armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۸۹ دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت دستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست 1 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۸۹ تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت چه حاجت است که مشاطهات بیاراید 2 لینک به دیدگاه
armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۸۹ در دیده ی من اندرا،وز چشم من بنگر مرا زیرا برون از دیده ها منزلگهی بگزیده ام 2 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۸۹ میرود آب رخ از بادهٔ گلرنگ مرا میزند راه خرد زمزمهٔ چنگ مرا 3 لینک به دیدگاه
Ariyayi-eng 1648 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۸۹ ان سفر كرده كه صدقافله دل همره اوست هر كجا هست خدايا به سلامت دارش 4 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۸۹ شکنج زلف پریشان بدست باد مده مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش 3 لینک به دیدگاه
taniam 256 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۸۹ شب و روز مونس من غم آن نگار بادا سر من بر آستان سر کوی یار بادا 3 لینک به دیدگاه
Ariyayi-eng 1648 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۸۹ آنكس است اهل بشارت كه اشارت داند نكته ها هست بسي ،محرم اسرار كجاست ؟! 3 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۸۹ تن زجان و جان زتن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست 3 لینک به دیدگاه
Ariyayi-eng 1648 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۸۹ تو اگر در طپش باغ خدا را دیدی.... همتی کن و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است......... 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۸۹ تو که نیستی غم غربت با منه همیشه یه دنیا حسرت با منه 2 لینک به دیدگاه
taniam 256 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۸۹ هم ز وصف لبت زبان خجلست هم ز زلف تو مشک و بان خجلست 2 لینک به دیدگاه
sara 20 1717 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۸۹ تا درد رسید چشم خونخوار ترا خواهم که کشد جان من آزار ترا یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز دردی نرسد نرگس بیمار ترا 1 لینک به دیدگاه
RezaMTJAME 9278 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۸۹ ای که عمرت به هفتاد رفت. مگر خفته بودی که بر باد رفت.:w00: 6 لینک به دیدگاه
parikoochooloo 10748 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۸۹ تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق هر دم آيد غمی از نو به مبارک بادم :w74: 5 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۸۹ مهرورزان زمان های کهن هرگز از خويش نگفتند سخن که در آنجا که" تو" يی بر نيايد دگر آواز از "من"! ما هم اين رسم کهن را بسپاريم به ياد هر چه ميل دل دوست بپذيريم به جان هر چه جز ميل دل او بسپاريم به باد! 5 لینک به دیدگاه
ArAm 29 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۸۹ دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود... 5 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۸۹ دردهای آشنا دردهای بومی غریب دردهای خانگی دردهای کهنهء لجوج اولین قلم حرف حرف درد را در دلم نوشته است دست سرنوشت خون درد را با گلم سرشته است پس چگونه سرنوشت ِ ناگزیر خویش را رها کنم؟ 3 لینک به دیدگاه
parizad 36 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۸۹ در این سار بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند 4 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۸۹ در دادگاه عشقش ، محكوم حكم مرگم شايد كه بي گناهي ، تنها گناه من بود 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده