رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دیگر كسی به عشق نیندیشد

دیگر كسی به فتح نیندیشید

و هیچ كس

دیگر به هیچ چیز نیندیشید

در غارهای تنهایی

بیهودگی به دنیا آمد

خون بوی بنگ و افیون می داد

زنهای باردار

نوزادهای بی سر زاییدند

و گاهواره ها از شرم

به گورها پناه آوردند

چه روزگار تلخ و سیاهی

نان نیروی شگفت رسالت را

مغلوب كرده بود

 

فروغ فرخزاد چه تلخ می گهsigh.gif

  • Like 2
لینک به دیدگاه

داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید

خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند

بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد

که حديثش همه جا در در و ديوار بماند

 

حافظ لسان الغیب

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در فرصت هر توقف کوتاهی

در سایه سرپناه ها

باران که سه کنج بوسه را می پایید

از لذت هر تماس قرمز می شد

لب ها رنگ قهوه را پس می داد

یادآور فنجانی که لحظه ای لب زده بود

و پنجه یخ کرده

زیربغل بارانی

یک لحظه گرم جستجو می کرد.

 

محمد علی سپانلو:ws37:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در دامن سكوت غم افزايت

اندوه خفته مي دهد آزارم

آن آرزوي گمشده مي رقصد

در پرده هاي مبهم پندارم

پائيز، اي سرود خيال انگيز

پائيز، اي ترانه محنت بار

پائيز، اي تبسم افسرده

بر چهره طبيعت افسونكار

  • Like 3
لینک به دیدگاه

رواست گر بگشاید هزار چشمه ی اشک

چنین که داس تو بر شاخه های این تک است

ز دوست آنچه کشیدم سزای دشمن بود

فغان ز دوست که در دشمنی چه بی بک است

طلا باید گرفت این بیت های استاد ابتهاج رو:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

یاد می كردم از آن تلخی گفتارش در صادق صبح

دل من پر خون بود

در من اینك كوهی

سر برافراشته از ایمان است

من به هنگام شكوفایی گلها در دشت

باز برمی گردم

و صدا می زنم :

" آی

باز كن پنجره را

باز كن پنجره را

در بگشا

كه بهاران آمد

كه شكفته گل سرخ

به گلستان آمد

باز كنپنجره را

كه پرستو می شوید در چشمه ی نور

كه قناری می خواند

می خواند آواز سرور

كه : بهاران آمد

 

از حمید مصدق:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

آتشین خوی مرا پاس دل من نیست نیست

برق عالم سوز را پروای خرمن نیست نیست

مشت خاشکی کجا بندد ره سیلاب را ؟

پایداری پیش اشکم کار دامن نیست نیست

آنقدر بنشین که برخیزد غبار از خاطرم

پای تا سر ناز من هنگام رفتن نیست نیست

پ.ن:نیست نیست

 

از رهی معیری:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

یک امشبم ببخش که یک امشب

نالیدن نهفته نمی خواهم

بر مرغ شب ز ناله ی جانسوزم

امشب طریق ناله بیاموزم

تب ، ای تب !‌ از چه شعله کشی در من ؟

آتش به خرمنم ز چه اندازی؟

شب ،‌ ای شب !‌ از سیاهی تو آوخ

من رنگ بازم و تو نمی بازی

 

پ.ن:تب ای تب!

 

از سیمین بهبهانی:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

بیا عبور كن از این پل تماشایی

به بین چگونه گذر كرده ام ز هر چه محال

ببین بجز تو كه پامال دره ات شده ام

كدام قله نشین را نكرده ام پامال

تو كیستی ؟ كه سفركردن از هوایت را

نمی توانم حتی به بالهای خیال

 

محمد علی بهمنی:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در كمین اندوه هستم

بانو

مرا دریاب

به خانه ببر

گلی را فراموش كرده ام

كه بر چهره ام می تابید

زخم های من دهان گشوده اند

همه ی روزگار پروازم

اندوه بود

 

پ.ن:بانو مارو دریاب:ws37:

 

شعری از احمدرضا احمدی:ws37:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

مادرم می‌گويد:

آن سال‌ها هر وقت آب می‌خواستی

می‌گفتی: ماه!

هر وقت ماه می‌خواستی

می‌گفتی: آب!

 

پ.ن:راست می گه:ws37:

سید علی صالحی

  • Like 5
لینک به دیدگاه

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تو اگر بازكنی پنجره را

من نشان خواهم داد

به تو زیبایی را

بگذاز از زیور و آراستگی

من تو را با خود تا خانه ی خود خواهم برد

كه در آن شكوت پیراستگی

چه صفایی دارد

آری از سادگیش

چون تراویدن مهتاب به شب

مهر از آن می بارد

 

پ.ن:آره از سادگی اش:ws37:

 

به حق من هر وقت می خوام اسمش رو بیارم می گم حمید جانِ مصدق:ws37:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...