رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تو مرد ترانه های باد

در دل کوه پیچیدی

پژواک صدایت

دشت را لرزاند.

کوزه ام

کنار چشمه شکست

و با سوزنی که خال بر گونه ام کوبیده بودی

لب هایم دوخته شد

به مردمکانت.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

داغم چو لاله ای گل از درد من چه پرسی

مردم ز محنت ای غم از جان من چه خواهی

 

میروی و گریه می گیرد مرا

ساعتی بنشین که باران بگذرد:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
تب ای تب از چه شعله کشی در منآتش به خرمنم ز چه اندازی؟
یا عافیت از چشم فسونسازم ده یا آن که زبان شکوه پردازم دهمیروی و گریه می گیرد مراساعتی بنشین که باران بگذرد
  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...