو نمی بازی

 

سیمین بهبهانی چه تلخ سرودهsigh.gif

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز

من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست

با او چه خوب می شود از حال خویش گفت

دریا كه از اهالی این روزگارنیست :ws37:

 

احسنت به بهمنی:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی

چو نیاز ما فزون شد تو بناز خود فزودی

به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما

من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی

من از آن کشم ندامت که ترا نیازمودم

تو چرا ز من گریزی کهوفایم آزمودی

ز درون بود خروشم ولی از لب خموشم

نه حکایتی شنیدی نه شکایتی شندودی

چمن از تو خرم ای اشک روان که جویباری

خجل از تو چشمه ای چشم رهی که زنده رودی

 

شعر پشیمانی از رهی معیریsigh.gif

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...