azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ معین جان بابت شعرهای زیبایی که میگذاری ممنونم من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد فصل گل مي گذرد همنفسان بهر خدا بنشينيد به باغي و مرا ياد كنيد 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ خواهش می کنم،بسی دوست می دارم خودم این شعرهارو در گرگ و میش صبح نا گه صدای کوفتن چکشی به سنگ یا : ضربه ای به در در زیر طاق منحنی خوابگاه من پیچید و محو شد پنداشتم که مشت گره خورده ی کسی بر سینه ی برهنه ی دیوار من نشست نادر نادرپور 2 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ تو زر نی ای غافل نادان که تو را در خاک کنند و باز بیرون آرند 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ در درون تنگنا، با کوره اش، آهنگر فرتوت دست او بر پتک و به فرمان عروقش دست دائماً فریاد او این است، و این است فریاد تلاش او: « ـــ کی به دست من آهن من گرم خواهد شد و من او را نرم خواهم دید؟ آهن سرسخت! قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن!» نیمای شعر نو ایران 2 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ نـاله را هرچند میخـواهم که پنهـانی کنم سینه میگوید که من تنگ آمدم، فریاد کن 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن در این حصار جادویی روزگار بشکن چو شقای از دل سنگ برآر رایت خون به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن پ.ن:بشکن شفعیی کدکنی 2 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ نه درویش بی کفن در خاک رفته نه دولتمند برده یک کفن بیش 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ شب شب شب ! شب شب شب !عربده های میر غضب خورشیدای تقلبی ! سنگای گور لب به لب شب شب شب !شب شب شب !زخم صدا غضب ! غضب ختم دوباره ی نفس ! وقت عرق کردن تب هفته ی تعطیلی من ! فصل عزا فصل کفن عصر جنون ! چشمه ی خون ! آینه ها شکن شکن شعر چهارشنبه سوری یغما گلرویی بسی تکان دهنده است 2 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ ناگهان دیدم سرم آتش گرفت سوختم خاکسترم آتش گرفت چشم وا کردم، سکوتم آب شد چشم بستم، بسترم آتش گرفت در زدم ،کس این قفس را وا نکرد پر زدم، بال و پرم آتش گرفت 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ تا کند سرشار شهدی خوش هزاران بیشه ی کندوی یادش را می مکید از هر گلی نوشی بی خیال از آشیان سبز ، یا گلخانه ی رنگین کان ره آورد بهاران است ، وین پاییز را آیین می پرید از باغ آغوشی به آغوشی مهدی اخوان ثالث 1 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ یک روز دلم بستر توفان ها بود گهواره مهر پرور جان ها بود امروز کویری است عطشنک افسوس آن دل که طربخانه باران ها بود 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ دلم سوزد به سرگردانی ماه که شب تا روز پوید این همه راه سحر خواهد درآمیزد به خورشید نداند چون کند با بخت کوتاه از فریدون مشیری 1 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی نظری به خویشتن کن که همه گناه داری آفرین به شاعر 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای تا دل من شاد کند خود ندانم چه خطایی کردم که ز من رشته الفت بگسست در دلش جایی اگر بود مرا پس چرا دیده ز دیدارم بست شعر از یاد رفته ی فروغ فرخزاد 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ تو كيستي كه من اينگونه بي تو بيتابم شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم تو كيستي كه با هر تبسم تو مثال قايق شكسته روي گردابم 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ مرا ندیده بکیرید و بگذرید از من که جز ملال نصیبی نمیبرید از من زمین سوخته ام نا امید و بی برکت که جز مراتع نفرت نمی چرید از من حسین منزوی 3 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ نفس برآمد و کام از تو بر نمی آيد فغان که بخت من از خواب در نمی آيد صبا به چشم من انداخت خاکی از کويش که آب زندگيم در نظر نمی آيد 3 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ در حلقه سودای تو روحانیان را حالها در لا احب افلین پاکی ز صورتها یقین 3 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ ناگهان دیدم سرم آتش گرفت سوختم خاکسترم آتش گرفت چشم وا کردم، سکوتم آب شد چشم بستم، بسترم آتش گرفت در زدم ،کس این قفس را وا نکرد پر زدم، بال و پرم آتش گرفت 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ تو از قبيلهي شعري من خويشاوندت هستم و پشتم از تو گرم است و پشتم از تو گرم است تويي كه ميداني كه تيغهاي موسمي باد مرا به خيمه كشانيدند در خيمه جعبههاي صدا صورت سيماي عنصري از جعبه ابيات عسجدي از جعبه بزغالهي هنر در ديگدان زر پخته نپخته عجب بساط ملالانگيزي یادش بخیر طاهره صفارزاده 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده