رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

چه اشکال داره:ws37:

بسی زیبا و دلنشین می گه این حضرت.

 

اینم یک رباعی از حافظ:ws37:

 

تو بدری و خورشید تو را بنده شده​ست

تا بنده​ی تو شده​ست تابنده شده​ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو

خورشید منیر و ماه تابنده شده​ست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تا به کي آخر چنين ديوانگي

 

 

پيلگي بهتر از اين پروانگي

 

 

گفتمش آرام جاني ؟ گفت : نه

 

 

گفتمش شيرين زباني ؟ گفت : نه

 

 

گفتمش نا مهرباني ؟ گفت : نه

 

 

مي شود يه شب بماني ؟ گفت : نه

 

 

دل شبي دور از خيالش سر نکرد

 

 

گفتمش افسوس او باور نکرد

 

 

خود نمي دانم خدايا چيستم !

 

 

يک نفر با من بگويد کيستم !

 

 

بس کشيدم آه از دل بردنش

 

 

آه اگر آهم بگيرد دامنش

 

 

با تمام بي کسي ها ساختم

 

 

واي بر من ساده بودم باختم

 

 

دل سپردن دست او ديوانگي ست

 

 

آه غير از من کسي ديوانه نيست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تا چند می شود

از آسمان برید افق را

از ساقه برگ را

از قلب عشق را

از من تو را تو را ؟

 

پ.ن:تا چند می شود؟:ws38:

 

از سیما یاری بود:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

آغاز می شوی

در انتظاری که گاه به درازا می کشد و

پرتاب می شوی

سر سطر سفری پر مخاطره

و بعد ها به ارث می بری

بر آیند صفر کلماتی را که

دورمان می کنند

نزدیک مان می کنند

تا زمینی که تو روی آن راه می روی

در تعادل بی نظیر خویش بگردد

به دور خورشیدی که

من می پرستم

پ.ن:به ارث می بریم برآیند صفر رو تو زندگی:ws37:

 

از رویا خانوم زرین بود شعر

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تو گوهر بين و از خر مهره بگذر

ز طرزي كان نگردد شهره بگذر

چو من

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
كلك آرم به تحرير

تو از نون والقلم مي پرس تفسير

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه

رفتم ز پی ات درهمه دنیا تو نبودی

از شهر گرفتم ره صحرا تو نبودی

دنبال تو گشتم چه بسا باغ جهان را

گل بود ولی در بر گل ها تو نبودی

یک شب همه شب دیده ی من سو

 

مهدی سهیلی:ws37:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

روزها را همچو مشتی برگ زرد پیر و پیراری

میسپارم زیر پای لحظه های پست

لحظه های مست یا هشیار

از دریغ و از دروغ انبوه

وز تهی سرشار:ws37:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

رون آشفتگی ها با برون عصیان

بر کدامین ساحل رامش

در کدامین بستر بی سنگ و صخره گرم داری جا

با کدامین پیر جادو خاطرات گرم است

در کدامین قلعه

ای دریا ؟

پای بگشوده به مرز دیدگاه من

 

چه خوش گفت مرحوم آتشی:ws37:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

مزرعه، ماهِ نو، داس،

یک نفر همین حوالیِ نزدیک

دارد حافظ میخواند.

نیازی به الفبایِ حیرت نیست

تعبیر بعضی کلمات را

به روشنی میفهمیم.

جست و خیزِ ماه در پیالهی آب،

خندههای از خدا آمدهی کودکی

در ایوانِ گلیم و گل سرخ،

بازیِ خیسِ خواب و اشتیاقِ نخست.

ماه، مزرعه، دریا،

یک نفر همین حوالیِ نزدیک

دارد ترانههای مرا میخواند.

 

پ.ن:تعبیر بعضی کلمات رو خوب می فهمیم مخصوصا اگه کنایه دار باشهsigh.gif

شعری زیبا از سید علی صالحی بود:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دل به او بستم ولی افسوس،او

حال و روزم را کمی فهمید و رفت

باورم شد رفتنش اما عجیب

بعد از او ایمان من لرزید و رفت

خواستم برگردم و عاشق شوم

عشق هم دیگر زمن ترسید و رفت..

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تا از سپیده گفتگوی مشروط

برخیزد

من

تصویر هجرت از پل

بر می گیرم

تصویر هجرت از پل

از پله ی مناجاتم

تا سفره های شن

تا سفره های زخم

سفر می كند

 

یدالله رویایی:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد

چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست

 

باور کن این خدا که خودش عاشقت کند

حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم

آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر

او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

 

از حسین منزوی،زیباست اشعارش مخصوصا این چند بیت :ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من به تمنای گریه ات نیست،

که تا سال ها،

تا قرن ها،

تا پایان تلخی،

زیر این خاک سرد،

قصد خفتن کرده ام.

معرفتی مانده اگر

یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،

برای من،

لبخند بزن ،لبخند...!!

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...