moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ مرا به آتش بسپار ای پرنده سرخ که در کویر صداهای دور می نگری و در نگاه تو گلهای یاس می خشکند سفال خالی گلدان ماه را بشکن مرا بسوزان ای بانگ روشن ای خورشید مرا به دوزخ بسپار باد را بگذار که در کویر صداهای دور بگریزد مشرف آزاد تهرانی 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ دلفریبان نباتی همه زیور بستند دلبر ماست که با حسن خداداد آمد 1 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد دار حریف شهر و رفیق شهر نکرد 2 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ دردم از یارست و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم 6 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است دائم گرفته چون دل من روی ماهش است دیگر نگاه وصف بهاری نمی کند شرح خزان دل به زبان نگاهش است 6 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ تا كي به تمناي وصال تو يگانه اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه خواهد به سر آيد غم هجران تويانه اي تير غمت را دل عشاق نشانه جمعي به تو مشغول و تو غايب ز ميانه 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کُندم قصد دل و ریش به آزار دگر 6 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ هر جا که نگاه مي کني شيطان است انگار که قحطي خدا آمده است 7 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ تو هم رفتی! تو هم از کوی من چون دیگران بی اعتنا رفتی! تو هم با اولین بوران پاییزی چو انبوه درختان برگ و بر کندی تو هم رفتی! 6 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ یک امشبم ببخش که یک امشب نالیدن نهفته نمی خواهم بر مرغ شب ز ناله ی جانسوزم امشب طریق ناله بیاموزم تب ، ای تب ! از چه شعله کشی در من ؟ آتش به خرمنم ز چه اندازی؟ شب ، ای شب ! از سیاهی تو آوخ من رنگ بازم و تو نمی بازی سیمین بهبهانی چه تلخ سروده 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ یار مفروش به دنیا که کسی سود نکرد آنکه یوسف بر زنا سره بفروخته بود 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست با او چه خوب می شود از حال خویش گفت دریا كه از اهالی این روزگارنیست احسنت به بهمنی 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ ترک گدایی نکن که گنج بیابی از نظر رهروی که در گذر آید 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی چو نیاز ما فزون شد تو بناز خود فزودی به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی من از آن کشم ندامت که ترا نیازمودم تو چرا ز من گریزی کهوفایم آزمودی ز درون بود خروشم ولی از لب خموشم نه حکایتی شنیدی نه شکایتی شندودی چمن از تو خرم ای اشک روان که جویباری خجل از تو چشمه ای چشم رهی که زنده رودی شعر پشیمانی از رهی معیری 6 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ یکایک به شاه آمد این آگهی که سام آمد از کوه با فرهی 4 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود 2 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ در این خمار کسم جرعه ای نمی بخشد ببین که اهل دلی در میان نمیبینم 1 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن 2 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام 2 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ موی سپید را فلکم آسان نداد این رشته را به نقد جوانی داده ام 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده